ماجرای قرقی دانشگاه شریف؛ از ایران تا پرینستون آمریکا/ تحقیق در انحصار کشورهای سرمایه‌دار قرار گرفته است

نیما رهبر، استاد و محقق دانشگاه ووستر آمریکا، می‌گوید: تحقیق مخصوص کشورهای سرمایه‌دار است تا بتوانند برای پژوهش هزینه کنند. در واقع، این بودجه است که باعث می‌شود تحقیقات در کشوری انجام و منجر به اکتشاف شود.

به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ نیما رهبر متولد 1354 در تهران است. پدرش مهندس برق و مادرش معلم دبستان بود. خانه‌شان خیابان شریعتی بود، ولی چون مادرش در مدرسه‌ای در کیان‌شهر (حلبی‌آباد) تدریس می‌کرد، نیما سال‌ها در خانه پدربزرگ و مادربزرگش در میدان خراسان می‌ماند و همانجا هم مدرسه می‌رفت که به قول خودش، بهترین خاطرات زندگی‌اش را در این دوران ساخته شد.

از همان ابتدای مدرسه خیلی زود درس‌ها را یاد می‌گرفت و همیشه شاگرد اول بود. در این مورد می‌گوید: از بقیه باهوش‌تر نبودم، ولی از آنجا که سیستم آموزش ایران نخبه‌پرور است، برای من که خیلی تیز بودم، بسیار خوب بود.

زندگی‌اش را 50 درصد علم و 50 درصد فوتبال می‌داند و می‌گوید: به عشق این به مدرسه می‌رفتم و درس می‌خواندم که بعد از آن، فوتبال بازی کنم. عشقم به فوتبال حتی زمانی که به دانشگاه رفتم و تا همین الان هم ادامه دارد.

بعد از طی کردن دوره راهنمایی و دبیرستان در مدارس خیلی خوبی چون دبیرستان البرز، در کنکور سال 1373 رتبه 51 را کسب کرد و رشته عمران دانشگاه صنعتی شریف قبول شد. بعد از دوره کارشناسی، کنکور ارشد شرکت کرد و در همان رشته عمران در دانشگاه تهران پذیرفته شد. اما از آنجا که همه دوستانش برای ادامه تحصیل به کشورهای دیگر رفته بودند، او هم تصمیم گرفت که به آمریکا مهاجرت کند.

ابتدا وارد دانشگاه MIT شد، ولی متوجه شد که این دانشگاه برای مقطع کارشناسی ارشد بورسیه ندارد. از این رو به دانشگاه نورث‌ایسترن رفت و کارشناسی ارشدش را در رشته عمران از این دانشگاه گرفت.

برای دوره دکتری نیز به دانشگاه پرینستون رفت و در رشته اصول مکانیک و مواد تحصیل کرد. او جزو معدود کسانی است که بدون گذراندن دوره پست‌دکتری به عنوان استادیار در دانشگاه مشغول به تدریس شد. ابتدا به مدت چهار سال به عنوان استادیار در دانشگاه MIT تدریس کرد و از آن به بعد در دانشگاه پلی‌تکنیک ووسستر (Worcester)، یکی از قدیمی‌ترین دانشگاه‌های مهندسی آمریکا، مشغول به تدریس و تحقیق است.

فعالیت‌های تحقیقاتی نیما رهبر در گروه مهندسی عمران و محیط زیست در زمینه مکانیک، مواد و سازه است و در این گروه تحقیقاتی روی اصول اساسی که رفتار مواد در مهندسی و زیست‌شناسی را در مقیاس‌های چندگانه کنترل می‌کنند، تمرکز کرده است و سعی دارد با الهام از طبیعت موادی را طراحی و تولید کند که کارآیی بهتر و سازگاری بیشتری با محیط زیست دارند. در این زمینه به موفقیت‌های بسیار خوبی هم دست پیدا کرده است؛ چنانکه یکی از تحقیقاتش در زمینه بتن خودترمیمی توسط مجمع اقتصاد جهانی معرفی شده است.

در ادامه مصاحبه ما را با این محقق برتر می‌خوانید:

چرا عمران را برای رشته دانشگاهی انتخاب کردید؟ و چطور شد که به فکر مهاجرت افتادید؟

پدرم مهندسی برق خوانده بود و در مخابرات کار می‌کرد، اما به دلایلی از کار بیکار شده بود. از این رو، موقعیت مالی خیلی خوبی نداشتیم. رتبه‌ام در کنکور 51 شده بود - سه نفر از 10 نفر برتر کنکور آن سال از بچه‌های مدرسه ما بودند- و می‌توانستم رشته برق بخوانم، ولی مادرم گفت که باید رشته عمران بخوانم، چون رشته درآمدزایی بود. برعکس کشورهای توسعه‌یافته، در کشورهایی مثل ایران رشته‌هایی مانند عمران بسیار مناسب و پولساز است، زیرا این کشورها دائما در حال توسعه هستند.

