گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- ظاهراً در سینمای میانهی هالیوود رسم بر این است که بدون هیچ خلاقیتی و فقط با داشتن برخی از درونمایههای خاص در ذهن میتوانی یک اثر پرستاره را روی پرده ببری و مورد تشویق هم قرار بگیری.
خانم «زویی کراویتس» در اولین تجربهی فیلمسازی خود به سراغ روایتی چندژانری رفته است و نشان میدهد که چگونه میتوان با سختافزار خوب بیهنری خود را نشان داد. او با انبوهی از ستارگان و از جمله نامزدش، «چانینگ تیتم»، و بودجهی کافی برای به تصویر آوردن این پالتهای جذاب رنگی و میزانسنی در خور مخاطب را با اثری مواجه میکند که جز بیقواره نمیتوان صفتی را برای آن در نظر گرفت.
در برخی از فیلمها شاهد هستیم که کارگردان اثر خود را از بالا مینگرد و سعی میکند در طول پردهی اول و دوم حفرههایی قابل مشاهده را در داستان ایجاد کند و عملاً بخشی از داستان از نظر مخاطب پنهان بماند. خانم کراویتس هم به خیال خود با چنین تکنیکی فرم روایی را تغییر داده است. اما این کار باعث شده که روایت او از همان ابتدا نه شخصیتپردازی داشته باشد و نه حتی جانی برای همراه کردن مخاطب. کم پیش میآید که یک روایت هیجانانگیز چنین کسلکننده خود را به انتها برساند.
خانم کرویتس در این فیلم قادر نیست همهی آن رخدادهایی را که در طول پردهی اول و بخشی از پردهی دوم از نگاه مخاطب پنهان کرده، در پردهی سوم نشان دهد. در بخش پایانی پردهی دوم و کل پردهی سوم شاهد شلنگتختهانداختنهای تکنیکی کارگردانی هستیم که گویی هیچ تسلطی روی اثر خود ندارد. خانم کرویتس در این روایت فقط توجه خود را روی پالت رنگی متمرکز کرده است و عملاً کل روایت برای او بیارزش شده است.
خانم کرویتس قرار بوده به سبک افراطیهای هشتگی همنسل خود شعاری پنهان را در این روایت ارائه دهد؛ مرد خوب، مرد اخته است و در این مورد جای هیچ استثنایی نیست. او در روایت خود مرد دامنپوش و مرد ناتوان را همچون ایدهآلی برای جامعهی زن میپندارد. او با همان عقدهی پنهان در تصویر عنوان میکند که حال نوبت من است که روی صندلی ریاست و ثروت بنشینم. خاصیت نسل هشتگی در همین است که از ابتدای دههی ۲۰۱۰ و با همهگیر شدن شبکههای اجتماعی پل ارتباطی خود را با متفکران زن دهههای قبل خراب کردند و فریاد سر دادند که ما قرار است خودمان تغییر ایجاد کنیم؛ نسلی بدون مطالعه و درک پیشینهی تاریخی یک جنبش.
در هر حال خانم کرویتس حتی در سر دادن این شعار نیز ناتوان است. شعار او زمانی میتوانست به بار بنشیند که حداقل فرم بصری و روایی در اثرش رعایت میشد. این فیلم ضعیف نیست، بلکه حتی فرسنگها با یک اثر ضعیف که در آن حداقلها رعایت شدهاند فاصله دارد. در این اثر با زیبایی زشتی روبهرو هستیم که نیامده میرود. شاید تنها توصیه به این کارگردان این است که حداقل آثار سینماگران زنی چون «شانتال آکرمن»، «کلر دنی» و حتی سینماگران زن آمریکایی را مشاهده کند و سپس درک درستی از فضای امروزی جامعه را به دست بیاورد و در نهایت اثر خود را روی پرده ببرد.
محمدرضا دلیر _ پژوهشگر سینما*
انتهای پیام/
نظر شما