به گزارش گروه علم و فناوری باشگاه خبرنگاران دانشجویی(ایسکانیوز)؛ بابک شادگان متولد ۱۳۴۷ در شهر مشهد است. پدرش افسر نیروی هوایی بود و به دلیل شغلش در مناطق مختلفی از ایران زندگی کردند، اما از سال ۱۳۵۷ به بعد ساکن تهران شدند. بابک دبستانش را در مدارس پایگاههای هوایی شهرهای کیش و همدان و از راهنمایی به بعد را در تهران گذراند. راهنماییاش را در مدرسه البرز و دبیرستانش را در مدرسه فرگام سپری کرد که شاخهای از مدرسه خوارزمی بود. تا اینکه در سال ۱۳۶۶ رشته پزشکی دانشگاه آزاد پذیرفته شد. هفت سال بعد از دانشکده پزشکی آزاد تهران فارغالتحصیل شد و برای خدمت سربازی به عنوان پزشک وظیفه در بیمارستان مرکز نیروی هوایی مشغول به کار شد. بعد از آن، مدتی را به طراحی وسایل پزشکی ارتوپدی مشغول شد و در عین حال در بیمارستان شهید معیری تهران در بخش اورژانس ارتوپدی شروع به کار کرد.
در سال ۲۰۰۰ بود که پذیرشی از دانشگاه لندن در انگلستان گرفت و به مدت دو سال در رشته پزشکی تخصصی ورزشی درس خواند و به دلیل پرداخت بخشی از هزینه تحصیلش توسط کمیته ملی المپیک و پارالمپیک و تعهدش به این سازمان، بعد از اتمام درس به ایران برگشت و اولین پزشک ورزشی آکادمیک در ایران شد. اما بعد از چندین سال برای انجام پژوهشهای علمی به کانادا مهاجرت کرد.
او هماکنون محقق پزشکی و استادیار دپارتمان ارتوپدی و همچنین عضو هیات علمی دانشکده مهندسی پزشکی در دانشگاه بریتیش کلمبیای کانادا است و مدیریت یک لابراتوار تحقیقات پزشکی به اسم آزمایشگاه بالینی بیوفوتونیک را برعهده دارد. در کنار آن، رئیس کمیسیون پزشکی فدراسیون جهانی کشتی است و مسائل پزشکی و مبارزه با دوپینگ کشتی در سطح جهان را مدیریت میکند. بابک شادگان چندی پیش راهی ژاپن شد تا به عنوان رئیس کمیته پزشکی رقابتهای کشتی در المپیک همکاری کند.
مصاحبه ما را با این محقق پرتلاش و فعال میخوانید:
چه شد که به عنوان رئیس کمیته پزشکی و مبارزه با دوپینگ در ایران انتخاب شدید؟
بعد از گذراندن دوره پزشکی ورزشی در لندن در سال ۲۰۰۳، به ایران برگشتم و به دلیل اشتیاق کاری که داشتم، تجربهای که در این سالها در این رشته به دست آورده بودم و همچنین دسترسی به ورزشکاران نخبه کشور و پزشکانی که در این حیطه کار میکردند، شروع به فعالیت در ایران کردم. در آن زمان آقای مصطفی هاشمیطبا تازه پست معاونت ریاست جمهوری و ریاست سازمان تربیت بدنی را به آقای محسن مهرعلیزاده تحویل داده بود و خودش مسئول ریاست ملی المپیک شده بود. من در آکادمی ملی المپیک مشغول به کار شدم و با همت و مدیریت آقای هاشمیطبا یک مرکز پزشکی ورزشی در آکادمی ملی المپیک پایهگذاری کردم و به عنوان مدیر آن مرکز شروع به تکمیل و همچنین جذب و تربیت پرسنل متخصص شدم. بعد کم کم سعی کردم به صورت اصولی پایههای این مرکز پزشکی را که وظیفهاش رسیدگی به نخبگان ورزشی کشور است، بنا کنم، ولی به دلیل تازه بودن این فیلد کاری، بیشتر وقت و تمرکزم را روی تنظیم برگزاری دورههای مختلف در این حوزه گذاشتم تا به مرور زمان پای خیلی از متخصصان رشتههای مختلف پزشکی را به حیطه ورزشی باز کنم.
در همان زمان بحث کنترل دوپینگ بحث جدیای بود که در جهان شروع شده بود و آژانس مبارزه با دوپینگ تازه تاسیس شده بود و کشورهای مختلف میبایست سیستمی را به نام سازمان ملی مبارزه با دوپینگ در بدنه ورزشی خود ایجاد میکردند. کشور ما در آن زمان سازمان مستقل و استاندارد خاص نداشت و با کمک بانی این پروژه مهندس مهرعلیزاده، که در آن زمان معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی بود، و همکاری و پشتیبانی دکتر مهرزاد خلیلیان ریاست وقت فدراسیون پزشکی ورزشی پایههای این آژانس را در ایران بنا گذاشتیم.