چون رتبه‌ام خوب بود رشته عمران دانشگاه صنعتی شریف قبول شدم. ولی از همان ابتدا که وارد این رشته شدم، اصلا آن را چالش‌برانگیز ندیدم. چهار ساله کارشناسی‌ام را تمام کردم و برای کارشناسی ارشد کنکور دادم. دانشگاه تهران همان رشته عمران قبول شدم، ولی فقط یک ترم خواندم. چون تمام دوستان صمیمی‌ام به آمریکا مهاجرت کرده بودند و من هم تصمیم گرفتم که برای ادامه تحصیل به این کشور بروم. برای این کار مجبور بودم که سربازی‌ام را بخرم و به همین دلیل باید از دانشگاه انصراف می‌دادم؛ با وجودی که نمراتم هم بالا بود.

گرفتن پذیرش برای آمریکا مصادف شد با اوائل ورود ایمیل به دنیای ما. به دفتر محاسبات دانشگاه رفتم و برای چند دانشگاه از جمله MIT ایمیل درخواست فرستادم که با آنها موافقت شد. اما زمانی که به MIT رفتم، متوجه شدم که این دانشگاه برای دانشجوهای کارشناسی ارشد بورسیه ندارد. هزینه تحصیل را نداشتم و به همین دلیل تصمیم گرفتم که به دانشگاه نورث‌ایسترن بروم. استادم من را به عنوان دستیار محقق پذیرفت. در این دوره روی معادلات غیرخطی با انتقال آلاینده‌های زیرزمینی تحقیق کردم.

گفتید که عاشق فوتبال هستید. چقدر در این زمینه فعالیت داشتید و دارید؟

آنقدر به فوتبال عشق داشتم که در دوران مدرسه به عشق آن سر کلاس می‌رفتم و سریع تکالیفم را انجام می‌دادم که زودتر به بازی فوتبال برسم. یک بار در دوران دبیرستان، ناظم مدرسه‌مان به مادرم زنگ زد که نیما خیلی فوتبال بازی می‌کند و با این روند نمی‌تواند کنکور قبول شود. و از این نظر خیلی تحت فشار قرار گرفتم که دیگر بازی نکنم، اما من واقعا عاشق آن بودم و دست‌بردار نبودم.

در دوره دانشگاه هم فوتبال بازی می‌کردم و سال‌ها در تیم فوتبال دانشگاه شریف عضو بودم. علی دایی که دانشجوی رشته متالورژی آن زمان بود، 6 سال قبل از من در این تیم بازی می‌کرد. یادم می‌آید زمانی که وارد محوطه دانشگاه شریف می‌شدیم، سمت راست، یک زمین چمن بود و مسئولی داشت که زیر شیشه میزش عکس تمام تیم‌های فوتبال دانشگاه را گذاشته بود. عکس من هم جزو این افراد بود. البته باخبر شدم که این زمین را خراب کرده‌اند و جای آن یک دانشکده ساخته‌اند.

مربی‌مان در سال اول و دوم رضا وطن‌خواه بود که قبلا مربی‌گری پرسپولیس و تیم ملی را برعهده داشت. او هیچ وقت اسمم را نمی‌دانست و همیشه مرا «قرقی» صدا می‌کرد. سال سوم و چهارم منوچهر نظری، داور تیم ملی، مربی تیم‌مان بود که خودش می‌گفت علی دایی را او آموزش داده است.

در دوره دکتری روی چه موضوعاتی تحقیق کردید؟

برای دوره دکتری در دانشگاه پرینستون روی ترکیب مهندسی مکانیک و مواد یعنی «مواد سازه‌ای» متمرکز شدم. پنج سال با استادی که بسیار آدم جالبی بود کار تحقیقاتی روی ساخت مواد جدید انجام دادم. یکی از این مواد سرامیک بود. مواد سرامیک که برای روکش دندان استفاده می‌شود، در عین اینکه سخت است، بسیار شکننده هم هست. به همین دلیل من به دنبال ماده‌ای بودم که به اندازه سرامیک سخت باشد، ولی شکننده نباشد.

از سوی دیگر از بچگی چیزهای زیادی در مورد نظریه تکامل داروین از پدرم شنیده بودم و به این موضوع خیلی علاقه داشتم. زمانی که در دانشگاه پرینستون روی علوم مواد کار می‌کردم، با خودم فکر کردم که زمین ۴/۵ میلیارد سال زمان داشته تا به الان برسد. بنابراین، سعی کردم که از طبیعت الهام بگیرم. برای جست‌وجوی ماده سخت، اما نشکن به دندان کوسه رسیدم که بسیار سفت و سخت است.

