به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، جوانان یک کشور وارد دانشگاه نمیشوند که پس از گذراندن چهار سال از بهترین سالهای زندگیشان، در نهایت مدرک به دست از دانشگاه خارج شود، در حالی که نه مهارت کافی برای استخدام دارند و نه توانایی راهاندازی یک شغل را.
برخلاف تصور برخی که گمان میکنند تنها وظیفه دانشگاه، آموزش جوانان است، یکی از مهمترین وظایف دانشگاه پرورش مهارتهای ذهنی و استعدادهای اساسی دانشجویان است. کارشناسان آموزشی معتقدند برنامههای درسی نقش به سزایی در رشد و ارتقای این توانمندیهای دانشجویان دارند.
در این راستا با حسین مومنی مهموئی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد درباره اهمیت برنامه درسی در پرورش خلاقیت و شایستگی دانشجویان گفتوگو کردیم که در ادامه آمده است.
در ابتدا در مورد ضرورت طرح رشته برنامهریزی درسی توضیح بفرمایید.
رشته برنامهریزی درسی، یکی از رشتههای زیر مجموعه علوم تربیتی است و هدف آن، تربیت متخصصان برنامهریزی درسی برای پژوهش، آموزش و کارشناسی درباره موضوعات و مسایل برنامههای درسی و آموزشی است.
بهرهگیری از دانش متخصصان برنامهریزی درسی، در آموزش و پرورش، آموزش عالی، واحدهای آموزش در سازمانها و نهادهای مختلف، آموزشهای فنیوحرفهای و آزاد و همچنین آموزشهای مستمر ضمنی به دانش آموختگان نیازی اساسی است و ضرورت ایجاد این رشته را توجیه میکند.
شما در یکی از مقالاتتان در مورد نقش برنامههای درسی در پرورش خلاقیت و شایستگیهای دانشجویان پژوهش کرده بودید، لطفا در مورد اهمیت پرورش خلاقیت دانشجویان به کمک برنامههای درسی و راهکار ارائه شده در مقالهتان، توضیح بفرمایید.
در دهههای اخیر با افزایش نرخ بیکاری دانشآموختگان مدارس و دانشگاهها، عملکرد نظام آموزش رسمی با انتقادات بسیاری همراه شده است. به همین دلیل و برای مقابله با این مشکل، برخی از مسئولان و متخصصان کوشیدهاند با اتخاذ تدابیری، برنامههای درسی را با مقتضیات جامعه و دنیای کار پیوند بزنند تا از این طریق نه تنها راهکاری برای بیکاری دانشآموختگان پیدا کنند، بلکه به تقاضای بخشهای مختلف اقتصادی کشور برای داشتن نیروی انسانی ماهر و متخصص پاسخ دهند.
تذکر این مسئله بسیار اهمیت دارد که متاسفانه برخی مسئولان، به ویژه مدیران آموزش عالی، اساسا اشتغال را از جمله وظایف نظام آموزشی نمیدانند و معتقدند این وظیفه، متوجه دولت و سیاستهای اقتصادی آن است. این مدیران، دلیل بیکاری دانشآموختگان آموزش عالی را صنعت بیمار کشور و نابسامانی اقتصاد عنوان میکنند نه ضعف در عملکرد دانشگاهها.
نظرات کارشناسان آموزشی با نظرات مدیران فاصله زیادی دارد. اکثر صاحبنظران معتقدند؛ بیکاری دانشآموختگان، به معنای نبود کار نیست. این بیکاری یا به این دلیل است که دانشآموختگان توانایی اشتغال در آن کار را ندارند یا این که در بسیاری از حوزهها، زمینههای کار و اشتغال وجود دارد ولی دانشآموختگان ما ترجیح میدهند به جای آفرینش کار، منتظر استخدام بمانند.
