به گزارش گروه علم و فناوری ایسکانیوز؛ همانگونه که در بخش اول مصاحبه اشاره شد، دولت میتواند در ارتباط هدفمند صنعت و دانشگاه به عنوان ۲ نهاد بزرگ اجتماعی نقش بسزایی را به عهده بگیرد. با فرض اینکه دولت و دولتمردان ما هم درصدد ایجاد تغییر و از بین بردن شکاف بزرگ موجود بین صنعت و دانشگاه باشند، میتوان از تجارب سایر کشورها در این حوزه بهره برد. چیزی که مسلم است ما به دنبال این نیستیم که چرخ را دوباره اختراع کنیم، بلکه از یک محصول و یا فرایند موجود در صدد رفع نیاز خود استفاده کنیم. به عبارتی دیگر استفاده از تجارب سایر کشورها یا به صورت یک «کپیبرداری صددرصدی» و یا در صورت لزوم یک «شبیهسازی با توجه به امکانات اقتصادی، نیازهای آموزشی و جهتگیریهای صنعتی» خواهد بود. مدل موفق رابطه صنعت و دانشگاه که بنده به شخصه پیشنهاد میکنم، سیستم موجود در کشور آلمان است که با حذف بروکراسی موجود در آن ایدهآلترین مدل موجود برای همکاری بین صنعت و دانشگاه به شمار میرود.
در این میان نباید از پتانسیل موجود علمی و تجارب نخبگان خارج از کشور غافل شد. اگر کانالهای ارتباطی و امکانات لازم فراهم شود، یقین دارم که بسیاری از همکاران من با جان و دل برای خدمت به وطن و اعتلای صنعتی و دانشگاهی کشور همکاری خواهند کرد.
جان کلام اینکه مثلث دولت، صنعت و دانشگاه حلال بسیاری از مشکلات خواهد بود که در میانمدت و طولانیمدت به توسعه دانشگاه و صنعت دامن خواهد زد. در زیر به چند مورد از این مزایا اشاره میکنم:
۱- کسب دانش و تکمیل منابع دانش جدید برای صنعت و دانشگاه؛ همکاری فی ما بین امکان بهرهبرداری دو طرفه از دانش و پیشرفتهای نوین در تحقیقات و توسعه را فراهم میآورد.
۲- ایجاد فضای تبادل دانش و تجربه بین دانشگاه و صنعت؛ صنعت از دانشگاه یاد میگیرد تا دانش را در بهرهوری و بهینهسازی محصولاتش استفاده کند و دانشگاه از صنعت یاد میگیرد که همه چیز علم نیست و عوایدی وجود دارد که از مهارت محوری و تجربه به دست میآید. مثال خوب برای این مورد تجربیات شرکت تویوتا بود که به مرور زمان تبدیل به نظریههای علمی در خطوط تولید و صنایع شد.
۳- کاهش زمان توسعه و متعاقب آن کاهش هزینه؛ صنعت برای تولید و ورود سریعتر محصولاتش به بازار از دانش و امکانات دانشگاه استفاده میکند و حتی با دانش افزوده تنوع محصولات خود را بالا میبرد (economies of scope) که مزایای اقتصادی فراونی دارد.
۴- کاهش (بخشی از) ریسک و تقسیم آن؛ شرکت یا صنعت برای اینکه محصولی را تولید کند، باید هزینه کند، ولی اگر به نتیجه نرسد، این میزان هزینه را ضرر میکند. با این حال اگر شرکت بتواند چند بازیگر (stakeholder) دیگر مثل دانشگاه داشته باشد، هم سودش تقسیم میشود و هم ضرر و زیانش. یعنی مسئولیت مشترک، ریسک را تقسیم میکند و بار مالی را برای هر یک از شرکا کاهش میدهد. حالا اگر این همکاری از حمایت دولتی برخوردار باشد، هزینهها به حداقل ممکن میرسد.
۵- نزدیکی مکانی و اجتماعی یا ارتباط مستقیم دانشگاه و صنعت به عنوان کاتالیزور تبادل دانش؛ این موضوع شاید در ظاهر ساده به نظر برسد، ولی بسیار حائز اهمیت است. یک محقق به نام «کاپلان» (Kaplun) در سال ۲۰۱۳ در سه کشور آمریکا، سوئد و اتریش تحقیق کرد و متوجه شد که تعاملات مستقیم یک فاکتور مهم برای همکاریهای بلند مدت و عاملی مهمتر برای موفقیت شرکتها بوده است. این تعاملات باعث ایجاد ایده و طرحهای جدید هم برای دانشگاه و هم برای صنعت میشود.