اما بعد از آن به ماده دیگری رسیدم. در آن زمان یک دانشمند روی «صدف ابلونی» تحقیق کرده بود و ماده‌ای را به نام «مادر مروارید» (Nacre) در آن یافته بود که یک ماده چندسازه آلی و غیرآلی است و توسط برخی نرم‌تنان به عنوان یک لایه پوسته داخلی تولید می‌شود. همچنین ماده‌ای است که مروارید از آن تشکیل می‌شود؛ مستحکم، انعطاف‌پذیر و رنگین‌تاب.

ماجرا قرقی دانشگاه شریف؛ از ایران تا پرینستون آمریکا/ تحقیق در انحصار کشورهای سرمایه‌دار قرار گرفته است

صدف ابلونی

از این مثال‌ها در طبیعت بسیار زیاد است. به طور مثال، برگ کم‌مصرف‌ترین تولید کننده انرژی جهان به شمار می‌رود. نور خورشید را می‌گیرد و آن را با مصرف انرژی بسیار اندک تبدیل به کلروفیل می‌کند. در حالی که ما هنوز نتوانسته‌ایم حتی بخشی از فرآیند درون برگ را در آزمایشگاه تقلید کنیم.

با توجه به علاقه‌ام به الهام گرفتن از طبیعت، نام لابراتوارم را «طراحی مواد با الهام از طبیعت» گذاشتم. یکی دیگر از پروژه‌هایم در این زمینه ساخت ژاکت ضدگلوله بود. موادی که در ساخت این جلیقه‌ها به کار می‌روند، باید کاملا مقاوم و نشکن باشند. در حال حاضر از ماده کِولار (Kevlar) در ساخت الیاف ضدگلوله استفاده می‌شود که به‌طور معمول به صورت نخ یا پارچه‌های بافته شده یا به عنوان یک بخش از مواد کامپوزیتی به کار می‌رود. این ماده همانطور که گفتم مقاوم است، اما سنگین است و باعث محدود شدن حرکت سربازان و گرم شدن آنها می‌شود.

مثل همیشه به جای اینکه برای این مسائل پیچیده فرمول فیزیک و ریاضی حل کنیم، به طبیعت رجوع کردیم تا بهترین گزینه را در این زمینه پیدا کنیم. در واقع به دنبال ماده‌ای بودیم که «چقرمگی» یا Toughness بالایی داشته باشد. در علم مواد و متالورژی، منظور از چقرمگی توانایی یک ماده در جذب انرژی و تغییر شکل خمیری قبل از وقوع شکست است. برای ساخت این ماده از مادر مروارید استفاده کردم و حدود 10 سال کار تحقیقاتی انجام دادم.

به غیر از این، حدود 6 سال روی بامبو کار می‌کنم. همانطور که می‌دانید بامبو درخت نیست، بلکه از خانواده چمن است. این گیاه به شدت سریع (30 سانتی متر در هفته) رشد می‌کنند و نکته جالب توجه این است که نسبت مقاومت به وزن آن بسیار بیشتر از نسبت مقاومت به وزن فولاد و بتن است.

مطالعه روی مادر مروارید و بامبو به من اجازه داد تا روی استفاده از طبیعت به عنوان بستری برای حل مسائل دشوار علم مواد تمرکز کنم. این مطالعات در درک فرآیندهای طبیعی که مواد قوی و سخت را ایجاد می‌کنند، بسیار مهم بود. بتن خود ترمیم شونده آنزیمی و مواد ساختاری کربن منفی از دیگر موادی هستند که با الهام از طبیعت روی آن تحقیق کردم.

شما روی بتن کارهای تحقیقاتی بسیاری انجام داده‌اید. چه شد که به این موضوع پرداختید و چه کارهایی در این زمینه انجام داده اید؟

بزرگ‌ترین مشکل اساسی دنیا تغییرات اقلیمی است که دلیل به وجود آمدن آن استفاده از سوخت‌های فسیلی است.

در نیمه دوم کارهای تحقیقاتی‌ام به این نتیجه رسیدم که راهکارهایی برای این مشکل اساسی پیدا کنم. از آنجا که در آمریکا بودجه بسیار است و مواد بسیار زیادی تولید می‌شود، تصمیم گرفتم روی موادی تحقیق کنم که برای محیط زیست مضرند که اولین آنها بتن است. زیرا این ماده هشت تا 9 درصد دی‌اکسید کربن تولید شده در جهان را تولید می‌کند و پرمصرف‌ترین ماده دنیا بعد از آب به شمار می‌رود. به طور کلی بتن از سیمان و سنگ ساخته می‌شود و برای خرد کردن سنگ و همچنین سوزاندن محتویات سیمان انرژی بسیار زیادی مورد نیاز است.

