اگر روانشناسی را علم مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی آدمی بدانیم، از آنجایی که رفتارهای انسان و دنیای ذهنی او، گستره وسیع و تنوعی بیبدیل نسبت به دیگر حیوانات دارد و به تناسب تحولات همه جانبه اعصار، رشد و پیچیدگی مییابد، و از آنجایی که انسان از پیچیدهترین شکل زیست در همه جنبههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی، معنوی و... برخوردار است، بنابراین باید گفت دانش روانشناسی از پررمز و رازترین دانشهای بشری است؛ چرا که درونیات انسان را مطالعه و بررسی میکند. انسانی که پدیدآورنده بسیاری از پیچیدگیهای موثر بر زندگی خود و دیگر انواع جانداران است؛ از این رو دانش روانشناسی که بخشی از رسالتش حل چالشهای انسان است، میتواند خود نیز به چالش و حتی مشکلی برای زندگی انسان تبدیل شود. این موضوع نه به خاطر ماهیت این علم بلکه به شیوه نگرش انسانها نسبت به کاربرد اصول و نظریههای متنوع آن، مربوط است و البته محدود و محصور به جامعهای خاص نیست و بهنظر میرسد در بسیاری از جوامع، این دانش که نزدیکترین دانش به زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان است هم مشکل در نگرش نسبت به آن وجود دارد و هم کاربرد آن کم و بیش با نقائص و کجرویهایی، همراه شده است.
اگر بخواهم به چالشهای روانشناسی در جامعه خودمان بپردازم، باید بحث خود را در سه محور کلی، تبیین کنم:
الف)محتوای علمی و آموزشی روانشناسی در دانشگاهها
ب)نگرش مردم نسبت به روانشناسی و کابردهای آن
ج)گرایش پژوهشی و شغلی متخصصان و دانشآموختگان روانشناسی
متأسفانه بهنظر میرسد در زمینه طراحی و تدوین منابع آموزشی روانشناسی در دانشگاهها، هم از جنبه بومیسازی و هم از جنبه بروزرسانی منابع، غفلت نسبی شده است. از یک سو عمده کتابهای مرجع و درسی در همه سطوح کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری، منابع ترجمهشده هستند؛ از سوی دیگر، بسیاری از منابع در هر سه سطح و در بسیاری از مواقع با استفاده از یک کتاب، تدریس میشود؛ به عنوان مثال، در درس روانشناسی شخصیت، در هر سه سطح، یک کتاب تدریس میشود؛ این موضوع چنان رایج است که به طنز میتوان گفت، اگر یک فرد سه بار مقطع کارشناسی روانشناسی را بگذراند، در واقع مدرک دکتری در این رشته، دریافت کرده است؛ از طرفی دیگر، برنامههای آموزشی رشته روانشناسی، بیشتر به صورت نظری آموزش داده میشود و تکالیف کاربردی و پژوهشی در انتقال این علم به دانشجویان کمتر مطرح میشود؛ مثلاً در درس روانشناسی اجتماعی از دانشجویان خواسته نمیشود که رفتارهای اجتماعی شهروندان در یک موقعیت خاص مثل انتخابات، بحرانهای طبیعی و... را مورد مشاهده علمی قرار داده و به عنوان گزارش کار عملی به کلاس بیاورند. اساسا عمده دروس این رشته فاقد سرفصل عملی است؛ در صورتی که یکی از مهم ترین دروسی که باید در دانشگاههای کشور ما تدریس شود، درس روانشناسی کاربردی است. دانشی که کمک میکند از اصول و یافتههای روانشناسی در حل معضلات اجتماعی، فرهنگی، زیستمحیطی، مصرف انرژی و... به صورت کاربردی، استفاده شود.
موضوع دیگر این است که اساتید این رشته، کمتر به فکر تألیف کتابهای علمی بر اساس سرفصلهای مدون هستند؛ چرا که در هر زمینهای، کتابهای ترجمهشده به وفور در بازار، موجود است؛ در واقع ما به عنوان روانشناس ایرانی، سالها در دانشگاه، روانشناسی غیرایرانی میخوانیم و این معضل مثل این است که یک فارغالتخصیل رشته حقوق، صرفاً با منابع آموزشی حقوق کشورهای دیگر، آشنا شده و چیزی متفاوت از دانش حقوقی جامعه خود را فرا گرفته باشد. البته، شاید گفته شود که مبانی رفتاری و ذهنی انسان، وابسته به فرهنگ یا جغرافیای زندگی او نباشد و من هم این موضوع را تایید میکنم اما موضوع این است که بعد از قریب به چند دهه که رشته روانشناسی در دانشگاههای این کشور تدریس میشود، دانشجوی روانشناسی ایرانی باید انتظار داشته باشد برای همه دروس تخصصی خود، منابع تألیف شده اساتید داخلی را مطالعه کند.