اما این قسمت خوب قضیه است. همانطور که ما ایرانیها میگوییم «گل بیعیب خداست». رابطه بین صنعت و دانشگاه هم مثل هر رابطه دیگر میتواند، هر چند کم، اما با مشکلات و معایبی همراه باشد. گاهی اوقات همکاری بین دانشگاه و صنعت دچار چالشهایی میشود که عبارتند از:
۱- استراتژیها و مقیاس زمانی متفاوت؛ دانشگاهها و شرکتها معمولاً اهداف مختلفی دنبال میکنند و زمانبندیهای متفاوتی دارند که ممکن است به اختلافات منجر شود. به طور کلی صنعت برای تولید و ورود محصولاتش به بازار عجله دارد و دانشگاه برای تحقیقاتش صبور است. همکاری صنعت و دانشگاه باعث میشود که زمان این دو به هم نزدیک شود.
۲- رفتارهای سودجویانه؛ یکی از طرفها ممکن است تلاش کند که از دیگری بهرهبرداری ناعادلانه کند. معمولا بین دانشگاه و صنعت رفتارهای سودجویانه کمی وجود دارد. اما اگر احتمالا اختلافاتی هم به وجود بیاد بیشتر آنها به جهت مسائل مالی و نرسیدن به اهداف صنعتی از قبل تعریف شده است.
۳- اطلاعات نامتقارن؛ این موضوع هم بخشی از رفتارهای سودجویانه است، ولی مختص اطلاعات است. به این معنا که دانشگاه و صنعت در مورد همکاریهای خود اطلاعات ناکافی، نادرست و یا با تاخیر به هم میدهند.
۴- عدم ظرفیت جذب؛ ممکن است که دانشگاه از نظر علمی بسیار جلوتر از بازار باشد و این علم به درد صنعت نخورد. در این صورت است که میگویند علم دانشگاه داخل کشو میرود، چون بازار کشش آن را ندارد.
۵- عدم وجود یا ناکافی بودن تنظیم مالکیت معنوی؛ زمانی که صنعت و دانشگاه با هم همکاری میکنند، باید مشخص شود که نتیجه این همکاری تا چه میزان و به مالکیت کدام یک درمیآید. گاهی اوقات محصول به شکل پتنت ثبت میشود و ممکن است دانشگاه یا صنعت این اختراع را به صورت کاملا خودخواهانه فقط برای خودش ثبت کند. یک مورد دیگر آشنا در این همکاری فی ما بین این است که دانشگاه در مقالات خودش به طور غیرعمدی به نکاتی اشاره کند که شامل تکنولوژی رقابتپذیری طرف صنعتی است.
برای تمام تناقضات و چالشهایی که در بالا ذکر کردم، راهکار وجود دارد. با تعریف اهداف، تدوین نقشه راه، تقسیمبندی زمانی مورد تائید هر ۲ طرف و تعریف مسئولیتها تقریبا همه مشکلات قابل حل شدن هستند. وگرنه این همکاری نمیتوانست در کشورهایی مثل آلمان یا آمریکا چنین کارایی و بازدهی خوبی داشته باشد. به این شکل که مثلا اطلاعات و دادههای ۲ طرف به صورت کاملا محرمانه در قالب یک قرارداد رسمی نگه داشته شود و در آن ذکر شود که چند درصد از نتیجه کار به دانشگاه و چند درصد به صنعت تعلق میگیرد (agreement of confidentiality). حتی میتوان تعریف کرد که تزریق سرمایه از طرف صنعت در چه زمان و منوط به چه شرایطی باشد. یا به عنوان مثال کدام بخش از نتایج قابل انتشار در قالب یک مقاله هستند.