تاکنون روی این موضوع کارهای پژوهشی متعددی انجام شده و برخی محققان ماده دیگری به نام «ژئوپلیمر» یا «طبیعت‌دوست» را پیشنهاد کردند، اما این ماده نتوانست جایگزین بتن شود. از این رو به فکر پیدا کردن ماده‌ای به عنوان جایگزین بتن شدم. یکی از مواد باکتری است که توسط محققان دیگری برای ساخت سیمان مورد استفاده قرار گرفته بود.

این باکتری‌ها در ساختار بتن، آنزیمی تولید می‌کنند که باعث ایجاد کربنات کلسیم می‌شود و می‌تواند ترک‌های سیمان را به صورت خودکار پر کند. اما این ایده در واقعیت عملی نیست، زیرا به طور کلی باکتری‌ها نه تنها مضرند، بلکه بسیار بوی بد و متعفنی دارند و محققان قبل از استفاده از آنها در سازه‌ها باید راهکارهایی برای این مشکلات پیدا کنند. به غیر از این، باکتری‌ها فرآیند پر کردن ترک‌های بتن را با سرعت بسیار پایینی انجام می‌دهند. به طور مثال، یک شکاف 100 میکرونی (به اندازه یک تار مو) را در عرض 28 روز پر می‌کنند.

تصمیم گرفتم که من هم روی این ایده کار کنم و باز هم برای این کار به طبیعت رجوع کردم. ما در بدن‌مان فرآیندی داریم که طی آن اکسیژن جذب ریه می‌شود و به سلول‌های بدن می‌رسد. سلول‌های بدن می‌سوزند و دی‌اکسید کربن پس می‌دهند و آن را دوباره به سمت ریه به حرکت درمی‌آورند و دفع می‌کنند.

ماجرا قرقی دانشگاه شریف؛ از ایران تا پرینستون آمریکا/ تحقیق در انحصار کشورهای سرمایه‌دار قرار گرفته است

در مطالعاتی که در این زمینه داشتم، متوجه شدم که فرآیند مذکور از طریق آنزیمی به نام «کربنیک آنهیدراز» انجام می‌شود. من هم از این آنزیم در ساخت بتن استفاده کردم و توانستم بتن خودترمیمی بسازم که 10 هزار بار سریع‌تر از باکتری عمل می‌کند و بتنی کاملا متراکم به وجود می‌آورد. در حالتی که بتن متخلخل نیست و کاملا متراکم است، یون‌ها نمی‌توانند داخل بتن جذب فولاد شوند و زنگ بزنند و در نتیجه باعث فرسودگی شوند.

همانطور که در ویدئوی مجمع اقتصاد جهانی می‌بینید، این بتن عمر طولانی‌تری دارد:

به غیر از این با کمک مواد دیگری، مصالح ساختمانی آنزیمی (Enzymatic Construction Material) درست کردم که مصالح ساختمانی کم هزینه و سازگار با محیط زیست است و درون آن سیمان به کار نرفته است. در واقع برای درست کردن یک یارد مکعب بتن حدود 400 تا 700 پوند دی‌اکسید کربن منتشر می‌شود. در حالی که در ساخت بتن با این مواد جدید 18/5 پوند (هشت کیلوگرم) دی‌اکسید کربن در آن ذخیره می‌کنیم. یعنی نه تنها دی‌اکسید کربن در آن تولید نمی‌شود، بلکه ذخیره می‌شود و از این رو به آن «کربن منفی» گفته می‌شود.

در واقع این بتن جزو مواد «ترسیب کربن» یا Carbon sequestration است؛ به این معنا که کربن موجود در هوا را در خاک و گیاهان ذخیره می‌کند. این روند با ذخیره کربن از هوا باعث می‌شود که از میزان گازِ گلخانه‌ای کربن دی‌اکسید کاسته شده و به بهبود کیفیت هوا کمک کند.

بحث سیمان و بازیافت بتن در جهان تا چه حد معضل بزرگی است؟

به غیر از بحث مصرف بسیار زیاد انرژی در ساخت بتن، معضل بزرگ دیگر بازیافت آن است. به جرات می‌توان گفت که در جهان هیچ متدی برای بازیافت بتن وجود ندارد و تنها روشی که وجود دارد، خرد کردن آن و استفاده از آن در جای دیگر است که خود این فرآیند انرژی بسیار زیادی صرف می‌کند.

تا جایی که می‌دانم در سال 1997، هر ساله در آمریکا به سایز شهر پاریس بتن تولید می‌شود و سایز بتنی که در چین تولید می‌شود 9 برابر سایز بتن آمریکاست. و این در حالی است که بتن خودش یک زباله محسوب می‌شود، چون همانطور که گفتم هیچ روش بازیافتی برای آن وجود ندارد.

