به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز؛ بحث و مشاجره ممکن است در هر خانوادهای باشد به خصوص بین زن و شوهر به قول معروف «زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند». شاید این نوع مشاجرات بین والدین عادی باشد و بعد از مدتی آن را فراموش کنند اما خانوادههایی که داری فرزند در هر سنی هستند باید بسیار مراقب رفتار و گفتار خود در مقابل فرزندانشان باشند چرا که آنها به شدت تحت تاثیر این رفتارها و گفتارها قرار میگیرند که میتواند مشکلاتی را در حال و آینده برایشان ایجاد کند. در این رابطه با خانم سالومه حاج آقایی روانشناس بالینی به گفتوگو نشستیم که در ادامه بخش اول آن را میخوانید:
بیشتر بخوانید:
دعوای والدین در حضور فرزند مصداق کودکآزاری / کارمندان اورژانس اجتماعی تخصص مددکاری ندارند
مشاجره اگر خیلی کوتاه باشد و در حد اختلاف در مورد موضوعی باشد که برای حل آن با هم گفتگو کنند و صحبتهای این مدلی که اختلاف نظر است، تاثیرش خیلی کم است یا اصلا تاثیری روی بچهها ندارد. آنجایی مهم است که کودکان فریادها و عصبانیتها، پرت کردن اشیا و پرخاشگری را از سوی پدر یا مادر میبینند یا میشنوند. حتی مشاهده شده که نوزاد شش ماهه هم به این قضیه واکنش نشان داده است، هورمون استرس در این نوزادان بالا رفته و ضربان قلبشان شدید شده است. در واقع میتواند بر روی سلامت روان هر سه گروه نوزاد، کودک و نوجوان تاثیر بگذارد. میتواند در موفقیت تحصیلی و روابط آینده همه این گروههای سنی تاثیر منفی بگذارد. همچنین فریادها و عصبانیتهای یکی از والدین یا هر دو میتواند باعث اختلال در رشد اولیه مغز، اضطراب، افسردگی، اختلال خواب و حتی اختلال سلوک در نوجوانان شود.
یکی از مسائل دیگر که منفی است و به خصوص برای نوجوانها میتواند تاثیر بگذارد، این است که وقتی آنها ببینند دائم در خانه درگیری است، این درگیری باعث میشود که آنها به خانه اعتماد نکنند و در واقع خانه را یک محل درگیری ببینند و دوست نداشته باشند در آنجا باشند به همین دلیل وقت بیشتری را خارج از خانه میگذرانند
بچههایی که در خانههایی بزرگ میشوند که دائم پدر و مادر با هم جر و بحث دارند و همواره صداهای بلند، فریادها و عصبانیت را میبینند، این بچهها موضوعی که به ذهنشان میآید، این است که اختلافها را باید این جوری حل کرد و ممکن است، این شیوه روششان شود که عواقبی دارد که به دو دسته تقسیم میشوند. یک سری بچهها هستند که وقتی در این محیطها بزرگ میشوند حتی در روابط آیندهشان با دیگران از درگیری اجتناب میکنند. وقتی که اختلاف نظری برایشان پیش میآید، خیلی احساس وحشت کرده و راهی را در پیش میگیرند که اجتناب از درگیری است و چون احساس وحشت در آنها شکل میگیرد از درگیریها کلا اجتناب میکنند، حتی وارد گفتگو هم نمیشوند.
