به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، دانشگاه تصمیمگیرنده است یا وزارت علوم؟ دانشگاه، نهادی است که انتظار میرود برای مشکلات مختلف اقتصادی و اجتماعی جوامع راهکار پیدا کند، پس چرا برخی معتقدند این نهاد از حل مشکلات خودش عاجز میماند و لازم است نهادهایی بالادستی مانند وزارت علوم برای آن تعیین تکلیف کنند؟
سالهاست که در ایران وزارت علوم حتی جزئیترین وظایف دانشگاه و دانشگاهیان را تعیین میکند مانند تعیین شرایط ارتقای یک عضو هیئت علمی به مرتبه بالاتر. کارشناسان معتقدند آییننامه ارتقای اساتید، نمیتواند سنجش مناسبی از عملکرد اعضای هیئت علمی داشته باشد. در این زمینه، با کیوان الستی عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور گفتوگو کردیم.
آییننامه ارتقای اساتید بیش از یک دهه است که معیار رتبهبندی اعضای هیئت علمی مراکز علمی ایران است. به نظر میرسد این آییننامه هرچند با هدف ایجاد پیشرفت در جامعه علمی تدوین شده؛ اما در این مدتی که اجرا شده است، نه تنها کمککننده نبوده بلکه فسادزا هم بوده است. به نظر شما، دلیل این مشکل چیست؟
نخستین سوالی که درباره آییننامه ارتقا مطرح میشود، این است که هدف از تدوین این آییننامه چیست؟ برای این سوال میتوان دو پاسخ متفاوت ارائه کرد.
پاسخ اول این است که آییننامه قرار است ابزاری برای سنجش و اندازهگیری باشد، مانند متری که با آن یک دیوار را اندازهگیری میکنیم. دیوار از قبل وجود دارد و حال ما با ابزار اندازهگیری طول آن را میسنجیم. به همین صورت یک عضو هیئت علمی هم فعالیتهای آموزشی و پژوهشیاش را بر اساس (نه ملاکهای تعیین شده در آییننامه، بلکه) هنجارهای علمی و دانشگاهی انجام داده و تنها زمانی که میخواهد از استادیاری به دانشیاری یا از دانشیاری به استادی برود، با ملاک سنجش که در اینجا آییننامه ارتقا است بررسی میکنیم که آیا شرایط لازم برای ارتقا را پیدا کرده است یا نه؟
اگر هدف از تدوین آییننامه، داشتن ابزاری برای سنجش باشد، دانشیار بودن یا استاد بودن عضو هیئت علمی در طی انجام روالهای صحیح علمی صورت میگیرد و آییننامه صرفا متری است که ما برای سنجش پیشرفتی که در طی این مسیر رخ داده استفاده میکنیم. استاد بودن و دانشیار بودن مستقل از این است که آییننامهای اصولا وجود داشته باشد یا خیر.
پاسخ دوم این است که آییننامه (نه صرفا ابزار سنجش، بلکه) ابزاری برای جهتدهی به فعالیتهای اعضای هیئت علمی باشد. یعنی سیاستگذاران میخواهند دانشگاه و اعضای هیئت علمی در مسیر مشخصی حرکت کنند و تدوین آییننامه آنها را به سوی آن مسیر هدایت میکند.
لازم است که به این نکته هم توجه کنیم که آیین نامه حتی اگر ابزاری برای سنجش باشد، باز هم میتواند ایجاد انگیزه کند و به فعالیتهای اعضای هیئت علمی سرعت و دقت بدهد؛ اما هدف نگاه دوم تنها این نیست که انگیزه ایجاد شود بلکه میخواهد شکل و جهت خاصی به اعمال اعضای هیئت علمی بدهد. سوالی که پیش میآید این است که چه کسی این جهت را مشخص میکند؟ و متاسفانه پاسخ این نیست که جهتدهنده خود دانشگاهیان نیستند.
مشکل از این جا شروع میشود که اهداف دانشگاه، از سوی کسانی بیرون از دانشگاه، تعیین میشود. افرادی که شاید خودشان دانشگاهی باشند؛ اما به عنوان مدیران دولتی فعالیت میکنند و نه افراد دانشگاهی. نگاه و هنجار مدیران دولتی متفاوت از افراد دانشگاهی است. هدف مدیران دولتی، ارتقای پژوهش، دانش و رسیدن به دانشگاه مطلوب نیست بلکه میخواهند در رقابتها پیروز شوند، به جایگاه خاصی در منطقه پیدا کنند یا در رتبهبندی دانشگاهها، رتبه خوبی به دست آوریم.