در خصوص نگرش مردم نسبت به روانشناسی هم چالشهای زیادی وجود دارد؛ به عنوان مثال؛ عمده مردم از رفتن نزد روانشناس، اجتناب میکنند؛ گویا اعلام نیاز به رواندرمانی یا گرفتن مشاوره برای زندگی خانوادگی، به نوعی انگ اجتماعی، تبدیل شده است؛ حتی در برخی فیلمها و سریالها، رفتن به نزد روانشناس، به صورت طنز و برای تمسخر در نظر گرفته میشود؛ چنین القا شده است که روانشناس متعلق به دیوانهها و افراد روانی است؛ در صورتی که استفاده از تخصص روانشناسان و مشاوران، نشانه خردمندی افراد است. در تعالیم دینی ما از قرآن کریم گرفته تا احادیث معصومین، بسیار به مشاوره گرفتن از صاحبان دانش و خرد، توصیه شده است. اگر چه در سالهای اخیر، این تابو تا حدودی شکسته شده اما هنوز هم بسیاری از افراد، استفاده از تخصص یک مشاور یا روانشناس را به عنوان آخرین گزینه در نظر میگیرند؛ در حالیکه قرار نیست روانشناسان فقط در صورت بروز مشکل در زندگی راهکار ارائه دهند؛ بلکه یکی از وظایف روانشناسان، ارائه خدمات تخصصی برای افزایش کیفیت زندگی است؛ بنابراین اگر این فرهنگ رفتاری در بین آحاد جامعه رواج پیدا کند که افراد، لااقل هر سال به روانشناس خود، مراجعه کنند و مورد سنجش و ارزیابی روانشناختی قرار گیرند، از بروز بسیاری از مشکلات، پیشگیری میشود.
چالش بعدی هم به این موضوع باز میگردد که بسیاری از مراجعین، از رواندرمانگران یا مشاوران انتظار معجزه دارند؛ گویی برای درمان یک افسردگی چندین ساله یا مشکل خانوادگی قدیمی، روانشناس باید چوب جادویی خود را بردارد و در یک الی دو جلسه، مشکلات را حل و فصل کند.
البته با تأسف بسیار، شاهد این معضل هم هستیم که تعداد اندکی از روانشناسان، بیدلیل جلسات رواندرمانی یا مشاوره را طولانی میکنند تا درآمد خود را افزایش دهند که همین موضوع باعث سرخوردگی مراجعین یا فرار از فرایند درمان میشود. بسیاری از افراد بر این گمان هستند که باید ریش و قیچی را دست رواندرمانگر یا مشاور داد تا او صفر تا صد مشکل را حل کند؛ در صورتی که مراجعین باید علاوه بر ارائه اطلاعات صحیح و کامل درباره مشکل خود، سهم قابل توجهی از فرایند حل مسئله را به عهده بگیرند. انجام تمرینات مرتبط با مشکل مطرحشده، حضور منظم در جلسات درمان و ارتباط صادقانه و صمیمانه با مشاور از سوی مراجع نیز گام مهمی در موفقیت امر مشاوره یا درمان روانشناختی است.
همچنین بسیاری از مراجعین، به دنبال مشاور یا روانشناسی هستند که حرفها یا تصمیمات و تفکرات مراجعین خود را تایید کند؛ این دسته از مراجعین، نه برای حل مسئله، بلکه جهت اخذ تأییدیه برای افکار و رفتارها و تصمیمات خود یا حتی برای محکوم کردن طرف مقابل خویش، نزد مشاور میروند.
وجود روانشناسنماها و کسانی که در رشتههای دیگری تحصیل کردهاند اما به دلیل بیکاری یا داغ بودن بازار پادکستها و ویدیوهای آموزشی که ناشی از نیاز روزافزون مردم به یافتن راه حل برای مشکلات خود و پیدا کردن حال خوب است، در فضای مجازی و واقعی جامعه با حرفهای شیک و قشنگ، اما غیرعلمی و غیرکاربردی نیز به انحراف ذهنی مردم و سوء استفاده از فضای حاکم بر جامعه، افزوده است.