شما رئیس کمیته پزشکی کشتی و قایقرانی نیز بودهاید. درست است؟
بله. در سال ۲۰۰۳، زمانی که درسم در انگلستان رو به اتمام بود، یک دوره تخصصی پزشکی ورزشی فوتبال به صورت نیمه متمرکز و به مدت دو سال را در اتحادیه فوتبال انگلستان یا FA گذراندم و بعد از اتمام آن مدرک دیپلم تخصصی پزشکی فوتبال را گرفتم. آن زمان هیچ کس در ایران این مدرک را نداشت و در خارج از کشور و حتی در خود انگلستان هم تعداد کمی آن را داشتند و از این رو با دو باشگاه فوتبال میلوال و کریستال پالاس در انگلستان شروع به کار کردم. ولی بعد از مدتی چون دورهام تمام شده بود، باید به ایران برمیگشتم. زمانی که برگشتم، آقای مهندس صفایی فراهانی رئیس فدراسیون فوتبال بود و خیلی علاقهمند بود که کمیته پزشکی فوتبال را در ایران متحول کند. همزمان آقای طالقانی، رئیس فدراسیون کشتی کشور بود و تصمیم داشت که این کمیته را در فدراسیون کشتی نیز راه بیندازد. از آنجا که فضای کشتی از نظرم سالمتر و پرمهر و محبتتر بود و نیاز به کار بیشتری هم داشت و به غیر از اینها، کشتی در آن زمان رشته پرآسیبی بود، تصمیم گرفتم مسئولیت کمیته پزشکی کشتی را به عهده گرفتم.
در همان سالها آقای قلمسیاه، رئیس فدراسیون قایقرانی، از من خواست تا مسئولیت کمیته ورزشی این رشته را نیز به عهده بگیرم. در این مسیر تمام سعیام را کردم که بیشتر انسجام و شاکله لازم را برای کمیته پزشکی ایجاد کنم و همکارانی را که به تدریج در حال تربیت بودند، مشغول به کار کنم و بعد از مدتی خودم از این تیم جدا شدم. همانطور که در کمیته ورزشهای همگانی و کمیته پزشکی پارالمپیک و جانبازان این کار را انجام دادم.
چه شد که ریاست کمیته پزشکی و مبارزه با دوپینگ در سطح جهانی را به عهده گرفتید؟
در سال ۲۰۰۳ رافائل مارتینتی، رئیس سابق فدراسیون جهانی کشتی یا فیلا به تمام فدراسیونهای کشتی دنیا فراخوان داد تا برای پوزیشنی که در کمیته پزشکی کشتی جهانی خالی شده بود، یک نفر متخصص و مجرب را در زمینه پزشکی ورزشی که دانش زبان انگلیسی دارد، عضوگیری کنند. من هم مدارکم را از طرف کمیته پزشکی کشتی ایران فرستادم که پذیرفته شد و این شد که از اواخر ۲۰۰۳ به عضویت کمیته پزشکی و مبارزه با دوپینگ فدراسیون جهانی کشتی در آمدم.
دومین مسئولیت جهانی من عضویت هیات مدیره کمیته تاسیس آژانس جهانی مبارزه با دوپینگ بود و برای دو سال نماینده کشور در این آژانس بودم. این کارها را همگی در مدت چهار سال به صورت موازی انجام دادم و از آنجا که همکاران خیلی خوبی داشتم و وضعیت کشور نیز به شکلی بود که سازمانهای ورزشی در حال پیشرفت بودند و با وجود مشکلات زیاد، تمایل به پیشرفت و بهروز رسانی شاخههای پزشکی در بدنه ورزش کشور وجود داشت و همین امر باعث میشد این کارها را با ذوق و انرژی بسیاری انجام دهم.
تحقیقات علمی در زمینه ورزش را از چه زمانی شروع کردید و چه شد که به کانادا مهاجرت کردید؟
در سال ۲۰۰۶ با وجودی که اصلا تصمیم به رفتن از کشور نداشتم، به کانادا مهاجرت کردم و دلیل آن حل کردن یکی از مشکلات پزشکی در ورزش بود که تصمیم گرفته بودم روی آن کار کنم. این موضوع داستان جالبی دارد؛ در سال ۲۰۰۴ در المپیک آتن از سوی فیلا (فدراسیون جهانی کشتی) مسئول پزشکی و مبارزه با دوپینگ این رقابتها شدم. در این المپیک، علیرضا دبیر، یکی از ورزشکارهای خیلی خوب کشتی آزاد بود. او از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ مشغول تمرین کشتی بود، ولی به دلیل آسیبهای مکرری که دیده بود، در المپیک آتن به سختی میتوانست ورزش کند. ۱۰ دقیقه بعد از شروع حرکات ورزشی، روی ساق پایش درد بسیار و فزایندهای حس میکرد و به حدی میرسید که امکان ادامه حرکت را از او میگرفت و به همین دلیل، در سال ۲۰۰۴ نتوانست نتیجه خوبی بگیرد.
