به گزارش خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز، یکم خرداد به عنوان روز گرامیداشت صدرالمتالهین ملاصدرای شیرازی فیلسوف و خالق حکمت متعالیه که ضلع سوم مکتب فلسفی اسلام شناخته شده، نامگذاری شده است.
محمد بن ابراهیم شیرازی ملقب به صدر المتألهین و مشهور به ملاصدرا یکی از مهمترین فلاسفه جهان اسلام و شیعه است. وی که در عهد صفویه زندگی می کرد، با تأسیس نظام فلسفی جدیدی به نام «حکمت متعالیه» توانست میان فلسفه مشاء، فلسفه اشراق، عرفان محی الدین عربی و منابع دینی آشتی و سازگاری برقرار کند. از جمله مهمترین اصولی که حکمت متعالیه بر آن استوار است میتوان، به اصالت وجود، حرکت جوهری و اتّحاد عاقل و معقول اشاره کرد. قدرت نظام فلسفی ملاصدار چنان بود که تا به امروز بیشترین طرفدار را میان علاقهمندان به علوم فلسفی به خود اختصاص داده است.
بیشتر بخوانید:
فردوسی عامل ماندگاری زبان فارسی / شاهنامه زندهترین اثر حماسی دنیاست
ولادت
محمد بن ابراهیم شیرازی ملقب به صدر المتألهین و مشهور به ملاصدرا یکی از مهمترین فلاسفه جهان اسلام و شیعه در حدود سال 979 یا 980 هجری قمری در شیراز دیده به جهان گشود و به واسطهی محیط خانوادگی خود که از اقوام با نفوذ و ثروتمند فارس بود و استعداد خارق العاده ای که داشت از تحصیل و تعلیم شایسته ای برخوردار شد. پدر ملاصدرا، ابراهیم شیرازی بنابر نقلی صاحب منصب امارت و از چهره های قدرتمند سیاسی و اجتماعی بود و در نقلی دیگر گفته شده که بازرگان سرشناس و امین در بازار بود.
مراحل زندگی
به طور کلی زندگی ملاصدرا را دارای سه مرحله دانسته اند:
مرحله اول همان زمان تحصیلات ملاصدرا است که از شیراز شروع می شود و در اصفهان به تکمیل می رسد.
مرحله دوم زندگی او مرحله ی گوشه گیری و عزلت برای سیر و سلوک و تزکیه ی نفس است. ملاصدرا را به علت مخالفت عده ای از علمای ظاهر بین ناچار به ترک اصفهان شد. وی برای سیر و سلوک نفسانی به روستای «کهک» در نزدیکی قم پناه برد، اگر چه گفته شده عرفان را نزد میرداماد آموخت، اما در این مدت عزلت گزینی به گفتهی مورخان معلوم نیست از چه کسانی راهنمایی گرفته و اصول عرفان را آموخته است. قدر مسلم این است که ورود به دریای بیکران عرفان و تصوف و ارائه معضلاتی از این علوم که در جای جای نوشتهجات ملاصدرا به چشم میخورد بدون یادگیری از اساتید فن میسر نبوده است . همچنین در احوالات او آمده است که در حلقه هیچ کدام از سلسله های صوفیه وارد نشد، اما در آشنایی با عرفان به خصوص عرفان نظریِ محی الدین بن عربی، استاد کارآزموده ای او را همراهی کرده است. دوران سیر و سلوک معنوی او هفت سال و بنا به قولی پانزده سال طول کشید تا اینکه ملاصدرا به شهود و کشف حقایق و علم حضوری نائل آمد.
دوره ی سوم زندگی این فیلسوف بزرگ از ورود به زادگاهش شیراز شروع می شود. وی با تأسیس مدرسه خان در شیراز والی شیراز از ملاصدرا می خواهد به وطن بازگردد. ملاصدرا به شیراز باز می گردد و تا آخر عمر به تعلیم و تدریس افکار و یافته های متعالیه خود مشغول می شود.