برنامهریزان آموزشی و درسی دولتهای مختلف برای تحقق هدف پرورش صلاحیتهای شغلی، رویکردهایی را اتخاذ کردهاند. در ادبیات برنامهریزی آموزشی و درسی به رویکردها و الگوهای مختلف برای پیوند آموزش و بازار کار اشاره شده است.
به نظر میرسد بتوان مجموع نظرات متخصصان را در سه رویکرد دستهبندی کرد؛ رویکرد حرفهآموزی، رویکرد یکپارچهسازی آموزش عملی و نظری، رویکرد پرورش صلاحیتها و مهارتهای پایه. در ادامه، توضیحاتی در مورد رویکرد پرورش صلاحیتها که در مقاله مطرح شده، بیان میکنم.
رویکرد برنامهریزی درسی مبتنی بر شایستگی به جهت تاکیدی که بر شایستگیها دارد، میتواند به عنوان راهبردی برای تحقق هدف پرورش صلاحیتهای شغلی بکارگرفته شود.
متاسفانه برنامههای درسی آموزش عالی ایران در پرورش و تقویت شایستگیهای مورد نیاز دانشآموختگان رشتههای مختلف، موفقیت چندانی نداشتهاند. آمار بالای دانشآموختگان بیکار یا بدون جایگاه اجتماعی، تاییدکننده این ادعاست که برنامههای درسی آموزش عالی با تحولات جامعه و بازار کار، سازمانها و صنایع ارتباط مناسب ندارند.
تفکر خلاق و حل مسئله از جمله مهارتهای مورد نیاز برای کسب شغل و موفقیت در حرفه تخصصی در عصر حاضر است که همیشه مورد تاکید نهادهای علمی بوده است؛ اما متاسفانه در برنامههای درسی و شیوههای آموزشی در دانشگاهها، روش مناسبی برای رشد این نوع تفکر در نظرگرفته نشده است.
به همین دلیل و در راستای ارتقای شایستگیهای مورد نیاز دانشجویان و دانشآموختگان آموزش عالی، در برنامه پنج ساله سوم توسعه (1379-1383) موضوع عدم تمرکز در آموزش عالی با تاکید بر برنامههای درسی دانشگاهمحور به عنوان یک سیاست استراتژیک مطرح شد.
در واگذاری اختیارات برنامهریزی درسی به دانشگاهها، بهروزرسانی محتوای رشتههای تحصیلی با توجه به نیازهای متنوع و در حال تحول جامعه و اعطای اختیارات برنامهریزی درسی به دانشگاهها و موسسات آموزش عالی و همچنین ایجاد تحول در شیوهها و برنامههای درسی با تاکید بر پرورش خلاقیت، نوآوری، مهارت، کارآفرینی و گسترش فرهنگ خوداشتغالی مورد تاکید قرار گرفته است.
برای اجرای این آییننامه، دانشگاههای مشمول فعالیتهای چشمگیری برای اصلاح، بهبود و بازنگری برنامههای درسی آغاز کردند.
اگر برنامههای درسی دانشگاهی براساس رویکرد برنامه درسی مبتنی بر شایستگی، بازنگری شوند، میتوان از این رویکرد برای پرورش شایستگیهای اساسی (دانشها، مهارتها و تواناییها و نگرشهای مورد نیاز) در دانشجویان بهره برد.
همچنین زمینههای پرورش دانشآموختگان و نیروهای انسانی توانمند برای ورود به عرصه اشتغال در سازمانها و صنایع را بیش از پیش فراهم نمود و به تبع آن کاهش فارغالتحصیلان بیکار و افزایش اثربخشی در حوزه آموزش عالی، سازمانها و صنایع را فراهم کرد.
با توجه به توضیحاتی که فرمودید، سوالی که مطرح میشود چقدر اهمیت برنامهریزی درسی در آموزش عالی ایران درک میشود؟ آیا برنامهریزیهای درسی موجود، مورد ارزیابی و سنجش به لحاظ کارایی قرار میگیرند؟ آیا بهروزرسانی میشوند؟
ارزشیابی برنامههای درسی در ایران عمدتا محدود به پایاننامهها و رسالههای دکتری و طرحهای پژوهشی است. البته بازنگری برنامههای درسی از سوی شورای تحول علوم انسانی هم در سال 1388 آغاز به کار کرده است.