وقتی این مشکل را در چند ورزشکار المپیک دیگر هم دیدم و به این فکر افتادم که به نوعی این مشکل را حل کنم. این مشکل «سندروم کمپارتمان فعالیتی» نام دارد و درمان آن وجود داشت، ولی روش درستی برای تشخیص آن وجود نداشت. زیرا چهار بیماری متفاوت وجود دارند که تابلوی بالینی یکسانی دارند و این سندروم یکی از آنها بود. همانطور که گفتم زمانی که ورزشکاری این مشکل را داشته باشد، بعد از شروع ورزش به مدت چند دقیقه، به دلیل اختلال در خونرسانی، دچار درد شدید در ساق پا میشود و این درد به شدت پیشرونده است تا حدی که ورزشکار قادر به ادامه حرکت نیست.
در واقع مشکل اینجا بود که تشخیص این بیماری که به صورت تهاجمی بود، فرآیند سختی داشت. برای این کار باید کاتترهای متعددی داخل پای ورزشکار قرار میگرفت و ورزشکار روی تردمیل ۱۰ دقیقه براساس پروتکل مشخصی میدوید. نحوه افزایش فشار داخل کمپارتمانهای داخل ساق پا در حین این پروتکل امکان تشخیص احتمالی را فراهم میکند. این روش اما بسیار تهاجمی، دردناک و خطرناک است.
این موضوع از زمان المپیک آتن ذهنم را درگیر کرده بود و زمانی که از المپیک برگشتم شروع به مطالعه و تحقیق روی این موضوع کردم تا بتوانم راهی پیدا کنم تا به صورت غیرتهاجمی و به شکلی که ورزشکار آسیب نبیند و بدون استفاده از کاتترهای تهاجمی این مشکل را تشخیص دهم. پروپوزال تحقیقاتی در این زمینه تهیه کردم و از آنجا که برای این تحقیق نیاز به فناوریهای پیشرفته نوری بود و امکان این تحقیق در ایران وجود نداشت، تصمیم گرفتم که به یکی از دانشگاههای پیشرفته خارج از کشور بپیوندم. برای همین با اساتید دو دانشگاه در کانادا که زمینه تحقیق در آنجا میسر بود، نامهنگاری کردم و از دو دانشگاه مکگیل در مونترال و بریتیش کلمبیا در ونکوور پذیرش گرفتم تا این تحقیق را در دوره دکتری انجام بدهم. این موضوع همزمان با اتمام تعهدم در کشور شد و به همین علت به همراه خانوادهام به کانادا مهاجرت کردم و در دانشگاه بریتیش کلمبیا مشغول به تحصیل و تحقیق شدم.
این تحقیق چهار سال و سه ماه طول کشید و توانستم حسگرهای نوریای را طراحی کنم که سندورم کمپارتمان را بدون نیاز از کاربرد کاتتر به روشی سریع و غیرتهاجمی تشخیص میدهد.
چه شد که تحقیقاتتان را توسعه دادید؟
بعد از اتمام پایان دکتری، بلافاصله یک فلوشیپ فوق دکتری را شروع کردم و در این دوره روی استفاده از فناوری اپتیک روی بررسی کارکرد عضلات در افراد دچار آسیبهای نخاعی تحقیق کردم که حدود دو سال طول کشید. زمانی که با بیماران ضایعات نخاعی کار میکردم، متوجه شدم که با کمک فناوری نوری میتوانم شرایط و عملکرد بدن بیمار را رصد کنم. این ایده در ذهنم پرورش یافت که با کمک حسگرهای ظریفی که در داخل بدن کار گذاشته میشوند، اطلاعات بسیار مفیدی را از نحوه خونرسانی، اکسیژنرسانی و متابولیسم ارگانهای داخلی آسیبدیده مثل نخاع، کبد و کلیه را به صورت همزمان و پیوسته دریافت و مانیتور کنم.
با این دیدگاه، پروژهای را شروع کردم که این دفعه حسگرهای بسیار ظریفی طراحی کردم و آن را روی نخاع - بخشی از دستگاه عصبی مرکزی که مرکز کنترل بیشتر فعالیتهای انعکاسی بدن و شبیه طناب سفید رنگی به طول تقریبا ۴۵ سانتیمتر است- در یک سری نمونههای حیوانی آسیب نخاعی کار گذاشتم و متوجه شدم که این حسگرها تواناییهای مورد انتظارم را دارند و میتوانند به راحتی بافت نخاع آسیب دیده را در حین درمان ارزیابی و مانیتور بکنند.