فعالیتهای علمی ملاصدرا
ملاصدرا ابتدا مراحل اولیهی تحصیل را در مکتب خانه شروع کرد و نزد «ملا احمد نامی» قرآن و صرف و نحو آموخت . ملاصدرا سفری از شیراز به اصفهان داشت و با ورود شاه عباس صفوی به شیراز در سال 998 که قاعدتا شیخ بهائی نیز همراه او بوده است، حکیم صدر المتألهین با شیخ بهائی آشنا می شود، لذا به همراه آنان و یا پس از آنان به پایتخت که در آن تاریخ قزوین بوده می آید و نزد شیخ شروع به تحصیل می کند. با انتقال پایتخت قزوین به اصفهان ملاصدرا راهی اصفهان می شود. اصفهان در آن زمان مرکز علمی فرهنگی ایران بوده و اکثر اساتید بزرگ در این شهر اقامت داشتند.
اساتید
صدر المتألهین در اصفهان، نخست نزد محمد بن عبد الصمد عاملی معروف به شیخ بهائی به تحصیل علوم نقلی پرداخت. درایه، رجال، فقه و اصول را نزد او فرا گرفت تا به حدی که به درجه اجتهاد نائل گشت. پس از آن، ملاصدرا به شاگردی امیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به میرداماد در آمد. فلسفه، منطق، کلام و عرفان را نزد او آموخت و به مقام بلندی نائل آمد و سرآمد عصر شد. چنانکه استاد زبان به ستایش او گشود و در یکی از رباعیات در منزلت علمی او سروده است:
صدرا بگرفت اوج زگردون بر علم تو داده است خراج فلاطون
در مسند تحقیق نیامد مثلش یک سر ز گریبان طبیعت بیرون
علوم طبیعی، ریاضی و نجوم و هیئت را نیز در محضر این دو استاد و احتمالا نزد حکیم ابوالقاسم میر فندرسکی عارف زاهد و ریاضی دان معروف آن عصر، فرا گرفت.
شاگردان ملاصدرا
ملاصدرا در ضمن تحقیقات و تألیفات خود شاگردان نامداری را در عرصه های مختلف علمی و فلسفی تربیت نمود. از بزرگترین شاگردان او می توان فیض کاشانی، ملاعبدالرزاق لاهیجی، حسین تنکابنی و ...... را نام برد.
آثار و تألیفات
نوشته ها و آثار ملاصدرا را می توان به چهار دسته تقسیم کرد:
1- نوشته های دینی 2- نوشته های فلسفی 3- نوشته های دینی و فلسفی 4- نوشته های منطقی.
افزون بر آن، آثاری وجود دارد که به ملاصدرا نسبت داده شده که به عنوان آثار مشکوک نام برده می شود.
1. نوشته های دینی
آثار و نوشته های دینی ملاصدرا عبارتند از:
1. اسرار الآیات و انوار البینات
2. تفسیر القرآن الکریم
3. خلق الاعمال
4. شرح الاصول من الکافی
5. القضا و القدر
6. المبدأ و المعاد
7. متشابهات القرآن
8. المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیه
9. مفاتیح الغیب
10. الواردات القلبیه فی معرفة الربوبیة
2. نوشته های فلسفی
بیشتری تألیفات ملاصدرا مربوط به علوم فلسفی است.
