شهرزاد هودینشاد درمانگر و روانشناس کودک در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی ایسکانیوز گفت: ترساندن کودکان برای تربیت آنها شروع کننده نوعی بازدارندگی هیجانی است؛ با ترساندن رویه کودک دوری از والدین و پنهانکاری خواهد شد و وقتی میخواهند هیجانات خود را نشان دهند، در موقعیتی که فکر میکنند این شرایط برایشان ناعادلانه است، خشم خودرا نشان نمیدهند و آن را در قالب دیگر احساسات مثل ترس و شرم نشان میدهند. اینها هیجاناتی هستند که در واقع ما را در سیکل معیوب میاندازند تا چیزی که حس میکنیم را نشان ندهیم. با این شیوه به مرور کودک به یک شخصیت ناهمخوان تبدیل میشود و چیزی که واقعا در دلش است را، نشان نمیدهد.
ناآگاهی والدین نسبت به مصادیق کودک آزاری / ترساندن فرزند سبک تربیتی نیست
وی افزود: ترساندن کودکان را به سوی اطاعت میبرد؛ یعنی وقتی کودک در معرض قدرت و زورگویی قرار میگیرد، با اضطرب، هرآنچه آنها میگویند را اطاعت میکند، حتی در صورتی که آن کار را قبول نداشته باشد. این منجر به پاسخگویی بیچون و چرا میشود. اگر افراد بازدارندگی احساسی اشته باشند و مدت زمان زیای را در ترس سپری کنند، ممکن است بعد از مدتی احساس کنند که دیگران از آنها مهمتر هستند و اگر از آنها کمک بخواهند، به صورت افراطی و به خاطر اینکه در مواقع بحرانی از سوی دیگران حمایت شده و طرد نشوند، سعی میکنند ایثار کنند. این یعنی تکرار سیکل معیوب اجتناب، بازداری احساسی، اطاعت و ایثار و کودکان در نهایت با قرار گرفتن در این سیکل پذیرشجو میشوند؛ یعنی برای اینکه چیزی نگویند که والد آنها را طرد کند، به سمت رفتارهایی میروند که بتوانند تحت هر شایطی والد را مجاب کرده و رضایتش را جلب کنند؛ در این شرایط پذیرش مشروط شکل میگیرد. مثلا من ذاتا دوست داشتنی نیستم اما تلاش میکنم دوست داشتنی شوم.
روانشناس گفت: ترس از والدین در کودکی، در آینده از کودک شخصیتی میسازد که در جامعه مورد قبول بقیه هستند اما در موقعیتهای پنهان زیرآب میزنند یا کاری انجام میدهند که به دیگران آسیب میزند. یعنی اضطراب، حرص، خشم سرکوب شده و فشارهای عصبی که درون آنها کنترل شده، به خودخوری منتهی میشود و بفرد شرایط سایکوسوماتیک را تجربه میکند. این خشم سرکوب شده برای جسم خوب نیست و سلامت روان را هم تهدید میکند.
وی افزود: این کودکان ابراز احساسات مستقیم را یاد نمیگیرند و هویت دوگانه ای در فرد شکل میگیرد که نمیتواند نقشهای شغلی خودش را خوب ایفا کند؛ چرا که ممکن است بعدها بگویند که این شخص بسیار فتنهگر، آب زیرکاه و دورو است.
هودینشاد عنوان کرد: ما سه شیوه تربیتی بیاعتنایی، مستبد و مقتدر داریم. بهترین شیوه تربیتی، شیوه مقتدر است. اقتدار این است که شما به عنوان والد اجازه دهید، فرزندتان هیجانات خود را تجربه کند؛ مثلا وقتی عصبانی است بگوییم: «تو الان عصبانی هستی من میفهمم که الان از اینکه اجازه انجام این کار را ندادم، عصبانی هستی اما من هم در شرایطی هستم که نمیتوانم اجازه دهم اینکار را انجام دهی» . همدلی نکردن در این لحظه باعث میشود که کودک احساس بیارزشی کند ولی اگر حتی در شرایطی که با کودک موافق نیستیم به هیجانات او اعتبار دهیم، به او کمک کردهایم تا بتواند مخالفت و خشم خود را به درستی در قالب چهارچوب و نه در قالب پرخاشگری ابراز کند.
وی ادامه داد: مادر مقتدر کسی است که کودک بتواند در کنارش غم و ترسش را ابراز کند و عصبی نشود. در این شرایط کودک احساس همدلی میکند اما در کنار همدلی مادر محدودیتهای خودش را هم اعمال میکند. والد مقتدر از هیجانات کودک اجتناب نمیکند بلکه پذیرای هیجانات کودک است اما فرزندش را به سمت ابراز احساسات سالم سوق میدهد. بعضی چیزها جزو انگیزشهای درونی است و هرچقدر هم که ما از محرکهای بیرونی استفاده کنیم، اگر کودک ذوق ما از انجام کار را نبیند، آن را انجام نمیدهد. مثلا ما هرچقدر هم که به فرزندمان بگوییم هیچ چیز و هیچکس به اندازه درس خواندن برای و سودآور نیست، باز هم اگر احساس خوبی به درس خواندن پیدا نکند، از انجام آن اجتناب میکند.
انتهای پیام/
نظر شما