به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، «عدالت» مفهومی دیرینه در ادبیات بشری است. انسانها همیشه به دنبال برقراری عدالت بودهاند. چه بسیار افرادی که در این راه جان خود را از دست دادند و متاسفانه کم نیستند کسانی که به نام عدالت، حقوق دیگران را سلب کردهاند.
فارغ از اهمیت عدالت در گذر تاریخ، امروز هم عدالت از جمله مولفههای ایجاد رفاه و رضایت عمومی در بین مردم است. به همین دلیل، پرداختن به مفهوم عدالت و جایگاه آن در جوامع ضروری به نظر میرسد. در این راستا با یعقوب موسوی، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا، درباره جایگاه مفهوم عدالت در جامعه امروز ایران گفتوگو کردیم.
با توجه به ضرورتی که مفهوم عدالت و توزیع عادلانه منابع ثروت و قدرت، در رفاه و رضایت عمومی مردم دارد، به نظر شما، عدالت در جامعه امروز ما چه جایگاهی دارد؟
عدالت یکی از مفاهیمی است که، مظلوم واقع شده است. جریانات سیاسی بعد از انقلاب، چه جریاناتی که در انقلاب مشارکت مستقیم داشتند و چه جریاناتی که بعد از انقلاب رویش پیدا کردند، از این مفهوم در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، برای رقابتهای سیاسی خود استفاده کردهاند.
عدالت حتی اگر به صورت نسبی در جامعه محقق شود، سبب اقتصاد و فرهنگ جامعه را رشد میدهد؛ اما در ایران عدالت نتوانست در نظام عمومی کشور، جایگاه مناسبی پیدا کند.
فقدان عدالت در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نتایج بدی در سیستم عمومی کشور دارد. به نظر من، ایران در تحقق عدالت اجتماعی، تاخیر بسیار زیادی دارد و فاصله آرمانها و آرزوهایی که در ابتدای انقلاب مطرح شد و وضعیت فعلی بسیار زیاد شده است.
همانطور که اشاره کردید عدالت در سالهای گذشته به عنوان ابزاری برای به قدرت رسیدن جناحها قرار گرفته است، به نظر شما، ریشه این اتفاق چیست؟ چرا عدالت به صورت واقعی اجرا نشد؟
تنها مقوله عدالت نیست که قربانی این بازیهای جناحی شده، مفاهیم دیگری مانند آزادی، توسعه و رفاه که جنبه جامعه شناختی دارند، در سالهای پس از انقلاب هر کدام به نوعی مورد معنای واقعی خود را از دست داده اند. مثلا این روزها صحبت از همبستگی ملی میشود؛ اما واقعیت این است که این مفاهیم بازیچه جریانهای سیاسی شده است تا بتوانند رای جمع کنند و به قدرت برسند.
بسیاری از کارشناسان معتقدند که انقلاب خیلی زود به نتیجه رسید، یعنی از زمانی که آهنگ تحولات و دگرگونیها شروع شد تا زمانی که سیستم سیاسی قبلی واژگون شد، فاصله کوتاهی بود.
بررسی این دوره زمانی نشان میدهد؛ هم جریانهایی که شکست خوردند و از صحنه حذف شدند و هم جریانهایی که ماندند، همه از شعار عدالت استفاده کردند؛ اما در تحلیل و ریشهیابی این مفاهیم بسیار ضعیف بودند. الان بعد از نزدیک به چهار دهه وقتی مفهوم عدالت را بازخوانی میکنیم، متوجه میشویم که این مفهوم به درستی مطرح نشده است. به تعبیر مولانا، هر کسی از ظن خودش، تعریفی از مفهوم عدالت داده است.
برای مثال، مفهوم عدالت در دهه اول انقلاب با مفهوم «قسط» برابر بود. به این معنا که وقتی گفته میشد؛ ما یک جامعه عادلانه میخواهیم یعنی جامعهای مبتنی بر قسط میخواهیم.
مفهوم قسط، مفهومی کاملتر از عدالت است یعنی نه تنها به معنای توزیع برابر امکانات بین مردم است بلکه با نوعی گذشت هم همراه است و افراد در چنین جامعهای، حق خودشان را به دیگری میبخشند. البته مفهوم قسط، امروز در فرهنگ عمومی جامعه ایران وجود ندارد. در حالی که در سالهای بعد از انقلاب، یکی از آرمانهای انقلاب اسلامی رسیدن به قسط بود.
قسط نوعی عدالت ایثارگرانه است که افراد حتی از چیزی که بر اساس قانون به آنها تعلق میگیرد هم گذشت میکنند و به کسانی میدهند که به هر علتی نتوانستهاند به فرصتهای خوبی برسند.
همانطور که گفتم، عدالت در این سالها بازیچه جریانات مختلف قرار گرفت، به طوری که در مقاطعی مانند انتخابات بر سر زبانها میافتاد؛ اما به محض این که آن شرایط فروکش میکرد، عدالت هم فراموش میشد.