به طور کلی باید بگویم که معضل دنیای امروزی ما تولید کردن یک ماده نیست، بلکه یافتن روشی برای بازیافت آن است. این موضوع در آمریکا به شدت حائز اهمیت است و به طور مثال، زمانی که ما یک بطری آب به قیمت یک دلار و پنج سنت خریداری می‌کنیم، یک دلار آن قیمت خود آب است و پنچ سنت آن هزینه بازیافت بطری است. به این معنا که همیشه هزینه و راهکار بازیافت یک ماده قبل از تولید مورد بررسی قرار می‌گیرد. در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته در طراحی هر چیزی از قهوه گرفته تا وسایل الکترونیک به فلسفه «پایداری» توجه می‌شود و هر طرح و محصولی که از این قاعده مستثنی باشد، از آن حمایت نمی‌شود و ارزشی ندارد.

به نظر شما ضعف سیستم آموزش و آموزش عالی در ایران در چیست؟

سیستم آموزشی ایران براساس سیستم فرانسوی است که در آن خلاقیت درست عمل نمی‌کند. من همیشه شاگرد اول بودم، ولی هیچ وقت کسی از من نپرسید که نظرت در مورد مسائل مختلف چیست. مدرسه برایمان مثل ارتش بود و احترامی برای دانش‌آموزان قائل نبودند.

سیستم آموزشی در ایران به این شکل است که کتاب و جزوه را می‌خوانید و براساس آن امتحان می‌دهید. اما این روش طرز تفکر درست را به دانش‌آموزان و دانشجویان یاد نمی‌دهد. به غیر از این، در دانشگاه رشته‌ای را می‌خوانید که قبول شده‌اید و ممکن است اصلا علاقه خاصی به آن نداشته باشید. این در حالی است که انسان‌هایی که دنبال علاقه‌شان می‌روند، هم از کارشان راضی هستند، هم درآمد خوبی دارند و هم آینده روشنی را برای خود می‌سازند.

شخصا زمانی که به آمریکا آمدم تازه خودم را شناختم و متوجه شدم که به چه چیزهای علاقه دارم. و حتی فرصت این را هم داشتم که بخواهم رشته‌های مختلف را تجربه کنم و علاقه‌مندی‌هایم را بشناسم.

سیستم آموزشی ایران به جامعه اجتماعی‌ وصل نیست و ما هیچ زمانی با یک مساله حل نشده یا چالش اجتماعی درگیر نشدیم. مثلا من با افرادی مثل مازیار رامین راد هم‌کلاسی بودم که مدال طلای المپیاد ریاضی را برده بود. او دانشگاه شریف قبول شد، اما چهار سال کارشناسی را فقط کنکور درس می‌داد. چون به این نتیجه رسیده بود که این راه بهتر است. چرا؟ چون به سمت علاقه‌اش نرفته بود.

متاسفانه در ایران خیلی حق انتخاب برای گزینش رشته وجود ندارد و هر کسی براساس رتبه‌اش می‌تواند رشته‌ای را انتخاب کند. در نتیجه خیلی کم پیش می‌آید که فردی براساس علاقه‌اش پیش برود و درس بخواند. علاوه براین، افراد در 18 سالگی باید انتخاب رشته کنند، در حالی که شاید در این سن و سال هنوز خودشان را کامل نمی‌شناسند تا علاقه‌مندی‌هایشان را بدانند. پس باید فرصتی برای آنها در مراحل بعدی سیستم آموزشی وجود داشته باشد تا بتوانند آزمون و خطا کنند و رشته‌شان را در صورتی که دوست ندارند، تغییر دهند. دانشجویان در دانشگاه دروسی را می‌خوانند که کلا آنها را از درس خواندن زده می‌کند.

نظرتان راجع به انتخاب رشته در دانشگاه چیست؟

به نظر من همه نباید محقق یا دانشمند شوند. یک عکاس یا خبرنگار خوب به مراتب می‌تواند نقش موثرتری نسبت به یک محقق داشته باشد و به طور مثال با گرفتن یک عکس یا تهیه یک گزارش تاثیر عمیقی در جهان بگذارد.

به غیر از این، باید رشته‌های دانشگاهی براساس تقاضای بازار حتی بازار خارجی ارائه شوند. به طور مثال، زمانی ایران نیاز به عمران و ساخت‌وساز داشت و رشته‌هایی مانند عمران مورد نیاز بود، اما این رشته هم‌اکنون خیلی کارآیی ندارد. به غیر از این سیستم آموزشی ایران باید باز باشد تا خلاقیت ایجاد کند. یعنی اگر واحد یا دروسی در دانشگاه به صورت اجباری ارائه می‌شود، باید دروسی هم به صورت آزادانه ارائه شود.