شورای تحول و ارتقای علوم انسانی از سال ۸۸ ذیل شورای عالی انقلاب فرهنگی به منظور بازنگری در ۱۵ رشته علوم انسانی از جمله روانشناسی، مدیریت، اقتصاد، جامعه شناسی، هنر، معماری، فرهنگ و ارتباطات و رسانه، فلسفه، فلسفه دین، علوم تربیتی، حقوق، تاریخ، مطالعات زنان و خانواده، علوم سیاسی، زبانها و ادبیات خارجی آغاز به کار کرد.
این شورا با ۳۰۰ عضو هیأت علمی از دانشگاههای کشور در حال تحول و بازنگری برنامههای درسی و رشتههای تحصیلی سه مقطع تحصیلی کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری است.
بسیاری از سرفصلهای رشتههای تحصیلی به ویژه در علوم انسانی، از سوی این شورا و برخی دانشگاههای دارای هیات ممیزه، اصلاح و بهروزرسانی شده و جهت اجرا، از طریق وزارت علوم به دانشگاهها هم ابلاغ شده است.
پس از واگذاری اختیارات برنامهریزی درسی در سال 1379 به دانشگاهها، اهمیت برنامهریزی درسی بیش از پیش روشن شد و بسیاری از متخصصان برنامهریزی درسی در دانشگاههای دارای هیات ممیزه در قالب کمیتههای مختلف برای ایجاد رشتههای جدید، اصلاح و بازنگری رشتههای موجود دعوت به مشارکت شدند.
در این زمینه در دانشگاههای دارای هیات ممیزه اقدامات مفیدی برای ایجاد رشتههای جدید، ایجاد رشتههای دانشگاهی بین رشتهای، اصلاح و بازنگری رشتههای موجود به عنوان مثال در دانشگاههای تهران، شهید بهشتی و علامه طباطبایی انجام شد.
به نظر شما برنامهریزی درسی و ارزشیابی برنامه درسی در آموزش عالی ایران با چه چالشهایی مواجه است؟
ارزشیابی برنامه های درسی در سطح آموزش عالی به دلیل نبود یک برنامه مشخص، مدون و قانونمند برای انجام ارزشیابی برنامه درسی مورد بیتوجهی قرار میگیرد. همچنین متاسفانه برای انجام صحیح ارزشیابی از متخصصان داخل و خارج دانشگاه استفاده نمیشود.
یکی دیگر از چالشهای ارزشیابی برنامههای درسی، مشخص نکردن بودجه لازم برای انجام ارزشیابی و گاها بیتوجهی به نتایج ارزشیابی است.
به نظر من، نظام متمرکز برنامهریزی درسی دانشگاهی یکی از موانع ارزشیابی درسی است. آشنایی نداشتن و مشارکت نکردن اعضای هیات علمی در ارزشیابی برنامه درسی، منحصر شدن ارزشیابی برنامههای درسی به نتایج آزمونهای پیشرفت تحصیلی دانشجویان و تخصصی بودن ارزشیابی برنامه درسی، دیگر موانع ارزشیابی درسی اند.
از ابتدای سال 1379 که اختیارات برنامهریزی درسی دانشگاهی به دانشگاههای دارای هیات ممیزه تفویض شده، چالشهای بسیار جدی در زمینه برنامه درسی در دانشگاهها ایجاد شده است که ارزشیابی برنامههای درسی یکی از آنهاست.
ارزشیابی برنامه درسی یکی از موضوعاتی است که در بین اعضای هیات علمی متخصص ارزشیابی و کسانی که رشته تخصصیشان ارزشیابی است، به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است.