دانشگاهیان معمولاً به هنجارهایی مانند بیغرضی، پایبند هستند. به این معنا که تنها علم برای آنها اولویت دارد نه پول یا قدرت. به عبارت دیگر، انگیزه دانشگاهیان برای فعالیتهایشان، سیاسی یا اقتصادی نیست؛ اما کسی که از بیرون برای دانشگاه، هدفگذاری میکند چه بخواهد و چه نخواهد، غرض و علایقی غیردانشگاهی خواهد داشت.
تدوین آییننامه ارتقای اساتید هم از این قاعده مستثنی نیست. وقتی آییننامه خارج از دانشگاه نوشته میشود و میخواهد مسئولیت شغلی افراد دانشگاهی را تعیین کند، به نظر میرسد برخی از هنجارهای علمی و دانشگاهی دچار خدشه میشود. نخستین مشکلی که ایجاد میشود این است که یکپارچگی دانشگاه از بین خواهد رفت.
منظور از یکپارچگی دانشگاه چیست؟
مفهوم یکپارچگی پیچیده است اما مثال سادهتری منظور را راحتتر نشان دهد. بیایید فعالیتهای یک عضو هیئت علمی را تصور کنیم.
یک فرد دانشگاهی پس از انجام یک طرح پژوهشی با کیفیت، میتواند از آن مقاله خوبی استخراج کند، سپس سخنرانیهایی برای ارائه آن مقاله انجام میدهد و در نهایت آن نتایج را تدریس میکند. این تدریس ممکن است به نتایج و فعالیتهای دیگری منجر شود. کسی که مقاله مینویسد، نه تنها باید از محتوایش خبر داشته باشد بلکه باید قدرت ارائه آن را هم داشته باشد. همچنین باید بتواند پژوهش خود را به سایر پژوهشها ارتباط دهد و در نهایت مسئلهای را حل کند.
هماکنون میخواهم این مثال را به آییننامه ارتقای اساتید و نقصهایی که در این دهه بروز داده، ربط بدهم. سیاستگذار یا نهاد بالادستی که از بیرون این آییننامه را تدوین میکند، دغدغهاش سیاسی و اقتصادی است. به همین دلیل، شاخصهایی را تعیین میکند که در جهت اهداف سیاسی و اقتصادی باشد. مثلاً میگوید سخنرانی که در ورود به رقابتهای جهانی نقشی ندارد، پس آن را کنار میگذارم یا برای تدریس اعضای هیئت علمی پژوهشی سقف تعیین میکنیم.
مقالهنویسی از مواردی است که ارزشمند است، چرا؟ چون رتبه کشور را در نگارش مقاله ارتقا میدهد. از میان شبکه وسیع و مرتبط به هم چند شاخص اهمیت زیادی پیدا میکند و به شدت وارد سازوکارهای تشویق و تنبیه میشود. روشن است که این نوع سیاستگذاری، استادان را به سمت تولید (و نه نگارش) مقاله تشویق میکند. در نتیجه، هیئت علمی که قبلا خود را موظف میدانست به شبکهای از توانمندیها دست پیدا کند، الان تنها به تولید بیشتر «محصول ارزشمند» بدون توجه به کیفیت آن است.
وقتی تنها تولید محصول، و نه نگارش دقیق، و نه ارائه محتوا در قالب سخنرانی و تدریس، و نه پیوند آن با دیگر پژوهشها برای حل مشکلات جامعه، ارزشمند شد آنگاه استادان نیز به مرور وقتشان را برای تولید انبوه محصول ارزشمند، هزینه میکنند. همیشه به دنبال تولید، مفاهیم دیگری مثل تقسیم کار و ... نیز به وجود میآید؛ استادان متوجه میشوند که لزومی ندارد همه کارهای مقاله را خودشان انجام دهند و چون زیاد مهم نیست که از محتوا آن مقالات اطلاع داشته باشند، میتوانند از افراد دیگر هم استفاده کنند تا خط تولید بیشتر گسترش یابد.
وقتی تولید مقاله، هدف اصلی اعضای هیئت علمی میشود، به تدریج سواستفاده از موقعیت و قدرت هم ایجاد میشود. به این معنا که استاد برای دانشجو تکالیفی تعیین میکند که در راستای رسیدن به این هدف باشد یا اگر مدیر یک نهاد باشد، ممکن است از قدرت خود یا توان آن نهاد برای گسترش خط تولید استفاده میکند.