به طور کلی بزرگ‌ترین سرمایه مدرسه، دانشگاه و موسسات آموزشی در آمریکا فارغ‌التحصیلانش هستند. دانشگاه‌ها هزینه بسیاری برای دانشجویان خود انجام می‌دهند؛ به طور مثال، دانشگاه پرینستون سالانه میلیون‌ها دلار برای دانشجویان دکتری خود هزینه می‌کند. پس در نتیجه دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیلان را به حال خود رها نمی‌کنند و فرهنگی دارند که براساس آن فارغ‌التحصیلان هم بعدا به نوبه خود به دانشگاه‌ها کمک می‌کنند. به عنوان مثال، فارغ‌التحصیلان دانشگاه پرینستون در سال گذشته نزدیک به ۷۴ میلیون دلار به دانشگاه کمک کردند.

سیستم آموزش عالی در آمریکا برگرفته از سیستم خود جامعه است. مهم‌ترین هدف آموزش در این کشور تربیت انسان خوب است و یک فرد تحصیل‌کرده بی‌وجدان هیچ اجر و قربی ندارد.

به نظر شما بزرگ‌ترین مشکل سیستم آموزشی کشورهای در حال توسعه چیست؟

به نظر من بزرگ‌ترین مشکل آموزش در کشورهای در حال توسعه عدم سختکوشی دانشجویان است. دانشجویان و دانش‌آموزان ایرانی و کشورهای در حال توسعه باید متوجه شوند که باید زیاد کار و تلاش کنند و فراتر از سختکوشی مثل کشورهای چین، ژاپن و کره، سیستم آموزشی هم باید آزاد باشد و تفکر آزاد را به دانشجویان یاد بدهد.

یکی دیگر از مشکلات سیستم آموزش عالی در کشورهای در حال توسعه عدم تناسب میان رشته‌های تحصیلی و مشاغل درون کشور است. به طور مثال، رشته شیمی یکی از رشته‌هایی است که کاربردهای بسیاری در همه زمینه‌ها از مواد غذایی تا صنعت رنگسازی دارد، اما این رشته به دلایلی تقاضای زیادی در ایران ندارد. در حالی که فردی که در این رشته تحصیل می‌کند و فارغ‌التحصیل می‌شود، می‌تواند در صنایع بسیار بزرگ جذب شود و درآمد خوبی هم داشته باشد.

به طور کلی، تحقیق مخصوص کشورهای سرمایه‌دار است تا بتوانند برای پژوهش هزینه کنند. این بودجه است که باعث می‌شود تحقیقات در کشوری انجام و منجر به اکتشاف شود. در واقع، اگر ایده وجود داشته باشد، ولی بودجه‌ای در کار نباشد، نمی‌توان تحقیقی انجام داد.

مجله «نیچر» سال گذشته مقاله جنجالی را منتشر کرد با این مضمون که دانشجویان فارغ‌التحصیل ۶ برابر مردم عادی افسرده می‌شوند و بحران سلامتی در میان دانشمندان و محققان جهان به شدت بالاست. نظر شما در این مورد چیست؟

بله، بحران سلامت روان در میان محققان جهان به شدت شایع است. به شخصه 99 درصد زمان من صرف نوشتن پروپوزال می‌شود، چون باید اول از همه چیز بودجه برای تحقیق وارد دانشگاه کنم. با وجودی که سرمایه‌داری یک سیستم عالی به شمار می‌رود، ولی فشار روی افراد بسیار بالاست. به همین دلیل ایجاد برقراری تعادل بین کار و زندگی شخصی بسیار کار سختی است؛ هر چند که فناوری‌های پیشرفته باعث بالا رفتن کیفیت زندگی شده است.

با این حال، کار آکادمیک را به شاگردانم توصیه نمی‌کنم، چون نسبت به کارهای صنعتی حقوق پایین‌تری دارد. کار آکادمیک عشق و علاقه می‌خواهد و فقط عده خاصی می‌توانند وارد آن شوند و ادامه دهند.

چند فرزند دارید؟ خود شما به شخصه چطور توانسته‌اید بین زندگی و کار آکادمیک تعادل برقرار کنید؟

من 2 فرزند دارد و همسرم دکتری روانکاردرمانی دارد. زمانی که کار استادی را شروع کرده بودم، ایجاد تعادل بین کار و زندگی شخصی به شدت کار دشواری بود، چون همانطور که گفتم از همان ابتدا باید به فکر فاند یا گرنت بودم تا بتوانم لابراتوارم را تجهیز و شاگرد استخدام کنم. به غیر از این باید تدریس هم می‌کردم.