در این راستا، با همکاری دکتر کوان، یکی از جراحان و دانشمندان بزرگ تحقیقات آسیبهای حاد نخاع دنیا، یک پروپوزال تحقیقاتی نوشتیم که در آن پیشنهاد کردیم حسگرهای ایمپلنتی جدیدی را برای گرفتن اطلاعات مربوط به عملکرد نخاع آسیبدیده درست کنیم که ابتدا روی مدلهای حیوانی آزمایش و در صورت موفقیت روی بیماران ضایعات نخاعی کار گذاشته شوند. این پروپوزال یک فاند بزرگ علمی گرفت و با بودجهای که گرفتیم، یک تیم پژوهشی تشکیل دادیم و لابراتواری را تجهیز کردیم و ظرف سه سال و نیم روی این پروژه کار کردیم و آزمایشهای مختلفی انجام دادیم و در نهایت توانستیم نشان دهیم که نوع پیشرفته این حسگر که توسط من طراحی شده، کاملا میتواند شرایط فیزیولوژیک نخاع را مانیتور کند و اطلاعات بسیار دقیقی را به صورت پیوسته فراهم کند.
این اطلاعات جدید راهگشای بسیار مهمی در بحث درمان ضایعات حاد نخاعی است و از این لحاظ اهمیت بسیار زیادی دارد. با نتایجی که از این پژوهش گرفتیم، تیم ما به یک تیم منحصر بهفرد در زمینه این متد تبدیل شد و با ادامه این کار، توانستیم بودجههای تحقیقاتی بیشتری بگیریم تا در نهایت این حسگرها را روی انسان آزمایش کنیم. حدود چند ماه پیش یک گرنت علمی برای این کار گرفتیم و امیدواریم که در ظرف چهار سال آینده فناوریمان را روی بیماران ضایعات نخاعی یا قطع نخاعی کار بگذاریم و براساس اطلاعات این حسگرها، روی درمان آنها تاثیر بگذاریم.
شما در زمینه تشخیص بیماری کووید ۱۹ هم کار پژوهشی انجام دادهاید. لطفا در موردش توضیح بدهید.
وقتی پاندمی کرونا پیش آمد، خیلی سعی کردم که در این زمینه کار پژوهشی انجام بدهم و در این راستا، یک پروپوزال تحقیقاتی نوشتم که مربوط به حسگری است که اطلاعات بیشتری را از افرادی دریافت میکند که در معرض کرونا هستند و یا به این بیماری مبتلا شدهاند و یا حتی در مراحل پیشرفته هستند و در بخش مراقبتهای ICU بستری شدهاند. این سیستم را با توجه به اهمیت بسیار زیاد غربالگری دقیق و تشخیص زودرس بیماران آلوده به ویروس کرونا در پیشگیری از سرایت و درمان موثرتر بیماری طراحی کردم تا با بررسی تغییرات فیزیولوژیک مرتبط با کووید-۱۹ امکان تشخیص زودهنگام بیماری میسر شود.
این سیستم با استفاده از مجموعهای از زیستحسگرهای نوری به اندازه ۲۰ ثانیه روی بدن قرار میگیرد و امواج نوری را وارد بافت بدن و یک سری سیگنال دریافت میکند که شامل هشت پارامتر مرتبط با کارکرد دستگاه تنفس و میزان اکسیژن بافتی بدن میشود.
این سنسورها اطلاعات کسب شده را به یک نرمافزار با قابلیت هوش مصنوعی ارسال میکنند و این نرمافزار با ترکیب و آنالیز اطلاعات دریافت شده اساس تشخیص و پایش بیماری را فراهم میکند.
شما در اوقات فراغت معمولا به چه کارهایی میپردازید؟
در طی شش سال گذشته به دلیل اینکه فعالیتهای علمیام افزایش پیدا کرده، اوقات فراغت زیادی ندارم و بخصوص از زمان پاندمی کووید کار من بیشتر هم شده است. با این حال، ورزش مداومی انجام میدهم تا شرایط فیزیکیام را حفظ کنم. میتوانم بگویم کارهای پژوهشی که در زمینه کشتی انجام میدهم، به بخش بزرگی از اوقات فراغت من تبدیل شده است و با لذت این پژوهشها را انجام میدهم.
چه فیلم یا کتابهایی میبینید و میخوانید و کدام یک از آنها را بیشتر از همه دوست داشتید؟
معمولا کمبود وقت انسانها را به کتابهای صوتی و تصویری سوق میدهد و من هم سعی میکنم روزانه در طی رفت و آمد و در حین کارهایی که انجام میدهم، هم کتابهای صوتی گوش کنم و هم اخبار و اتفاقات کشورم را با حساسیت زیادی دنبال کنم. فیلمهای جدیدی که به نظرم فیلمهای خوبی میآیند را هم تماشا میکنم. فیلم «سینما پارادایزو» یکی از فیلمهای مورد علاقهام است.
کتابی که دوست دارم به جوانان بخصوص دانشجویان پزشکی پیشنهاد بدهم، کتاب «نامه سنت میکله» نوشته اکسل مونته است. این کتاب را پدرم به مناسبت قبول شدنم در رشته پزشکی در سال ۱۳۶۶ به من هدیه داد و تاکنون چندین بار این کتاب را خواندهام.