بخش دیگری از چالشهای دانش روانشناسی در جامعه ما، به نگرش متخصصان و دانش آموحتگان این رشته بازمیگردد؛ به نظر میرسد، دید بسیاری از همکاران بنده در مورد روانشناسی، محدود به مشاوره و درمان و تدریس در دانشگاه یا سخنرانی برای عموم مردم شده است؛ در صورتی که امروزه، روانشناسی نه تنها حوزههای تخصصی متنوعی پیدا کرده، بلکه دیگر علوم نیز به اهمیت و کاربرد آن، بیش از خود ما روانشناسان، پی بردهاند؛ از روانشناسی ژنتیک و قضایی و جنایی گرفته تا روانشناسی اجتماعی، سیاسی، تجاری و حتی صنعتی. جالب است بدانید که یکی از نظریهپردازان مطرح در زمینه طراحی صنعتی، یک روانشناس است؛ در واقع متخصصان طراحی صنعتی، برای طراحی محصول و ارائه خدماتی در جهت بهبود محصولات خود، ناگزیر به استفاده از مبانی علوم شناختی هستند. باید در دانشگاههای ما، رشته روانشناسی و کاربرد آن در حوزههای متعدد با استفاده از نمونههای عینی، در جهان، تبیین و تدریس شود تا به تدریج از عطش گرایش به تحصیل و فعالیت روانشناسان در حوزههای رواندرمانی و مشاوره، کاسته و به سمت و سوی دیگر جنبههای کاربردی، سوق پیدا کند. شرکتها، سازمانها و نهادهای مختلف نیز باید به این باور برسند که برای پیشرفت خود و بهبود تولیدات و خدمات خود، باید از این دانش گسترده به بهترین شکل استفاده کنند.
تکنیکزدگی در حوزه رواندرمانی و مشاوره نیز یکی دیگر از چالشهای روانشناسی در جامعه ماست. انواع روشهای درمانی نظیر رفتاردرمانی دیالکتیکی، درمان شناختیرفتاری، درمان مبتنی بر شفقت، پذیرش و تعهد، واقعیت درمانی و مثبت درمانی، به مثابه جعبه ابزاری درآمدهاند که مشاوران، با خود به اتاق درمان و مشاوره میبرند؛ در صورتی که قبل از یادگیری و کسب مهارت در استفاده از این تکنیکها باید انسان به عنوان یک موجود پیچیده از ابعاد مختلف، شناخته شود. شناخت فلسفه، فرهنگ، باورهای دینی و به طور کلی انسانشناسی، مقدم بر آشنایی با این قبیل تکنیکها است.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد، این است که پژوهشهای دانشگاهی در رشته روانشناسی، بیشتر به منظور استخراج مقالات قابل چاپ و کسب امتیاز برای اساتید مورد تأیید قرار میگیرند و کمتر برای حل مشکلات جامعه در نظر گرفته میشوند. به همین خاطر است که عمده موضوعات پژوهشی در رشته روانشناسی، قابل بهکار بستن در جامعه نیست و صرفاً برای انجام یک تکلیف درسی و فارغالتحصیل شدن است؛ و نه چیز دیگر.
و اما نکته آخر اینکه رشته و مشاغل مرتبط با روانشناسی، متأسفانه متولی مشخصی ندارند. در زمینه ارائه آموزش آکادمیک، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و همچنین وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی باید در خصوص رشتههای مرتبط با سلامت روان، به یک رویه واحد و مشخص برسند تا در حوزه تربیت متخصصان روانشناسی نیز، اگر آشفتگی مختصری هم وجود دارد، انسجام و شفافیت حاصل شود. در خصوص مشاغل مرتبط با بهداشت روان و خدمات مشاورهای نیز از یک سو، سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور که در حقیقت مسئول رسمی و اصلی این حوزه است، مجوزهای اشتغال تخصصی روانشناسان را مورد بررسی، تایید، صدور و نظارت حرفهای قرار میدهد، از طرف دیگر، سازمان بهزیستی، متولی صدور مجوز مراکز مشاوره و روانشناختی، شده است و در این سالها، برخی دیگر از سازمانها همچون معاونت پیشگیری از وقوع جرم دادگستری، وزارت ورزش و جوانان، معاونت اجتماعی فراجا نیز در این حوزه وارد شده و به فعالیت تخصصی میپردازند. اگر چه همه این نهادها با نیت خیر و برای کمک به جامعه فعالیت میکنند اما به نظر میرسد مدیریت و نظارت واحد یک سازمان رسمی که به نظر من سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور است بسیاری از این مشکلات را مرتفع خواهد کرد.
پژوهشگر پسادکترای روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرکرد*
انتهای پیام/
نظر شما