اگر به متون ارزشیابی آموزشی موجود توجه کنید، ملاحظه خواهید کرد که این متون عمدتا ناظر بر ارزشیابی دانشجو، ارزشیابی دانشآموز، ارزشیابی پیشرفت تحصیلی و مواردی از این قبیل است. متاسفانه در زمینه ارزشیابی برنامه کمتر کار شده است.
چالشی که اینجا وجود دارد این است که باید در این ارزشیابیها، برنامه درسی را به عنوان واحد تحلیل در نظر بگیریم در حالی که در اغلب شیوههای ارزشیابی، یادگیرنده واحد تحلیل قرار میگرفته نه برنامه و از طرفی غالبا ارزشیابی سازمان به عنوان واحد تحلیل را هم فراموش میکنیم.
ممکن است برنامه درسی خوبی داشته باشیم؛ در اجرا به علت محدودیت استاد یا سایر منابع با مشکل روبرو میشویم. به همین دلیل، لازم است که حداقل به ارزشیابی برنامهها با این دید نگاه کنیم که آیا برنامه تدوین شده یا برنامه اجرا شده و آموخته شده، تفاوتی با یکدیگر دارند؟ میزان مغایرت آنچه طراحی شده و آنچه اجرا و آموخته شده و آنچه در حقیقت ما توانستهایم به دانشجویان منتقل بکنیم، چیست؟
یکی از مهمترین قلمروهایی که در برنامه درسی به کار بررسی اثر بخشی و کارایی برنامه میپردازد، ارزشیابی از برنامه درسی است. میتوان گفت حیات برنامه درسی به ارزشیابی بستگی دارد. بنابراین ارزشیابی، جمعآوری اطلاعات برای تصمیمگیران است و هدف آن دستیابی به خطمشیهای مناسب و راهحلهای بهتر در تداوم و عملی ساختن اهداف اصلی برنامههای درسی است.
ارزشیابی از برنامه درسی شامل ارزیابی بخشهای مختلف برنامه درسی میشود و نمیتوان با ارزشیابی بخشی از آن به نتیجهای کلی دست یافت. تنها از طریق ارزشیابی از مراحل مختلف برنامهریزی درسی میتوان کارایی و اثر بخشی برنامههای درسی را افزایش داد و نظامی برای بهبود مستمر برنامههای درسی طراحی کرد.
برنامهریزی درسی در ایران با مشکلاتی مانند سادهانگاری امر خطیر برنامهریزی درسی مواجه است به این معنا که نباید در طراحی و بازنگری برنامههای درسی تنها به تعیین اهداف بسنده کرد و از عناصر مهم دیگر برنامه درسی به ویژه فرصتهای یادگیری غفلت شود.
متاسفانه اعضای هیئت علمی حتی در رشتههای علوم انسانی با برنامهریزی درسی آشنایی ندارند. مشکل دیگر این است که در طراحی برنامههای درسی توجه بیش از حد به شرایط و نیازهای زمان حال میشود و در نتیجه، از آیندهنگری عالمانه و محققانه غافل هستیم.
تغییرات برنامه درسی میتواند برای داوطلبان دورههای کارشناسی ارشد و دکتری که آزمون آنها به صورت متمرکز برگزار میشود، مشکلات ایجاد کند. این مشکلات میتواند ناشی از ناهماهنگی و اختلاف فاحش در عناوین و سرفصلهای برنامه درسی رشتههای مشابه در دانشگاههای مختلف باشد.
متاسفانه برخی گمان میکنن فعالیت برنامه درسی در دانشگاهها پس از یک بار بازنگری و ارائهی سرفصلهای جدید خاتمه مییابد و دیگری نیازی به نقد کردن آنها نیست. یکی دیگر از مشکلات برنامه درسی این است که برنامههای درسی بازنگری شده توسط برخی از اعضای هیئت علمی به نحو مطلوب اجرا نمیشود که میتواند ناشی از مقامت در برابر تغییر و تاکید بر عادات گذشته باشد.
انتهای پیام/
نظر شما