شرایط قرنطینه به دلیل شیوع کرونا چه مشکلات و مزیتهایی برای شما داشته؟ آیا توانستهاید به کارهایی که قبلا نتوانسته بودید برسید؟
زمانی که پاندمی کرونا پیش آمد، ما در اوج فعالیتهای تحقیقاتی و سال آخر طراحی حسگرهای نخاعی بودیم و در فازی بودیم که نمیتوانستیم کار را تعطیل کنیم. ولی با این وجود لابراتوار ما تعطیل شد و من مجبور شدم که تجهیزات را به خانه منتقل و یکی از اتاقها را به آزمایشگاه تبدیل کنم و بقیه آزمایشها را در خانه انجام بدهم.
به علاوه، بهار سال گذشته به دلیل اینکه پدرم کسالت پیدا کرد، مجبور شدم که به ایران بیایم و در کنار او باشم و به همین دلیل بخشی از این کار پژوهشی را که مربوط به طراحی و ساخت سنسور بود، به کمک همکارانم در ایران انجام دادم.
بعد از پاندمی کرونا جهان به سمت و سوی دیگری حرکت کرد. شما آینده بعد از کرونا را چطور میبینید؟
به نظر من پاندمی کرونا چند حقیقت را برای ما روشن کرد؛ اینکه علیرغم این همه پیشرفت در زمینه علم و فناوری و پزشکی، جامعه انسانی هنوز آسیبپذیر است و به راحتی بروز یک نمونه جدید ویروس میتواند همه امور جهان را به هم بریزد. داستان پاندمی کووید ۱۹ با اکتشافات واکسنهای جدید به سمت و سوی خوبی پیش میرود و این امر نشان میدهد که علوم پزشکی نقش اول را در حفظ جهان دارد.
کارشناسان پزشکی و سیاستگذاران با پاندمی کرونا متوجه شدند که از این به بعد با تهدیدهای مختلفی مواجه خواهند شد و این ویروس با یک تغییر و جهش کوچک میتواند ابزاری را الصاق کند یا دچار ویژگی شود که تاثیرگذاری واکسنها را به صفر برساند. دولتها باید سرمایهگذاری بیشتری روی شناخت و کنترل ویروسها و تاسیس آزمایشگاههای مرتبط با تشخیص و توسعه واکسنهای جدید داشته باشند. بسیاری از کشورها متوجه شدند که باید آمادگی بیشتری در مقابل تهاجم ویروسها داشته باشند و از این جهت، امکان دسترسی به تجهیزات آزمایشگاهی را فراهم میکنند و این درس خیلی مهمی بود.
از سوی دیگر، فناوری به سمتی پیش میرود که ارتباط کاری افراد را حفظ کند؛ بدون اینکه در نزدیکی و مواجهه نزدیک با هم باشند. چنانچه راهاندازی ابزارهایی مثل زوم و ابزارهای فناوری مجازی از راه دور امکان دسترسی به اطلاعات و تجهیزات را برای ما فراهم آورده و به ما درسهای خیلی خوبی داد؛ مثلا خیلی جلسات و کنفرانسها ضروری نیستند و خیلی از آنها میتوانند به صورت غیرحضوری برگزار شوند و یا بسیاری از بررسیها و معاینات پزشکی میتوانند به طور غیر حضوری انجام شوند.
از نظر شما محققان ایرانی از نظر علم و فناوری یا رشته تخصصی شما در چه سطحی هستند و چقدر با سطح جهانی فاصله دارند؟
از کودکی این ادعا را میشنویم که ما ایرانیها باهوشترین آدمهای روی زمین هستیم، ولی به واقع اینطور نیست. بهتر است بگوییم مثل بقیه دنیا، آدمهای باهوش هم در میان ایرانیها وجود دارند. مردم هر کشور یا قلمروی با توجه به شرایط حاکم و تجهیزات و امکانات موجود و سبک زندگی و فرهنگ حاکم، در زوایایی از زندگیشان رشد میکنند و در بعضی زوایا عقب میمانند. تجربه شخصی من در ایران به این شکل بود که به دلیل عدم برخورداری از امکانات در طی علمآموزی و بعد در دانشگاه، مجبور بودیم که تلاش بیشتری کنیم و نوآوری بیشتری بروز بدهیم تا نقاط ضعف و کمبودهایمان را جبران کنیم.
به دلیل جنگ ایران و عراق، کشور از نظر اقتصادی عقب مانده بود و اولویت اصلی کشور ایجاد امکانات برای محققان نبود و به همین دلیل تلاش ما را برای ایجاد نوآوری بیشتر کرد و خود این موضوع باعث شد که مهارتهای جدیدی به دست آوریم و از امکانات موجود بهترین استفاده را بکنیم. این اتفاق در پزشکان ایرانی به ویژه جراحان در زمان جنگ اتفاق افتاد. پزشکان ایرانی در بخشهای عملی خیلی ماهرند و خیلی هوشمندانه از ابزارها در روشهای عملی استفاده میکنند. اما به نظر میرسد که در مباحث تئوری پزشکان ایرانی به دلیل عدم دسترسی به منابع علمی و همچنین نداشتن وقت لازم و رفاه و امنیت شغلی مناسب که لازمه مطالعه پیوسته است، با محققان جهانی فاصله دارند.