نتیجه اینکه میبینید کسانی که پستهای مدیریتی یا سیاسی دارند، در نهایت تعجب مقالات بیشتری هم در سال منتشر میکنند. در حالی که قاعدتا کسی که سمتهای بیشتری دارد باید خروجی کمتری داشته باشد.
به نظر من، این آییننامه با از بین بردن یکپارچگی، به تدریج هنجارهای علمی را کمرنگ میکند. هدف استاد دیگر رسیدن به کمال علمی نیست. استاد شدن در معنای اصیل خود به گذراندن مراتبی در همه جنبهها و ایجاد شبکهای از تواناییهای متفاوت اشاره دارد؛ اما استاد شدن به معنای امروز نیازی به طی شدن این مراحل ندارد و در جهت برآورده کردن ماموریتهای خاصی که اصالتا مدیریتی و سیاسی است از جمله بالا بردن رقم تولید مقاله قابلیت تحقق دارد. در این شرایط هم استاد خوشحال است که مسیر پیشرفت را سریعتر طی کرده، هم سیاستمداران خوشحالند که عدد و رقمی که برایشان اهمیت داشت، مهیا شده است.
این روند دانشگاه را به واحدهای تولیدی تبدیل میکند، دیگر تربیت نیروی متخصص، انجام پژوهش و حل مشکلات کشور در اولویت قرار نخواهد داشت.
فرمودید که مدیران دانشگاهی کشور، معمولا خودشان دانشگاهی هستند، به طوری که پس از پایان دوره مدیریتشان باز هم به دانشگاه برمیگردند. سوالی که مطرح میشود این است که چرا اولویتهای این افراد تغییر میکند؟ چرا وقتی از عضویت هیئت علمی به سمت مدیریتی منتقل میشوند، اولویتشان از علم به سیاست تغییر میکند؟
در بسیاری از موارد، افراد تعیینکننده نیستند، بلکه جایگاه آنها دارای اهمیت است. مثلا یک نفر وقتی به عنوان یک فرد دانشگاهی در نهاد دانشگاه فعالیت میکند، دغدغههایی دانشگاهی دارد؛ اما وقتی همان فرد به یک مدیر دولتی تبدیل میشود، دغدغههای یک مدیر دولتی را پیدا میکند.
دغدغه اصلی مدیر دولتی، حفظ سازوکار درونی دانشگاه نیست، بلکه این است که دانشگاه چه زمانی میتواند به فلان رتبه در بین دانشگاههای دنیا برسد.
اجتماعات علمی تعیینکننده مرتبه علمی افراد آن اجتماع هستند
یک نکته مهم در مورد آییننامه ارتقای اساتید این است که اگر قرار باشد وظیفه آییننامه ارتقا، سنجش یا اندازهگیری باشد. باید از قبل چیزی برای اندازهگیری وجود داشته باشد. مثلا وقتی میگوییم میخواهیم یک دیوار را اندازهگیری کنیم، آن دیوار باید از قبل وجود داشته باشد، در غیر این صورت اندازهگیری معنایی ندارد.
پس سوالی که مطرح میشود این است که استاد بودن یا دانشیار بودن در کجا تعیین میشود. جامعهشناسان علم غالباً معتقدند اجتماعات علمی در این مورد تعیینکننده هستند. اجتماع علمی یک جامعه خاص در یک کشور نیست.
اجتماعات علمی تکثر دارند. اجتماع علمی ریاضیدانها ، فیزیکدانها، جامعهشناسان یا علمسنجان، کیفیت فعالیتهای یک فرد در اجتماعی علمی که به صورت آزاد و مستقل مشغول فعالیت است ساخته و پرداخته میشود .در اجتماع علمی، شایستگی افراد برای دریافت درجات دانشگاهی تعیین میشود. همانطور که قیمتها در بازار آزاد شکل میگیرند، فعالیت دانشگاهیان نیز در یک اجتماع آزاد که هنجارهای علمی در آن حکمفرما است، تعیین میشود. تازه در این شرایط است که اندازهگیری کیفت آثار با معیارهای کمی امکان پذیر و معنادار میشود.
از این رو در حالت ایدهآل، یک آییننامه ارتقا باید به نحوی نوشته شوند که تصریحکننده و ایضاحکننده همان ملاکهایی باشند که در یک اجتماع علمی شکل گرفته است. آییننامه باید به ازای هر اجتماع علمی و مفاهیمی که در آن اجتماع وجود دارد، ابزار سنجشی شود برای تعیین مرزها و حدود مثلا دانشیاری و استادی.