دسته دیگر، دستهای هستند که این شرایط را الگو قرار میدهند، در واقع آن چیزی را که از هر کدام از والدها میبینند، الگو برداری کرده و یاد میگیرند. در روابط آیندهشان میتواند تاثیر خیلی بد و منفی بگذارد، سریع عصبانی میشوند و حالت تدافعی میگیرند. وقتی نظر مخالفی را میشنوند نمیخواهند اصلا به آن گوش دهند. صدای خودشان را بلند میکنند. به خاطر این که وقتی که یک اختلاف نظری میشنوند به جای این که گفتوگو کرده و مسئله را حل کنند به این اختلافات به عنوان گفتوگو نگاه نمیکنند به عنوان این که کی برنده است نگاه میکنند، پس صدایشان را بلند میکنند چون با بلند کردن صدا فکر و احساس میکنند که الان برنده این اختلاف شدند. به عنوان افرادی که راههای حل کردن اختلاف نظرها را یاد نگرفتند، گفتوگو کردن بلد نیستند، اختلافات را میخواهند با داد و فریاد حل کنند. در واقع همان راه والدین را پیش میگیرند.
یکی از دیگر مواردی که تاثیرات منفی در بچهها میگذارد سرکوب است. سرکوب به این معنی که وقتی پدرو مادرها زمان زیادی با هم در حال جر و بحث هستند این بحث و جدلها، انرژی احساسی زیادی از والدین میگیرد. وقتی انرژی احساسی زیادی از والدین بگیرد اینها بر روی کودکانشان تاثیر منفی میگذارد، وقتی بچهها از نظر احساسی به والدینشان نیاز داشته باشند و بخواهند والدین احساساتشان را درک کنند. چون این والدین خودشان از نظر احساسی آن قدر انرژی از دست دادند توانایی این که بخواهند به نیازهای احساسی بچههایشان توجه کرده و آنها رابرآورده کنند، را ندارند.
بنابراین بچهها یاد میگیرند که نیازهای احساسیشان را سرکوب کنند چون وقتی که لازم داشتند و بیان کردند از طرف خانواده طرد و رد شدند به دلیل این که آن والدین خودشان انرژی نداشتند و آن قدر ناامید و عصبانی بودند که نتوانستند پاسخ مناسبی به نیازهای احساسی بچههای خودشان نشان بدهند. بنابراین بچهها یاد میگیرند چنانچه احساس کنند از نظر احساسی به چیزی نیاز دارند، بیان نکنند، چون با بیان کردنش دیدند که چیزی برآورده نشده است. خانواده نتوانست برایشان کاری کنند از طرف پدر یا مادر این نیازشان رد شده است. بنابراین یاد میگیرند که سرکوب کنند. یاد میگیرند که بیان نکنند و این عواقب بسیار بدی در آینده برایشان دارد چون برای داشتن روابط سالم در بزرگسالی یکی از تواناییهایی که باید داشته باشند و یاد بگیرند، بیان احساسات است که این موضوع در این خانوادهها سرکوب میشود.
یکی از مسائل دیگری که منفی است و به خصوص برای نوجوانها میتواند تاثیر بگذارد، این است که وقتی آنها ببینند دائم در خانه درگیری است، این درگیری باعث میشود که آنها به خانه اعتماد نکنند و در واقع خانه را یک محل درگیری ببینند و دوست نداشته باشند در آنجا باشند به همین دلیل وقت بیشتری را خارج از خانه میگذرانند، به خاطر این که آنها به دنبال بدست آوردن یک خانواده و جایی هستند که از نظر اجتماعی در آن حس خوبی داشته باشند. ممکن است به گروهایی ملحق شوند که اثرات منفی و بدی روی آنها بگذارد.
مورد بعدی احساس گناه است. کودکان وقتی میبینند پدر یا مادر دائم با هم میجنگند و بحث و جدل دارند و معمولا یکی از والدین را به نوعی شروع کننده دعوا و قدرت را دست او دیده و والد دیگر را قربانی و خودشان را نجاتدهنده میبینند و میخواهند به آن قربانی کمک کنند یا وقتی میبینند یکی از والدین دارد حرفی را میزند یا کاری را میکند که حس میکند والد دیگر دارد قربانی میشود خودشان را به عنوان یک نجات دهنده در نظر میگیرند که میخواهد به آن قربانی کمک کنند و چون خودشان را در این کار ناتوان میبینند حس ناامیدی میگیرند و در نتیجه احساس گناه میکنند.
انتهای پیام/
نظر شما