همانطور که گفتم با صرف نظر کردن از مشکلات کوچک و قابل حل این همکاری، باید تمرکز ما روی مزایای بسیار زیاد و متحول کننده رابطه صنعت و دانشگاه باشد. برای این منظور میتوان روشهایی را که تا حالا جواب داده است، مد نظر قرار داد و عملی کرد. کارهایی که دانشگاه و صنعت میتوانند برای ایجاد ارتباط بهتر با همدیگر انجام دهند، عبارت است از:
۱- کنفرانسهای مشترک صنعت و دانشگاه
دانشگاهها در آلمان سمینارهایی برگزار میکنند که در آنها صنعتگران و دانشگاهیان دور هم جمع میشوند و در مورد پروژههای تحقیقاتی خود صحبت میکنند. در این کنفرانسها هم پروژههای علمی و هم پروژههای صنعتی تعریف میشوند. شرکتها هم، در کنار مباحث تئوریک در عرض حدود نیم ساعت پروژهها، امکانات و دستاوردهای خودشان را تعریف میکنند و توضیح میدهند که دقیقا روی چه اهداف و محصولاتی کار میکنند. در واقع با این کار به جای اینکه مبلغ هنگفتی را در ازای تبلیغات صرف کنند، خود را با جزئیات بیشتری معرفی و حتی بازاریابی میکنند. دانشگاه هم میتواند کارهای علمی خود را تعریف کند و با توجه به نیاز شرکتها مستقیما وارد بحث و مذاکره با صنعت شود و پروژههای صنعتی را تکمیل و یا پروژه جدیدی را شروع کند.
در این کنفرانسها، برای اینکه نقاط مشترک بین دانشگاه و صنعت وجود داشته باشد، هر کنفرانس موضوع خاص خودش را بسته به چالشها و علم روز دارد. به طور مثال یک سال موضوع در مورد ارتباطات بین خودروها و یک سال در مورد حسگرهاست. به همین دلیل تاثیر این کنفرانسها به مراتب هدفمندتر از نمایشگاههاست. علی الخصوص وقتی که مقالات و ارائهها در شکل کتاب سمینار یا به صورت آنلاین منتشر میشود.
۲- رابط انسانی بین صنعت و دانشگاه
در آلمان، شرکتها افرادی را به عنوان رابط دانشگاه دارند که همیشه در همه جا مثل سمینارها و کنفرانسها حضور دارند. این افراد معمولا افراد ثابتی هستند که واسط بین صنعت و دانشگاه میشوند و به مرور زمان ارتباطاتشان را توسعه میدهند، دانششان را بهروز رسانی میکنند و ایدهها را از صنعت به دانشگاه و بالعکس انتقال میدهند. تاثیر و نقش این افراد را برای تبادل دانش و تعریف پروژههای جدید، با توجه به شبکه بزرگ آنها، نباید دست کم گرفت.
۳- تعریف پروژههای علمی برای حل مشکلات صنعت
معمولا صنعت و دانشگاه در سه موضوع اصلی محصول، فرآیند و خدمات با هم همکاری میکنند که نتیجه آن در رقابتپذیری صنعت و گسترش امکانات دانشگاهی عیان میشود. یعنی در وهله اول حل یک مشکل یا تولید یک محصول و یا فرایند اولویت است. به همین علت مقالات علمی جزو محصولات جانبی این همکاریها به شمار میآیند.
بگذارید با این سوال جملات قبلی را بیشتر توضیح بدهم و این سوءتفاهم برطرف شود که من با ارائه مقالات علمی مشکل دارم: چند درصد از مقالات تولید شده در ایران توانستهاند به کمک صنعت بیایند؟ تقریبا هیچ! یعنی مقاله محور بودن «به تنهایی» جوابگوی نه تنها همه مشکلات، بلکه حتی کسری از مشکلات عدیده صنعت نبوده و نیست. به عبارتی دیگر «صنعت از دانش جا مانده است»! حالا اگر بازی را عوض کنیم و به بعد مهارت و «دانش محوری صنعت» بپردازیم، آن وقت هر دو بعد علمی و عملی مساله مرتفع میشوند.
البته نظر من این نیست که از تحقیقات محض علمی باید صرف نظر کرد، خیر! خود من هم مثل سایر محققان و همکاران علمی خودم در بعضی علوم و فقط برای پیشرفت خود علم فعال هستم. اما در این یادداشت در مورد معضلات ایران و وضعیت حال حاضر صنعت ایران صحبت میکنیم. و اینکه مقاله محور بودن به خیلی دلایل حل مساله نیست.