البته من نمیگویم در همه سطوح عدالت فراموش شد. به نظر من، رویکرد دانشگاهها در پذیرش دانشجو در سطح ملی به سمت پذیرش عادلانه حرکت کرده است. همچنین در سیستم توزیع امکانات در سطح ملی هم عدالت به کلی غایب نیست.
به عبارت دیگر، عدالت در جامعه ما وجود دارد؛ اما به دلیل فقر نظری که عدالت را به تناسب موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی در سطح کلان نگاه کند، نگرش به عدالت در برنامهها ناموفق است.
بسیاری از مدیران برای جامعه دلسوز بودهاند و آرمانشان هم ایجاد عدالت بوده است اما تلقی نادرستی از عدالت داشتهاند. تلقی نادرست به این معنا که گاهی مفهوم عدالت در تاریخ جستجو میشود، در حالی که باید عدالت در متن وضعیت کنونی جامعه جستجو شود.
مثلا امروز باید بررسی شود که فاصله زندگی اجتماعی-اقتصادی بین بلوچستان و تهران چگونه است؟ وقتی شهری مانند تهران همه امکانات را در خودش جذب کرده و سایر شهرها از این امکانات محروم ماندهاند، منشا ایجاد ناعدالتی است.
عدالت توزیعی در جامعه ما وجود ندارد، به این معنا که امکانات در سطح ملی به درستی تعریف نشدهاند و شاخصها روشن نیستند. به عبارت دیگر، ما نمیدانیم هر منطقه در ایران برای رسیدن به برخورداری عادلانه از امکانات، در مقایسه با مناطق دیگر به چه چیزی احتیاج دارد؟
به نظر من، سنجش ابعاد عینی عدالت دچار نقص نظری است. یک نکته دیگر هم این است که تلقیها از عدالت متفاوت است، تا جایی که برخی این شرایط را عادلانه میدانند و میگویند طبیعی است که شهرستانهای دور از مرکز، محروم باشند. این یک تلقی متحجرانه است که میگوید اگر از برنامهریزی برای توزیع امکانات حرف بزنید، میخواهید عدالت جمهوری اسلامی بعد از ۴۰ سال را زیر سوال ببرد.
فرمودید تعاریف تاریخی از عدالت، کارآمدی لازم برای کمک تحقق عدالت را ندارند و عدالت باید بر اساس شرایط جامعه تعریف شود. برای رسیدن به چنین تعریفی از عدالت، آیا باید رصد علمی انجام شود و کار پژوهشی در دانشگاهها اتفاق بیفتد؟
دقیقا منظورم همین است. منظور من این نیست که از تاریخ استفاده نکنیم. میتوان از مفهوم تاریخی عدالت هم استفاده کرد؛ اما آنچه باید در اولویت قرار بگیرد، شرایط امروز جامعه است. نمیتوان سازوکار اجتماعی قرنها پیش را اجرایی کرد مثلا در جامعه نبوی، شتر مصداق زکات و برابری به حساب میآمده است، در حالی که امروز اینگونه نیست.
به نظر من، نمیتوان دخل و خرجی که در زمان پیامبر بود را در جامعه امروز پیاده کرد. این امر با منطق دینی ما هم سازگار نیست، چون در منطق دینی ما گفته میشود؛ برنامهریزیها و طراحی اجتماعی باید بر اساس عقل، دانش و دین باشد.
این که جامعه امروز ما بخواهد از عینا از جامعه نبوی الگو بگیرد، سالها مورد بحث بود، کتاب نوشته شد، همایش برگزار شد؛ اما به تدریج متوجه شدند که جامعه امروز مقتضیات دیگری دارد. زیست و زندگی امروز با زمان پیامبر متفاوت است. برای مثال بیمه، بانک یا فضای مجازی در قرنهای گذشته وجود نداشتند.
واقعیت این است که جامعه امروز مسائل جدیدی دارد که هر روز هم در حال تغییر است و بررسی آن نیازمند کار پژوهشی و علمی است. به همین دلیل، چارهای نداریم که از دستگاههای علمی به صورت جامع و کامل برای فهم و تحلیل استفاده کنیم.
متاسفانه نظام معرفتی ما در معرفی شاخصها بسیار عقبتر از نظام تبلیغاتی و عمومی است. مقوله عدالت در برنامهریزی عمومی جامعه ایران، شعاری و ایدئولوژیک است. منظور از ایدئولوژیک بودن این است که عدالت مورد بهرهبرداری سیاسی قرار میگیرد.
با توجه به مطالبی که گفته شد، به نظر میرسد امروز بعد از ۴۰ سال هنوز به تعریف درستی از عدالت نرسیدهایم، آیا مشکل این است که هنوز ضرورت رسیدن به تعریفی از عدالت متناسب با جامعه خودمان در مسئولان ما وجود ندارد؟ یا این ضروری درک شده و مشکل در جای دیگری است؟
لازم است در پاسخ به این سوال، عدالت در سه سطح تفکیک انجام شود. یکی در سطوح مدیران و مسئولان و دیگری در سطوح مردم و سوم در سطح دانشگاهی و تعریف علمی از عدالت.