بنابراین اگر آییننامه بخواهد کار سنجش را انجام دهد که کارش روشن است؛ اما اگر قرار است به فعالیت دانشگاهیان جهت بدهد، باز هم در بهترین حالت این هدف از سوی خود دانشگاهیان و اجتماعات علمی تعیین میشود. به عبارت دیگر، یک اجتماع علمی باید تعیین تکلیف کند که چه فرایندی رخ میدهد که بعد از مدتی یک نفر به عنوان استاد شناخته میشود. آییننامه باید بر اساس روابط درونی خاص یک اجتماع علمی، ملاکهای استاد بودن را ایضاح کنند.
ایضاح کردن به معنای تعیین مرزهای مفاهیم است. راه دیگری برای مشخص کردن دقیق مرزها وجود ندارد چون ملاکهایی که یک فیزیکدان برای استاد شدن دارد متفاوت است با ملاکهایی که یک جامعهشناس برای استاد شدن دارد. بنابراین تعریف شاخصهای یکسان، کار را عجیب میکند.
فرمودید که خود دانشگاه یا جامعه علمی باید مفاد آییننامه ارتقای اساتید را تعیین کنند، سوالی که مطرح میشود این است که پس وظیفه نهادهای بالادستی مانند وزارت علوم یا شورای عالی انقلاب فرهنگی چیست؟
هیچ نقشی! نقش آنها فقط مراقبت کردن است. وظیفه درست نهادهای بالادستی در علم و آموزش، مراقبت کردن است. دانشگاه نسبت به وزارت علوم به صورت مرتبه دوم پاسخگو خواهد بود. یعنی در قبال مسئولیتهای تعیین شده از سوی خود او باید به وزارت علوم پاسخگو باشد.
اگر همه چیز سر جای خود باشد، آنگاه وزارت علوم دیگر در جایگاهی قرار ندارد که تعیین کند که عضو هیئت علمی در چه جزئیاتی از تعداد مقالات و کتابها و دیگر موارد به او پاسخگو است. عضو هیئت علمی تنها نسبت به دانشگاه یا موسسه خود پاسخگو خواهد بود. اولویتها و ملاکها و اهداف دانشگاه یا موسسه او نیز با دخالت و مشارکت خود آن عضو هیئت علمی تعیین شده است. از این رو عضو هیئت علمی به نحوی تعیین کننده مسیر و جهتی است که پژوهشهایش دنبال میکند. مسئولیت وزارت علوم نیز به این معنا بر انجام مسئولیتهایی که توسط خود دانشگاه و موسسه تعیین شده نظارت کند.
وظیفه شوراهای هر دانشگاه است که مرزها و وظایف خود را مبتنی بر هویت، تاریخ و سازوکار درونی خود مشخص کند و سپس آن را به نهاد بالادستی اطلاع بدهد. مفهومی که به نام استقلال دانشگاه میشناسیم، همین است.
مراقبت کردن از سوی وزارت علوم به این معناست که وزارت علوم، بر اجرای درست مسئولیتهای تعیین شده توسط خود دانشگاه نظارت میکند. وزارت علوم میگوید؛ شما باید مسئولیتهایی را که خودتان، مبتنی بر هویت و تاریخ و ماموریتهای سنتی خودتان تعیین کردهاید، به درستی انجام دهید. اگر تغییر و تحولی نیز قرار است در این میان رخ دهد باز شورای دانشگاه است که دخیل خواهد بود و نهادهای بالادستی بر اجرای آن مراقبت خواهند کرد.
برخی ممکن است بگویند؛ اگر تمرکزگرایی از بین برود، بستری برای سواستفاده فراهم میشود و دانشگاهها دیگر در جهت اهداف کشور حرکت نخواهند کرد؟ پاسخ این است که یک دانشگاه باسابقه و دارای سنت و هویت مشخص، وظیفه ندارد در جهت اهداف سیاسی و اقتصادی حرکت کند؛ هرچند فعالیتهای این دانشگاه همیشه در جهت اهداف ملی است. منظور من این نیست که نباید بین دانشگاه و صنعت ارتباط وجود داشته باشد، بلکه اگر ارتباطی هست این ارتباط باید متقابل باشد. همانند دو انسان آزاد که به توافقاتی مبتنی بر نفع هر دو پایبند هستند، دانشگاه و سیاست یا دانشگاه و صنعت نیز توافقاتی مبتنی بر سود هر دو طرف خواهند داشت. دانشگاه نباید تحت سلطه سیاست یا بازار قرار گیرد.