برای اینکه بیشتر بتوانم دولت، دانشگاهیان و دستاندرکاران صنعت را به دانشمحوری، تحقیق و توسعه و همکاری فی ما بین ترغیب کنم، مثال دیگری از شرکت بوش میزنم. در سال ۲۰۱۴ که کارم را در شرکت بوش شروع کردم، این شرکت روزانه ۲/۵ پتنت ثبت میکرد. تعداد این پتنتها در سال ۲۰۲۲ به حدود چهار هزار پتنت رسید؛ یعنی روزی ۱۵ پتنت. چون نه تنها حدود ۵۰ هزار نفر از ۴۰۰ هزار نفر کارمند این شرکت مشغول به کار تحقیق و توسعه هستند، بلکه با کمال افتخار نشان میدهند که نه تنها با بسیاری از دانشگاههای آلمان، بلکه به صورت بینالمللی با بسیاری از دانشگاهها در تمام دنیا همکاری دارند. این همکاری بین بوش و دانشگاه این شرکت را نه تنها در بسیاری از شاخههای صنعت تبدیل به یک امپراطوری بلامنازع کرده، بلکه آن را به یک کارخانه تولید علم تبدیل کرده است.
صد البته که کلی هم مقاله توسط همکاران دانشگاهی و یا خود دانشجویان دکتری شاغل در بوش منتشر میشود که از لحاظ علمی بسیار قوی هستند. فکر میکنم لازم نیست که توضیح بدهم که شرکت بوش با این حجم از پتنت و دانش کسب شده چه جایگاهی در عرصه صنعت خواهد داشت و به عبارتی چه بلایی سر سایر شرکتها خواهد آورد.
به طور کلی من اعتقاد دارم که باید در ایران نگاه به تحصیلات و دانش تغییر اساسی پیدا کند. به نظر من، علم باید چراغ راه باشد و نه وسیله ثروتاندوزی و شهرت. پس نباید مقاله بنویسیم تا فقط ارتقای علمی داشته باشیم یا اعتبار کسب کنیم. باید مهارتورزی کنیم و دست در دست صنعت دهیم. در این شرایط است که نه تنها مقاله ارزشمندتر میشود، بلکه نتیجه کارها را سریعتر میبینیم و برای کارهای بعدی علمی هم راغبتر میشویم. بخشی از این موضوع به دانشگاه برمیگردد که نباید فقط مقاله و کتاب را شاخصی برای سنجش و ارتقای اساتید و محققان قرار دهد. مثلا در کشور آلمان برای پروفسور شدن در کنار مدرک دکتری داشتن چندین سال سابقه در صنعت از شرایط ضروری است.
بخش دیگر نیز به اساتید و محققان برمیگردد. کسی که استاد دانشگاه یا محقق میشود، در اکثر موارد حقوق کمتری نسبت به کسی دارد که در صنعت کار میکند و واقعا اگر این شغل یا حرفه را پیش میگیرد، باید این موضوع را در نظر داشته باشد. کمااینکه میبینیم برخی از اساتید در ایران برای اینکه چرخ زندگیشان بچرخد، کار آزاد انجام میدهند؛ در صورتی که اگر همین زمان را برای تعریف پروژههای صنعتمحور و ارتباط و همکاری با صنعت بگذارند، مطمئنا و با توجه به دانش و مهارتهای کسب شده میتوانند مثلا از طریق مشاوره کسب درآمدهای بالاتر را امکانپذیر کنند. با این تفاوت که کار مفیدتری در راستای توسعه کشور انجام دادهاند. البته چون من ۲۰ سال گذشته در ایران زندگی نکردهام، نمیدانم تا چه حد این نظر و ایده من میتواند عملی باشد. اما چیزی که مسلّم است، این است که در تمام دنیا تجربه و دستاورد بالا در صنعت باعث بالا رفتن جایگاه و سطح درآمد هر شخصی میشود.