آثار فلسفی وی عبارتند از:
1_اتصاف الماهیة بالوجود
2- اجوبة المسائل الجیلانی
3- اجوبأ المسائل النصیریة
4- اجوبة المسائل بعض الخلّان
5- اکسیر العارفین فی معرفة الحقّ و الیقین
6- ایقاظ النائمین
7- التشخیص
8- تعلیقات شرح حکمة الاشراق
9- تعلیقات علی الاهیات من الشفاء
10- حدوث العالم
11- الحشر
12- الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه
13- سریان نور وجود الحقّ فی الموجودات
14- سه اصل
15- شرح الهدایة الأثیریه
16-الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه
17- الرسالة القدسیة فی اسرار النقطة الحسَیة
18- کسر الاصنام الجاهلیة
19- لمیه اختصاص المنطقة بموضع معین من الفلک
20- المسائل القدسیة
21- المشاعر
22- المعاد الجسمانی (زاد المسافر)
نوشته های دینی- فلسفی
1- [رساله فی] اثبات الباری
2- حاشیه بر رواشح السماویة (میرداماد)
3- دیباچه ی عرش التقدیس (میرداماد)
4- [رسالة فی] الکفر و الایمان
5- اتحاد عاقل و معقول
6- المزاج
7- الوجود
نوشته های منطقی
1- التصور و التصدیق
2- اللمعات المشرقیه فی المباحث المنطقیه
نوشته های مشکوک
گذشته از نوشته های ذکر شده ی بالا در تحقیقات جدید صدرا شناسی عده ای از رسالات و مکتوبات قبلی که تصور می شد از ملا صدرا باشد مشکوک تشخیص داده شد. این آثار عبارتند از :
1- اثبات شوق الهیولی للصورة
2- آداب البحث و المناظره
3- [رسالة فی] اثبات واجب الوجود
4- [رسالة فی] اجوبة الأسئله
5- الامامه
6- [رسالة فی] بحث المغالطات
7- [رسالة فی] بدو وجود الانسان
8- [رسالة فی] تجدید مقالات أرسطو
9- حاشیه رواشح السماویه
10- حاشیه انوار التنزیل
11- حاشیه الروضة البهیه
12- رساله ی فارسی
13- حاشیه شرح التجدید
14- [رسالة فی] رموز القرآن
15- شبهة الجذر الأصمّ
16- شرح حدیث نبوی (ص): خلق الله الأرواح....
17- طرح الکونین.
فلسفه ملاصدرا
در قرن دهم هجری حکمت اسلامی به وسیله ملاصدرا دگرگونی یافت که می توان آن را یک «جهش» نامید . ملاصدرا بر پایه ی افکار فلاسفه و عرفای پیش از خود و بر اساس تعالیم دینی که در آیات الهی و روایات پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام آمده بود، موفق به پی ریزی مکتب فلسفی خود شد و آن را مقابل نحله های فلسفی پیشین «حکمت متعالیه» نامید.
استاد جلال الدین آشتیانی(ره) درباره ی فلسفه ی ملاصدرا می گوید:
«.... ملاصدرا به واسطه ی غور در مکتب فلسفی اعم از اشراقی و مشائی و تدرّب در علوم اهل کشف و احاطه بر مأثورات و اراده در شریعت حقّه محمدیه و سیر کامل در افکار افلاطونیان جدید و قدیم و بالجمله اطلاع کافی از جمیع مشارب و افکار خود مؤسس طریقه ای شد که بر جمیع مشارب و مآرب فلسفی ترجیح دارد. افکار عمیق شیخ الرئیس و سایر اتباع مشاء و آرای افلاطونیان جدید و تحقیقات عمیق و ژرف متصوّفه، آراء و افکار اشراقی و رواقی در کتب تحقیقی او هضم شده است.....»
در حقیقت ملاصدرا توانست بین فلسفه ی مشاء و اشراق و عرفان و آموزه های دینی آشتی برقرار کند که این مطلب خود دلیل بر نبوغ و نوآوری وی به شمار می آید.
در زمان ملاصدرا، اختلافاتی که بین فلسفه ی مشاء و اشراق به وجود آمده بود و همچنین عرفان که به رد فلسفه می پرداخت، موجب تضعیف فلسفه شده بود ضمن آنکه با حملات سهمگین غزالی بر فلسفه ، فلسفه از ارزش افتاد و چند قرنی در انزوا بود. امّا فلسفه ملاصدرا توانست اعتبار فلسفه را بازآورد و آن را همطراز و همپایه ی عرفان ساخته و هر دوی آن را با دین بیامیزد.
با توجه به آنچه که گذشت می توان منابع افکار ملاصدرا را در چهار چیز دانست:
1- فلسفه ی مشاء و به خصوص افکار ابن سینا؛
2- حکمت اشراق که در قرن ششم به دست شیخ شهاب الدین سهروردی با انتقاد از فلسفه ی مشاء و بر اساس اندیشه های فلسفی حکمای ایران به وجود آمده بود.
3- مکتب عرفان محیی الدین عربی که جنبه های نظری یافته های شهودی بوده و شکل تکامل یافته ای از تصوف است.