رابطه نهادهای بالادستی با دانشگاه به دو صورت میتواند باشد، نخست این که وزارت علوم بگوید ما تعیین میکنیم که دانشگاه باید چه کارهایی انجام دهد مثلا یک عضو هیئت علمی برای دانشیار شدن باید۱۲۰ امتیاز به دست آورد،
در این حالت نهاد بالادستی میگوید؛ من بودجه دانشگاه را تامین میکنم و دانشگاه هم موظف است در مقابل این خدمات را به من ارائه دهد.
شکل دوم این است که نهاد بالادستی بگوید؛ که من به عنوان سیاستگذار نمیدانم چه چیز برای شمای دانشگاه خوب است، من سیاستگذار نمیدانم دانشگاه شریف در ابتدا به چه هدفی تاسیس شده و تاکنون چه مسیری را را طی کرده و چه کارهایی برای ادامه مسیر خود باید انجام دهد یا دانشگاه بوعلی همدان به چه هدفی ساخته شده که امروز بخواهم برای آن تعیین تکلیف کنم. برای همین در این حالت تنها کاری که نهاد بالادستی انجام میدهد این است که از کار و تصمیمات و هویت و استقلال دانشگاه مراقبت کند که مسئولیتهایی را که خودشان تعیین کردهاند انجام دهند. این درست مثل زمانی است که من میخواهم بچهام انسان موفقی شود، و در این حالت حتما لازم نیست برای او تعیین تکلیف کنم که دقیقا چه کار کند، بلکه میتوانم به او آزادی دهم تا انتخاب کند؛ و در واقع مراقبت کنم تا مسیر را اشتباه نرود.
استقلال دادن به دانشگاه سبب سواستفاده این نهاد نمیشود چون ارگانهای با سابقه همواره هویت، شخصیت و وقار و اعتبار اجتماعی خود را حفظ میکنند. دانشگاههای با سابقهای مانند دانشگاه همدان، شیراز، تبریز، تهران یا شریف، دانشگاههایی نیستند که اگر قرار باشد شورای داخلی داشته باشند، مسئولیتهای خودشان را خودشان تعیین کنند، رئیس دانشگاه را خودشان انتخاب کنند یا تکلیف گروههای پژوهشیشان را خودشان مشخص کنند، به بیراهه بروند.
این دانشگاهها، سختترین معیارها را برای خودشان تعیین خواهند کرد؛ اما چون از سابقه کار و تواناییهای خودشان اطلاع دارند، میدانند چه کاری برای دانشگاهشان خوب است. آیا باید پژوهشمحور باشند یا نه؟ باید کارآفرین بشوند یا نه؟ آیا تحولاتشان باید همگام با فلان دانشگاه اروپایی باشد یا نه؟
افراد ممکن است به بیراهه بروند؛ اما نهادهای دانشگاهی که با سابقه و معتبر باشند که به نظر من ۹۹ درصد دانشگاههای ما اینگونه هستند، هیچ وقت معیارهای بد تعریف نمیکنند.
وقتی دانشگاه مرزهای خودش را مشخص کرد، وظیفه نهادهای بالادستی این است که امکانات لازم را برای دانشگاه فراهم کنند و مراقبت کنند که این مسیر به درستی گذرانده شود.
اگر نهاد بالادستی به جای مراقبت دانشگاه، به سوی بهرهکشی از دانشگاهیان برود، نتیجهاش فساد دانشگاهی است. به این معنا که هنجارهای علمی برای افراد بی ارزش میشوند و خط تولید راه میافتد. مبنای رفتار اخلاقی، آزادی عمل است. مبنای دور بودن یک نهاد از فساد نیز داشتن استقلال است.در غر این صورت، دانشگاهها وارد بازیهای سیاسی و اقتصادی میشود.
در پیشرفت های علمی و دانشگاهی همیشه سیاست و سیاستمداران نقش های موثری ایفا کرده اند اما تاثیر آنها به واسطه حضور سیاست به عنوان مراقبت کننده بوده است. پژوهش در جهان برای اولین بار (و در خلاء اجتماعات علمی) زمانی شکل گرفت که سیاستمداران، دانشمندانی را دورهم جمع کردند و این فرصت را برای آنها فراهم کردند که بتواند آزادانه با هم همکاری کنند. دانشمندان مجبور نبودند کاری که سیاستمداران میخواهند را انجام دهند؛ اما به تدریج با هم وارد معامله شدند. به طوری که دانشمندان برای سیاستمداران، اسلحه ساختند، راههای بهتر تجارت را پیدا کردند و تکنولوژی را گسترش دادند. دانشگاه و دانشگاهی را از استقلال و آزادیاش نمیتوان جدا کرد.
انتهای پیام/
نظر شما