اما چیزی که در نسل جوانتر و دانشجوهای ایرانی میبینم این است که با وجود همه شوق و اشتیاق برای فراگیری و دسترسی به علوم و فناوری و جریان آزاد اطلاعات به واسطه شبکههای اجتماعی و فراهم شدن زمینه همکاریهای بینالمللی، عجله زیادی دارند که خیلی سریع به سطوح بالاتر برسند. درست یا غلط، این تفکر در بین جوانان وجود دارد که تمام این امکانات در خارج از ایران فراهم است و همین موجب شده که درصد بالایی از فارغالتحصیلان دانشگاهی خود را از کشور خارج کنند و وارد دانشگاههای درجه یک اروپایی و آمریکای شمالی شوند. این موضوع هم خوب است و هم بد. این اشتیاق گاهی اوقات باعث میشود که با مراکز علمی مناسب مرتبط شوند، ولی از سوی دیگر، واقعا لازم نیست که همه مهاجرت کنند و اینطوری نیست که در خارج از کشور تمام علوم با فاصله زیادی از ایران انجام میشود.
حجم زیادی از کارهای پژوهشی نکرده در ایران وجود دارند که با برنامهریزی و مدیریت درست میتوان آنها را به بهترین نحو انجام داد. خود من مجبور شدم بخشی از تحقیقات دست اول خودم را که در ایران انجام بدهم و به خوبی هم انجام شد. به نظر من پتانسیل کارهای پژوهشی خیلی خوب در ایران وجود دارد، ولی نیازمند پشتیبانی و مدیریت درست، برتر و دلسوز است. کافی است که محققان مقتضیات و امکانات را درک کنند و به بهترین شکل از دانش خود استفاده کنند تا در برخی از علوم به سطح بالایی برسند.
شما هم با سیستم آموزش عالی کانادا و هم آمریکا آشنایی دارید. به نظر شما نظام آموزش عالی ایران در مقایسه با این کشورها چه مزایا یا معایب و نقصهایی دارد؟
تفاوت بزرگی که سیستم آموزشی کانادا با ایران دارد، این است که در ۱۲ سال آموزش ابتدایی تا دبیرستان در کانادا و کشورهای مشابه با آن، اولویت اول یادگیری جزئیات علم نیست، بلکه تمرکز روی تربیت است و به بچهها آموزش داده میشود که چگونه در جامعه در کنار همدیگر درست زندگی کنند و ارزشهای اجتماعی را فرا بگیرند و به آنها پایبند شوند. در واقع به بعد تربیت بیشتر از بعد تعلیم بها داده میشود و دانش و اطلاعات علمی به اندازه متوسط به دانشآموزان فرا داده میشود. ولی در ایران خیلی از درسهایی که در دوره ۱۲ سال خواندیم، واقعا لازم نبود و بعد از این همه سال، خیلی از آنها تاثیری در زندگی و تحقیقات ما نداشتند. در واقع، در مدارس کانادا بیشتر روی استاندارد درست زندگی کردن و درست رفتار کردن تمرکز میشود. از سوی دیگر ورود به دانشگاه راحتتر است، ولی از بدو ورود به دانشگاه بسیار جدیتر از ایران به دروس پرداخته میشود و دانشجو هر مبحثی را باید با جزئیات و دقت کامل یاد بگیرد.
علاوه براین، انگیزه اصلی دانشجویان از درس خواندن در کانادا این نیست که بالاترین عناوین وکالت یا مهندسی یا پزشکی را بگیرند. اولویت اصلی دانشجوها و افراد معمولی این است که بتوانند یک علم یا فن را یاد بگیرند که هر چه زودتر سرکار بروند و مستقل شوند و روی پای خود بایستدند و زندگی کنند. به همین دلیل به نظرم سیستم نظام آموزش در ایران یک بازنگری جدی نیاز دارد تا اولویتبندیها تا حدودی تغییر کنند.
نقطه ضعف دانشجویانی که از ایران برای تحصیل به کانادا مهاجرت میکنند، چیست؟
احاطه کامل بسیاری از دانشجویان به زبان انگلیسی مناسب نیست. همچنین تبعیت کردن از یک سری استانداردها و قرار گرفتن در قالب کارهای تیمی در دانشجویان ایرانی که به کانادا میآیند ضعیف است، اما از آنجا که افراد باهوش و مستعدی هستند، خیلی زود این موارد را یاد میگیرند.
میزان حقوق شما به عنوان یک محقق نسبت به درآمد افراد متوسط جامعه کانادا چقدر است؟ این حقوق از چه طریقی به دست میآید؟ خود دانشگاه از چه روشی درآمدزایی میکند؟
حقوق من به عنوان محقق به اندازه درآمد یک فرد متوسط جامعه است، ولی تقریبا دغدغهای به لحاظ یک زندگی متوسط ندارم و وقت و فکرم کاملا روی کارم است. این حقوق خیلی زیاد نیست، کم هم نیست که من را ملزم به انجام فعالیتی جانبی به غیر از کار اصلیام بکند. منبع درآمد من به عنوان یک عضوهیات علمی، دانشگاه است.