تلقی مدیران از عدالت بیشتر متاثر از جایگاه سیاسی آنهاست. به طوری که به اقتضای جایگاه سیاسیشان از عدالت صحبت میکنند؛ اما به محض این که به هدف سیاسی خود برسند، عدالت فراموش میشود. مدیران در جذب نیروها و توزیع امکانات، توجهی به عدالت ندارند. در فضای سیاسی عدالت را مطرح میکنند و وقتی به هدف سیاسیشان میرسند، عدالت اولویت دوم میشود.
برای مثال، اگر به شعارهای عدالتخواهانه هشت سال پیش و عملکرد کنونی دولت آقای روحانی نگاه کنیم، میبینیم عدالت، دغدغه دولت نیست. اگر بیطرفانه نگاه کنیم، خواهیم دید که اداره کشور بر اساس موازین عادلانه نیست.
مفهوم عدالت در فضای عمومی هم مخدوش است. نوعی یاس اجتماعی نسبت به تحقق عدالت شکل گرفته است حتی نخبگان جامعه که از هوشیاری اجتماعی برخوردارند، هم میگویند عدالت تحقق پیدا نکرده و تحقق پیدا نخواهد کرد.
یاس و ناامیدی نسبت به تحقق عدالت ایجاد شده، در حالی که عدالت در دهه اول انقلاب به عنوان یک آرمان دستیافتنی مطرح بود.
البته لازم به ذکر است که عدالت مقولهای نیست که یک دولت بتواند آن را اجرا کند بلکه عدالت باید در بدنه جامعه وجود داشته باشد. دانشگاه باید عدالت را شاخصسازی و تزریق بکند، توده مردم هم در کنار دستگاههای دولتی مجری آن باشند. دولت که نمیتواند در همه جا ناظر بگذارد که آیا توزیع فرصتها و خدمات عادلانه هست یا نه.
دولت باید عدالت محور بوده و حساسیت داشته باشد، با سازمان قضایی همکاری کند و مهمتر از همه دستگاه قضایی باید ضامن اجرای تحقق عدالت عمومی و اجتماعی باشد.
عدالت در سالهای اخیر نسبت به چیزی که چند دهه گذشته مطرح بود، به حاشیه رفته است و به همین دلیل، سطح نارضایتی عمومی زیاد است. همه از همدیگر گلهمند هستند، هم صاحب کارخانه و هم کارگر، هم دستگاه دولتی و هم ارباب رجوع، همه نسبت به هم بدگمان هستند.
اعتراض و انتقاد عمومی شده بدون این که افراد با شنیدن پاسخ قانع شوند. مثلا بازنشستهها برای اعاده حقشان اعتراض میکنند و اصلا به صحبتها و حرفهایی که سازمان مربوطه میزند، باور ندارند.
نوعی اغتشاش موضوعی در مورد اعتماد مردم به یکدیگر، اعتماد مردم به دولت و اعتماد دولت به مردم وجود دارد. دولت به مردم اعتماد ندارد، مردم هم به دولت اعتماد ندارند. مردم نسبت به خودشان هم اعتماد ندارند، در حالی که اعتماد یکی از شاخصهای مهم عدالت است.
سطح سوم، جایگاه دانشگاه در پرورش، توسعه و رونق عدالت است. گروههای علمی اقتصاد و جامعهشناسی چه کارهایی در مقوله عدالت داشتهاند؟ چقدر کارهای کارشناسی انجام شده که بازتاب عینی در جامعه داشته است؟ سهم دانشگاه در پرورش معنایی عدالت، ضعیف است.
برای مثال، ایران یکی از مهمترین کشورها در مبارزه با استعمار است؛ اما هیچ مرکز تحقیقاتی برای استعمارشناسی ندارد. انقلاب ایران با شعار مبارزه با استعمار به ظهور رسید و به همین دلیل باید در این سالها به حدی در بررسی استعمار و جنبههای مختلف آن، دقیق شده باشد که هر کس در دنیا بخواد در مورد استعمار تحقیق کند، به ایران ارجاع داده شود.
جهان بگوید؛ اینها ۴۰ سال پیش یک انقلاب ضداستعماری داشتند و ببینیم چه کردهاند. مراکزی هستند مانند مرکز مطالعات جهان دانشگاه تهران؛ اما نتوانستهاند این کار را به خوبی انجام دهند.
در پایان لازم است بگویم؛ بنیادهای معرفت شناختی عدالت در جامعه ایران، بسیار ضعیف است. موضوع عدالت در کمتر سمیناری بررسی شده، در حالی که باید الان پژوهشگاههای تخصصی مرتبط با عدالت داشته باشیم.
پژوهشگاه قوه قضایی، باید مفهوم عدالت را در ابعاد مختلف بررسی کند و نهایتا باید به جایی برسیم که نظریهپردازان کشورهای دیگر برای بررسی همه جانبه عدالت، به ایران بیایند.
انتهای پیام/
نظر شما