4- آموزه های دین مبین اسلام که در منابع دینی به آن پرداخته شده است.
چرا ملاصدرا را صدرالمتألهین نامیدهاند؟
حدود چهار قرن است که ملاصدرا را باین اسم میخوانیم: «صدرالمتألهین». ولی سؤال نکردهایم که چرا اصلاً ملاصدرا را «صدرالمتألهین» گفتهاند؟
اول باید ببینیم معنای تأله چیست آیا تأله معنای خاصی دارد؟ آیا نوع خاصی از حکمت است؟ خصوصیات حکمتی که به اسم حکمت تألهی معروف است چیست؟ بعد از اینکه خصوصیات حکمت تألهی را در عالم اسلام و عالم غرب و جایگاه آن را در جهان معاصر نشان بدهیم و بالاخره بگوییم جایگاه صدرالمتألهین در این سیر حکمت تألهی کجاست؟ بعضی گمان کردهاند چون صدرالمتألهین به مسائل علم الهی پرداخته است وی را صدرالمتألهین گفتهاند. این گمان هم درست است و هم نادرست. درست نیست به این دلیل که افراد زیادی به مسائل علم الهی پرداختهاند اما لقب متأله نگرفتهاند بعنوان مثال ابنسینا حکیمی بزرگوار و یکی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی است وی واقعاً حکیم است و ما نباید این اسم را از او دریغ کنیم ولی هیچکس او را متأله نگفته است.
برای اینکه بمعنای تأله پی ببریم باید بدانیم که برای اولین بار بطور جدّی سهروردی مسئله تأله را مطرح میکند و بنوع خاصی از حکمت بنام تأله قائل میشود که با نوع دیگری از حکمت که آن را حکمت بحثی مینامد تفاوت دارد. او در واقع حکمت را به دو نوع تقسیم میکند: نوع عالی حکمت را تأله یا حکمت ذوقی و نوع دیگر را حکمت بحثی مینامد و تمام حکما و طالبان حکمت را بر حسب اینکه متوغّل در تأله یا متوغّل در حکمت بحثی باشند و یا در آن متوسط یا ضعیف باشند به درجاتی تقسیم میکند که بالاترین درجه آن حکیمی است که متوغّل در تأله و متوغّل در بحث است تا آخرین درجه حکیم که حکیم بحاث عدیمالتأله هست یعنی حکمت بحثی دارد امّا فاقد حکمت ذوقی است که امثال یا نمونه حکیم بحاث عدیمالتأله ارسطو، ابنسینا و فارابی هستند. پس، این تقسیم در نزد سهروردی بسیار دقیق و مهم است.
بنظر سهرودی در فلسفه یونان آنکه جامع حکمت ذوقی و بحثی بوده افلاطون بود که او را امامالحکما و رئیس آنها میخواند و اعتقاد دارد که تحت تأثیر او این حکمت که جامع بین حکمت تأله و حکمت بحثی است در عالم اسلام ظاهر شد. اما بنظر سهروردی این حکمت فقط به یونان اختصاص ندارد بلکه هیچ جای عالم از جمله ایران از حکیم متأله خالی نبوده است و اگر زمانی باشد که عالم از تأله و حکمت خالی باشد آن زمان، زمانی ظلمانی است. پس تأله همیشه در عالم بوده و نور حکمت و چراغ حکمت فروزان بوده است.
پیش از این گفته شد ایران هم جایگاه حکمت بوده و این نوع متألهان در ایران هم وجود داشتهاند. در این میان سهروردی حتی از حکمت خسروانی در نزد خسروانی مانند جاماسب و دیگران نام میبرد؛ یعنی آنچه افلاطون آرزوی تحقق آن را داشت در حکمت خسروانی ایران تحقق یافته بود. سهروردی از کسان دیگری در شرق مانند بوذاسف یعنی بودا نیز نام میبرد که او هم حکیم متأله بود و جالب این است که از نظر او عرفای اسلام هم متأله بودند، یعنی دارای این حکمت ذوقی و تألهی بودند مانند جنید، ابوسهل تستری، بایزید بسطامی و خیلی از عرفای دیگر. سهروردی عرفان را تأله میداند.