خود دانشگاه بخشی از درآمدش را از دولت میگیرد و بخشی دیگر را از NGOهایی میگیرد که به تامین مالی محققان در زمینههای مختلف کمک میکنند. در کنار اینها مراکز خیریه هم قرار دارند و افراد متمول بودجههایی را به صورت یکباره یا سالیانه به دانشگاهها اهدا میکنند. به غیر از این، خود دانشگاه هم درآمدزایی خود را دارد؛ هم از طریق شهریههایی که از دانشجویان به ویژه دانشجویان خارجی میگیرد و هم از طریق فروش و واگذاری دستاوردهای علمی محققان دانشگاه. دانشگاهها حتی در مباحث اقتصادی هم مشارکت میکنند و با سرمایهگذاری در زمینههای مختلف درآمدزایی میکنند.
زمانی که میخواهید پروژه تحقیقاتی تعریف کنید، باید یک سوال اصلی مطرح کنید. این سوال از کجا میآید از صنایع یا از دانشگاه؟
در مورد من شخصا چالشها یا سوالاتی را که به پروپوزال علمی تبدیل میکنم، از پیشینه علمی و پزشکی خودم میآید. من به عنوان یک پزشک که تجربه طبابت دارم و دانش پزشکی را آموختهام، وقتی وارد حوزههای جدید مهندسی پزشکی در زمینه خاص اپتیک و زیستحسگر شدم، سعی کردم این دو رشته را با هم منطبق کنم و با توجه به تجربهام، درک کنم که در کدام حوزههای پزشکی چالش وجود دارد و روی همانها دست بگذارم.
به همین دلیل پیدا کردن این چالشها برای من به شخصه کار سادهای است و توانستهام یک سری نیازهای واقعی را در سیستم پزشکی و مرتبط با کار خودم پیدا کنم و به راهکار فنی آن فکر کنم و آن را دستمایه تحقیقاتیام کنم. در مورد افراد دیگر این بحث کمی متفاوت است و بحث کار گروهی، و ارتباطات کاری نقش مهمی دارد و افراد با رشتههای مختلف نیازهای خود را بیان کنند و با ایجاد شبکه همکاری، پروژههای تحقیقاتی را تعریف میکنند و آن را جلو میبرند.
چه توصیهای به جوانان ایرانی دارید؟ در شرایط و وضعیت موجود، چه کار کنند تا پیشرفت کنند؟
به جوانان توصیه میکنم که حتما به دانشگاه بروند، چون دانشگاه جهانبینی خوبی به جوانان میدهد؛ فارغ از اینکه شغل آیندهشان با رشته تحصیلیشان منطبق باشد یا خیر. فکر میکنم هر فردی که دبیرستان را تمام میکند، حداقل باید دوره کارشناسی را بگذراند تا پایه خوبی برای زندگی و مشارکت اجتماعی به دست آورد. ولی از آن به بعد، لازم نیست همه هدفشان را بر مبنای رسیدن به بالاترین مقاطع تحصیلی بگذارند. خیلیها بلافاصله میتوانند جذب تکنیک و کار شوند و یا دانش دیگری مثل تجارت و تکنیکهای مرتبط به فناوری را یاد بگیرد و یا وارد مباحث نظری و علمی شود. و هر جایی که میتوانند در جامعه مثمر ثمر باشند و خدمتی برسانند، مکث کنند و وارد بازار کار شوند.
به دانشجوها هم توصیه میکنم که پایههای خود را در مقاطع پایینتر، قویتر کنند. به طور مثال از دوران دبیرستان دانش زبان انگلیسیشان را ارتقا دهند که یکی از مهمترین ابزاری است که برای درک و دسترسی راحتتر به علم و دانش لازم و ضروری است. علاوه براین، سعی کنند نتایج فکر و آنالیز خود و دستاوردها و عقاید خودشان را به سریعترین شکل و آسانترین روش انتقال دهند. به نظر من این مهارت را هر محققی در دنیا باید داشته باشد.
به نظر من جوانان وقتی وارد دانشگاه میشوند، باید تمرکز اصلیشان را روی درس بگذارند و این شاخه و آن شاخه نپرند. برای دانشجویان یا فارغالتحصیلانی که قصد ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر در ایران یا خارج از کشور را دارند، باید بگویم که ریزنمرات تاثیر خیلی زیادی در ارزیابی و اخذ پذیرش تحصیلی آنها در مقاطع بالاتر دارد و این مطلب را دست کم نگیرند و از همان سال اول دانشگاه درس را جدی بگیرند.
با توجه به رقابت علمی و موقعیتهای تحصیلی و دستاوردهای زندگی امروز، افرادی میتوانند موفق باشند که قابلیت تطابق چند حیطه علمی را در کارهای پژوهشی خود داشته باشند. الان شرایطی است که یک پزشک به غیر از اینکه تخصص لازم برای حرفه خود را یاد میگیرد، باید بتواند کار کردن با نرمافزارهای مختلف را نیز یاد بگیرد و یا به عنوان مثال، یک مهندس برنامهنویس چنانچه به غیر از مباحث درسی خود، اصول دانش ژنتیک را نیز یاد بگیرد با تطابق مرزهای مشترک این مباحث متفاوت، توانایی نوآوری جدیدی پیدا میکند که پای موفقیتهای او خواهد بود.