معمولا شروع کار تحقیقاتی و تدریس در دانشگاه در دوره‌ای از زندگی اتفاق می‌افتد که شخص یا ازدواج کرده یا بچه‌دار شده است. به شخصه زمانی که کار استادی را شروع کردم، بچه‌دار شدم و این چالش‌هایمان را چند برابر می‌کرد. با این حال، همسرم بعد از بچه‌دار شدن تصمیم گرفت که خانه بماند و بچه‌ها را بزرگ کند. این موضوع خیلی به ایجاد تعادل در زندگی کمک کرد. همسرم الان یک دکتر موفق در زمینه کاری خودش است.

یکی از بحث‌های مهم دنیای علم امروز بحث مرجعیت علمی است، زیرا به نظر می‌رسد که آمریکا در حال از دست دادن سلطه و جایگاه خود در دنیای دانش است و کشورهایی چون چین دارد این جایگاه را از آن خود می‌کند. به نظر شما چرا آمریکا در حیطه علمی در حال پسرفت است و به طور کلی مرجعیت علمی چقدر مهم است که به این حد برای کشورها حائز اهمیت است؟

به نظر من حتی کشورمان ایران نیز در مسیر مرجعیت علمی قرار دارد.

با این حال، ماجرای تسلط آمریکا در علم از زمانی شروع شد که در خلال جنگ دوم جهانی بسیاری از دانشمندان آلمانی مهاجرت می‌کنند و وارد خاک آمریکا می‌شوند. چون آمریکا درگیر جنگ نبود، آسیب کمتری دید و در نتیجه با فاصله زیاد از اروپا به یکی از ابرقدرت‌های علمی دنیا تبدیل شد. البته این ماجرا به همینجا ختم نشد و آمریکا با سیاستگذاری‌های عالی و بجای خود مثل تاسیس «بنیاد ملی علوم» توانست در دنیا سرآمد شود.

این بنیاد و بنیادهای دیگری مانند موسسه ملی سلامت یا NIH یا وزارت دفاع با سرمایه گذاری روی افراد نخبه، باعث می‌شوند که به طور مثال تا 50 سال آینده اکتشافاتی به وجود بیاورند که شرکتی مثل شرکت «تسلا» تاسیس شود و چند صد برابر این سرمایه گذاری را به جامعه برگرداند. کشورهایی مانند آلمان، فرانسه، کانادا و ایتالیا سعی دارند که از این جریان الگوبرداری کنند.

اما چین حدود 15 سال‌ است که این روند را پیش گرفته است و هم‌اکنون در برخی از مقالات مربوط به محققان چینی ذکر شده است که فاند یا بودجه تحقیقاتی‌شان از بنیاد ملی علوم چین تامین شده است.

ما دانشجویان چینی خیلی زیادی داریم که برای ادامه تحصیل به آمریکا آمده‌اند. به طور مثال در دوره دکتری استادم انگلیسی بود و من به همراه 11 نفر دانشجوی چینی در گروه او تحقیق می‌کردم. اما مساله مهم اینجاست که چینی‌ها اکثرا بعد از فارغ‌التحصیلی به کشورشان برمی‌گردند.

چینی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که با کمک این فارغ‌التحصیلان و سرمایه‌گذاری مناسب می‌توانند وارد عرصه مرزهای علم شوند. اما اشکال کار اینجاست که ورود به مرزهای علم مستلزم سرمایه‌گذاری کلان است. زیرا در این موارد «بازگشت سریع سرمایه» (immediate return) وجود ندارد. به طور مثال، بنیاد ملی علوم آمریکا سالانه 10 میلیارد دلار بودجه برای تحقیقات می‌گذارد و کشوری مثل بلژیک هیچ‌گاه نمی‌تواند چنین بودجه‌ای را صرف تحقیقات کند.

به غیر از این، به وجود آمدن و بنیادی شدن یک فرهنگ چندین سال و حتی چندین دهه طول می‌کشد. و نتیجه بودجه‌گذاری در پژوهش زمانی مشخص می‌شود که نتیجه کار تحقیقات در مجلات معتبر منتشر شوند. پس به طور کلی؛ باید یک بدنه دولتی و بسیار سختگیر وجود داشته باشد که کل فرآیند بودجه گذاری و تاثیر تحقیقات را پیگیری کند.

سیستم تخصیص بودجه تحقیقاتی در آمریکا با کشورهای در حال توسعه کاملا متفاوت است. در آمریکا همانطور که گفتم، محققان باید خیلی تلاش کنند، خودشان پروپوزال بنویسند تا بتوانند از بنیادهای مربوطه گرنت و فاند بگیرند، اما در کشورهای در حال توسعه مثل عربستان، اگر محققی بتواند مقاله‌ای را در یکی از مجلات معتبر چاپ کند، به او هزینه تحقیق داده می‌شود. این روند از نظر من خیلی اشتباه است، زیرا باعث می‌شود که برخی از محققان راه‌های دور زدن را یاد بگیرند تا بدون تلاش به موفقیت برسند.