وی در خوابی که دیده بود از ارسطو درباره عرفان میپرسد. ارسطو جواب میدهد که مبادا عرفا را تحقیر بکنی، و یا موجب فروکاستن قدر و ارزش اندیشه آنها بشوی؛ آنها حکیم بمعنای حقیقی کلمه هستند. بنابرین یکی از دستاوردهای بزرگ سهروردی ارائه تفسیر دیگری از حکمت تأله بود بطوریکه براساس آن اگر چه عرفان محض در اسم، عرفان است اما عین حکمت تأله است. ولی بنظر او ارسطو حکیم بحاث و عدیمالتأله است. باید ببینیم خصوصیات حکمت تألهی که در صدرالمتألهین به کمال رسیده است چیست؟ من در اینجا افلاطون را با ملاصدرا و سهروردی مقایسه کردم تا مشخص شود چرا ملاصدرا، صدرالمتألهین است؟ زیرا از نظر هر دو فیلسوف یعنی سهروردی و ملاصدرا، افلاطون حکیمی الهی و متأله است.
همچنانکه سهروردی او را امامالحکما در یونان میداند ملاصدرا هم در بسیاری از موارد مثلاً در نظریه مُثل و در حرکت جوهری، خود را احیا کننده نظر افلاطون میداند و ارزش بسیاری برای او قائل است. من به چند نکته اشاره میکنم: یکی اینکه دو نوع حکمت، یعنی حکمت بحثی و حکمت ذوقی، مبتنی بر دو نوع معرفت است البته نه دو معرفت متباین بلکه دو درجه از معرفت که یکی فوق دیگری است. در تمثیل خط منقسم افلاطون این دو نوع معرفت دو نام دارند اگرچه از یک ریشهاند. افلاطون در تمثیل خط منقسم در کتاب جمهوری حکمت بحثی و علم بحثی را دیانویا و عیم یا علم برتر یعنی آن علم الهی و علم تألهی را نوئزیس میخواند. یعنی این دو نوع علم در تمثیل خط منقسم که درجات علم در آن طولی است، مراتب طولی علم، و نه مراتب عرضی آن، را تشکیل میدهند. در میان این دو معرفت نوئزیس برتر است. از نظر افلاطون حکیم باید دارای این علم یعنی حکمت بحثی باشد. از نظر او حکمت بحثی اصلاً بمعنای دقیق کلمه حکمت نیست حکیم متأله باید دارای مرتبهای باشد که از طریق دیالکتیک افلاطون یعنی عروج روحانی و معنوی به طرف عالم بالا به دست میآید.
نکته دوم اینکه حکمت تألهی روشی خاص دارد که من خصوصیات آن را در افلاطون، ملاصدرا و سهروردی بررسی میکنم. اولاً، حکمت تألهی از تخلق آغاز میشود و به تحقق میانجامد یعنی صرفاً حکمتی تصوری و تصدیقی نیست در حالیکه حکمت بحثی بیشتر بر مبنای تصور و تصدیق است. چنانکه از لفظ دیانویای یونانی برمیآید لفظ «دیا» بمعنای واسطه است. دیانویا یعنی علم بواسطه، و واسطه آن تصور و تصدیقی نیست بلکه از تخلق آغاز میشود و به تحقق میانجامد. اما منظور از این تعبیر چیست؟ بنظر افلاطون در فلسفه سه راه مکمل یکدیگر وجود دارد که شرط اساسی حکمت تألهی هستند. این سه راه مباین یکدیگر نیستند بلکه لوازم حکمت الهی و حکمت تألهیاند. در افلاطون از این سه راه، براه مرگ، راه عشق و راه معرفت تعبیر میشود. راه مرگ در تعبیری که در رساله فایدون آمده راه فضایل است حکمت الهی بدون فضیلت اصلاً امکان وجود ندارد. بنابرین نخستین قدم در حکمت تخلق به اخلاق الهی است که در رساله فایدون از آن بمرگ تعبیر میکند. برای اینکه انسان متخلق بشود باید از راه نفسانیات بمیرد و از وجود مادی و شهوانی و نفسانی بگذرد تا به آن مرتبه فضیلت حقیقی برسد.