۴- تعریف پروژههای دانشگاهی برای جهتدهی استراتژیک کشوری و منطقهای
دانشگاهها و صنایع یک مجموعه یا گروه فناوری (cluster) به وجود میآورند تا دانش و تکنولوژیشان را روی یک موضوع خاصی تمرکز دهند. امروزه بازار به شکلی است که هیچ شرکتی به تنهایی امکان رقابت ندارد. شرکتها در گذشته با یکدیگر رقابت میکردند، ولی در حال حاضر شرکتهای بزرگ یک کشور با هم کنار میآیند تا با هم، و نه در مقابل هم، یک «زنجیره ارزش افزایی» به وجود بیاورند: «همکاری جای رقابت». انقلاب صنعتی نوین و دیجیتالیزه کردن صنایع و تولیدات هم به نوبه خود باعث قوی شدن این ترند در صنعت و بازار شده است. چون اگر این کار را نکنند، با توجه به دینامیک بالای صنعت محکوم به نابودی میشوند. در این میان نباید خطر چین، قیمتهای پایین و کیفیت رو به رشدش را فراموش کرد. در این همکاریها شرکتها دانش و فناوری خود را تحت شرایط خاصی در اختیار هم قرار میدهند. حضور دانشگاه هم در این کلاسترها غیر قابل اغماض است.
از این رو، شرکتها و دانشگاهها باید جهتدهی استراتژیک کشوری و منطقهای داشته باشند تا بتوانند محصولات رقابتپذیر تولید کنند. در اینجا هم نقش دولت بسیار مهم است. در آلمان، دولت به دانشگاهها و شرکتها فاند میدهد تا آنها را در قالب کلاستر دور هم جمع کند. تنها در این صورت است که ایده و نوآوری به وجود میآید و به تولید محصول، فرآیند و خدمات منجر میشود.
وزارت اقتصاد آلمان طرحی را در این راستا تحت عنوان ZIM دارد که در آن از شرکتهای کوچک و متوسط دعوت میکند که در کنار دانشگاهها «مراکز نوآوری» به وجود آورند. در این مراکز، شرکتهای کوچک و متوسط ایدههایی را که خودشان قادر به تحقق آن نیستند، در قابل پروپوزال مطرح میکنند. در این شرایط دانشگاهها مطالعات اجراپذیری انجام میدهند این طرحها میتوانند در قدم بعدی برای دریافت فاند به دولت یا ارگان مربوطه ارائه شود. دولت پروپوزالها را بررسی میکند و در صورتی که ایده قابل اجرا باشد، آن شرکت تا ۵۵۰ هزار یورو میتواند فاند بگیرد. این پروژهها میتوانند با همکاری دانشگاه با یک یا چند شرکت و حتی در سطح بینالمللی انجام شوند.
سخن آخرم این است که چه صنعتگران، چه دانشگاهیان و چه دولتمردان ما باید چشمشان را باز کنند و ببینند که در جامعه صنعتی و دانشگاهی دنیا چه اتفاقاتی دارد رخ میدهد. همانطور که اشاره کردم ما نباید دوباره چرخ را اختراع کنیم، بلکه باید از آن استفاده کنیم. باید از تجربه و دانش سایر کشورها و یا افراد استفاده کنیم. اما همین حالا، همین امروز! دولتمردان باید متوجه شوند که همین الان هم دیر است.
ما در کشور به اندازه کافی فرار مغزها و تحریم داریم. اگر صنعت و دانشگاه با هم آشتی نکنند، این باقیمانده اندک صنعت و تولیدات هم از بین خواهد رفت. به همین علت حمایت راهبردی دولت و سیستم آموزشی بسیار مهم هست. حتی اگر در سطح کلان، به هر علتی، امیدی به حرکت و گشایش نباشد، باید در سطح یک همت عمومی و ملی چرخهای صنعت را به حرکت درآوریم. شاید کار راحتی نباشد، اما حتما شدنی است. اگر سایر کشورهای در حال توسعه توانستند، پس ما هم میتوانیم. در حقیقت باید بتوانیم. چون عواقب این نخواستنها و نتوانستنها باز گریبانگیر ملت، صنایع و دانشگاه خواهد بود.
اگر بخواهم عرایضم را فقط در چند کلمه جمعبندی کنم، رابطه صنعت و دانشگاه دیگر یک انتخاب نیست، بلکه یک الزام است؛ الزام برای بودن و رقابتپذیری. و در این مساله کلان و خرد باید با هم بخواهند و نه تنها بخواهند، بلکه حرکت هم بکنند. به امید آن روز!
*پروفسور دانشگاه مانهایم آلمان و محقق ارشد سابق بخش تحقیق و توسعه شرکت بوش
انتهای پیام/
نظر شما