شما از پیامرسانها مثل تلگرام و واتسآپ استفاده میکنید. به نظر شما این پیامرسانها چه تاثیری روی ما گذاشتهاند؟
بستگی دارد که چطور از آن استفاده میشود. استفاده نادرست از آن میتواند موجب هدر رفتن وقت و انرژی انسان شود. به نظر من پیامرسانها، ابزارهای خوبی هستند تا انسان بتواند شبکه ارتباطی خود را توسعه دهد و از سطح افراد پیرامونش بالاتر ببرد و به سطح بینالمللی برساند و با دستاندازی به منابع مختلف، به صورت هدفمندتری نسبت به افراد دیگر برتری پیدا کند.
این پیامرسانها در عین حال میتوانند گمراه کننده باشند و به نظر من یکی از مسائلی که باید در مدارس و دانشگاهها به بچههای ما یاد داده شود، فن و دانش استفاده از این ابزارها است.
بزرگترین آرزویتان برای خودتان و برای دنیا چیست؟
بزرگترین آرزویم سلامتی و موفقیت اطرافیانم و مردم کشورم است. بعد از آن هم به شخصه دوست دارم در باقیمانده عمرم برای افراد دیگر مفید باشم و داشتههایم را چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ تجربی به دیگران منتقل کنم و منشاء خیر برای دیگران باشم.
برای دنیا هم آرزوی صلح و آرامش دارم. امیدوارم مردم دنیا وقت و انرژی و احساساتشان را مصروف زیباییهای زندگی و جنبههای مثبت زندگی کنند. با توجه به عمر کوتاهی که همه ما در مقطع تاریخ داریم، واقعا حیف است که از این فرصت بزرگی که در اختیار ما قرار گرفته، برای جنگ و دعوا و تضاد عقاید استفاده کنیم.
آرزوی دیگرم این است که روزی برسد که به هر شکلی امکان برگشت موقت یا دائم به کشورم را داشته باشم تا برای مردم سرزمینم مثمر ثمر باشم. همکاری با محققان ایرانی نیز یکی از اهداف من است؛ البته هماکنون تعداد دانشجوهای ایرانی من بیشتر از دانشجوهای کانادایی است و در تمام سفرهایی که انجام میدهم، دعوت همکارانم را برای تبادلات علمی در ایران قبول میکنم. همیشه این عشق و علاقه وجود دارد که کمکی برای ورزشکاران جوان خودمان باشم.
آرزوی پدر و مادرتان برای شما چه بوده؟ آیا به آرزوی آنها رسیدهاید؟
آرزوی پدر و مادرم این بود که پزشک بشوم. مادرم همیشه دعا میکرد که پزشک شوم. و فکر میکنم که به آرزویشان رسیدهاند و از این بابت خوشحال هستند.
آیا ازدواج کردهاید و بچه دارید؟ آیا تحقیقات باعث میشود که به خانوادهتان لطمهای وارد شود؟ شما چطور مدیریت میکنید؟
بله. دو دختر دارم. یکی از دخترانم دانشجوی دکتری داروسازی است و دیگری، امسال سال اول دانشگاه در رشته علوم است (در کانادا همه افراد باید یک لیسانس بگیرند و بعد از لیسانس رشتههای تخصصیشان جدا میشود). هر سه تای ما در یک دانشگاه هستیم.
کسانی که محقق هستند و درگیری علمی دارند، خیلی باید شانس بیاورند و ذکاوت به خرج بدهند تا پایه خانوادگی را به گونهای بگذارند تا کمترین میزان آسیب به خانواده و خودشان زده شود. خانواده باید از ابتدا متوجه این مساله باشد و قابلیت درک، بردباری و کمک به هم را داشته باشد تا محقق بتواند به بهترین شکل در کنار خانواده باشد و در عین حال در انجام امور کاری موفق باشد.
این حمایت از پدر و مادر شروع میشود تا همسر و بعد بچهها. فکر نمیکنم که هیچ محققی بدون داشتن این حمایتها بتواند محقق خوبی بشود. از سوی دیگر، محقق نیز باید بتواند خانوادهاش را پشتیبانی مالی و معنوی کند و هدایت نسل بعد از خود را به درستی انجام دهد.
بابک شادگان به همراه تیم پزشکی المپیک توکیو
در حال پانسمان انور گدیوف، کشتیگیر روسیه در المپیک ریو
به همراه محمد بنا، سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی
به همراه محمد هادی ساروی و محمدعلی گرایی، دو پهلوان کشتی فرنگی ایران
به همراه امیرحسین زارع، برنده مدال برنز سنگین وزن آزاد
نظر شما