دوم، راه عشق است. راه عشق یا راه اروس در رساله مهمانی در واقع اساس است. در ملاصدرا و سهروردی نیز راه معرفت، از راه فضیلت و راه عشق و محبت آغاز میشود. چگونگی این راه را افلاطون در رساله تئتتوس، ملاصدرا در اسفار و رسائلش و سهروردی در آثارش بخوبی شرح دادهاند. اصلاً عشق از نظر ملاصدرا صفت وجود است وجود در واقع سریان عشق است و عشق از حضرت حق به سراسر موجودات و به ذرات وجود راه دارد و حکیم باید این راه را از طریق محبت و عشق طی کند. در دین هم چنین است.
و بالاخره راه سوم راه معرفت است. فلسفه راه معرفتی است که از راه فضیلت و از راه عشق و محبت آغاز میشود و به معرفت میانجامد. این نظریهای است که در نزد عرفا و حکمای الهی در تمام ادیان وجود داشته است عرفای ما از این سه راه براه مخافت و راه محبت و راه معرفت تعبیر کردهاند. این شرط عرفان است. شرط حکمت تألهی هم دقیقاً از نظر افلاطون و ملاصدرا و همه حکما همین است؛ یعنی اولاً معرفت این نیست که فقط از راه تصور و تصدیق به آن برسیم بلکه حکمتی است که از طریق تحقق حاصل میشود.
دوم اینکه از نظر اینها فلسفه فقط نوشتنی نیست. ما فلسفه را بیشتر چه میدانیم؟ آن چیزی که بیان میکنیم یا لفظی که بیان میکنیم. اما فلسفه آن چیزی است که در حکیم متحقق هست. بنابرین حکمت مکتوب و حکمت ملفوظ نوعی از حکمت است. افلاطون نظریهای دارد که میگوید نوشتن حکمت، حکمت دقیقی نیست و در واقع وقتی ما حکمت را مینویسیم این نوعی تنزل حکمت است. حکمت آن چیزی است که در وجود هرکسی متحقق است حکمت متعالیه آن تعالیی بوده که ملاصدرا به آن رسیده و در او متحقق شده و البته در کتابهای او هم آمده است. چنانچه شاعر میگوید:
چونکه گل رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از که جویم از گلاب
وقتی که او نیست این حکمت را از چه کسی باید خواست؟ حکمت متعالیه آن حکمتی بوده که در امثال ملاصدرا، حکیم سبزواری و پیروان او تحقق یافته بود. افلاطون میگوید حکمت مثل اخگری است که در نفس مستعد در میگیرد و شعلهای را مشتعل میکند و آتشی در وجود او میافکند. البته همه انسانها استعداد حکمت تألهی ندارند. او در نامه هفتم خطاب به شاگردانش حکمت را اینگونه تعریف میکند میگوید اخگری است که در نفس شعلهای ایجاد میکند و نفس طالب را مشتعل میکند و وجود او را فانی میکند. پس این هم از لوازم است.
نکته دیگر اینکه در حکمت الهی نسبت بین شاگرد و استاد مثل نسبت میان مرید و مراد است. این را من مخصوصاً از افلاطون میگویم چون اگر از حکمای اسلامی نقل کنم میگویند این عرفان است. نه این شرط حکمت است. برای فراگیری حکمت الهی باید پیش استاد نشست. افلاطون میگوید حکمت الهی بعد از زمان طولانی و رنج بسیار به دست میآید؛ چیزی نیست که آسان به دست بیاید. او در نامه هفتم میگوید لازم است استاد و شاگرد برای مدت بسیار طولانی با یکدیگر زندگی کنند و نهایت همّ و کوشش خود را مصروف این کار کنند، زیرا حکمت الهی اینطور اقتضا میکند.
نکته دیگر اینکه ما در آثار ملاصدرا از حکمت دو تعریف داریم یکی تعریف حکمت بحثی و دیگری تعریف حکمت تأله است.
انتهای پیام/
نظر شما