در چند سال اخیر چین سرمایه بسیاری را به تحقیقات اختصاص داده است و برای ارتقای دانشگاه‌ها و سطح دانش خود پول هنگفتی خرج می‌کند. به طور مثال، چند سال پیش یکی از دانشگاه‌های چین به من پیشنهاد تدریس و تحقیق با حقوقی معادل 10 برابر حقوقم در آمریکا داد. این امر نشان می‌دهد که چین برای ارتقا و توسعه سطح دانش خود هزینه بسیاری می‌کند، ولی به نظر من این روند در کوتاه مدت جواب می‌دهد، زیرا باعث افزایش کمی مقالات و تحقیقات می‌شود، در حالی که در دراز مدت این کیفیت مقالات است که اهمیت پیدا می‌کند.

به غیر از این، یکی از مقوله‌هایی که باعث می‌شود بگویم آمریکا فعلا حکمرانی علمی را ادامه خواهد داد، بحث آزادی علم است. چون آزادی است که باعث نوآوری می‌شود و نوآوری بزرگ‌ترین عامل توسعه اقتصادی به شمار می‌آید. و به نظر من هیچ کشوری به اندازه آمریکا آزادی علمی ندارد، چون هر کسی از هر جایی از دنیا می‌تواند به آمریکا بیاید و تحقیق کند. در حالی که در چین درست است بسیاری از دانشگاه‌ها دانشجویان بین‌المللی قبول می‌کند، ولی در تحقیقات آزادی زیادی به محقق نمی‌دهد و اکثر محققان خارجی بعد از چند سال از چین مهاجرت می‌کنند.

به نظر من آزادی آکادمیک رکن اساسی پیشرفت علمی است و بستری امن برای دانشمندان ایجاد می‌کند تا آزادانه ایده‌های خود را بیان کنند.

در آمریکا 2 حزب راست یا محافظه‌کار و حزب چپ یا دموکرات وجود دارند. حزب راست به سختی برای تحقیقات بودجه می‌گذارد، چون معتقد است که هزینه تحقیقات را صنعت باید تقبل کند. در صورتی که این موضوع صددرصد درست نیست. صنعت هیچ وقت از تحقیقات علوم پایه سرمایه‌گذاری نمی‌کند، چون علوم پایه برایش کاربردی ندارد. در حالی که اکتشافات مربوط به علوم پایه است که دنیا را متحول می‌کند.

با این حال، بودجه‌ای که آمریکا صرف پژوهش‌های علوم پایه می‌کند، بسیار بیشتر از کشورهایی چون چین است.

باید دید انسان‌های باهوش به کدام کشور می‌روند تا پژوهش کنند؛ آن کشور کشوری خواهد بود که حکمرانی علمی را به عهده خواهد داشت!

یکی از بحث‌های جدید و جدی آموزش بحث کلاس‌های تعاملی است. شما چه راهکارهایی دارید که سر کلاس دانشجویان را درگیر درس کنید؟

این تعامل است که آموزش را شکل می‌دهد. تمام اساتید دانشگاه‌ها در آمریکا برای بهبود تدریس و همچنین مشارکت دادن دانشجویان در سر کلاس، باید دوره‌هایی را بگذرانند. یکی از راهکارهای من این است که بعد از تدریس یک سرفصل، یک مساله را خودم حل می‌کنم و سپس مساله دیگری را مطرح می‌کنم و دانشجویان را ابتدا در گروه‌های 2 نفری و بعدا سه نفری قرار می‌دهم تا مساله را حل کنند.

سعی در این است که دانشجویان به صورت گروهی به مسائل بپردازند تا آنها را از زوایای مختلف ببینند و حل کنند. به این شکل بهتر یاد می‌گیرند و تفکر عمیق‌تر را می‌آموزند. البته این روش بیشتر برای دانشجویان مقطع کارشناسی مفید است.

پایه یادگیری در دانشگاه ما «یادگیری بر مبنای پروژه» یا project based learning است، زیرا یادگیری در خلال یک پروژه بسیار عمیق‌تر و راحت‌تر از یادگیری در شرایطی است که شما یک مطلب را صرفا به صورت تئوری یاد بگیرید.

به ویژه اینکه در دنیای اینترنتی امروزی، دانشجویان خیلی اوقات اصلا نیازی ندارند که سر کلاس حاضر شوند، چون خیلی راحت می‌توانند محتوای درس را در شبکه‌هایی مثل یوتیوب پیدا کنند. به نظر من کلا آینده آموزش به این شکل است که استادی که در تدریس یک درس بهترین است، به صورت هولوگرام ظاهر می‌شود و محتوای مورد نیاز دانشجو را به او یاد می‌دهد. فقط بحث تعامل می‌ماند که احتمالا در آینده برای آن راهکاری ارائه خواهد شد.

انتهای پیام/

کد خبر: 1235488

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =