به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران دانشجویی(ایسکانیوز)، سروش سیری؛ فوتبال برای مارادونا دستِ انتقام بود.دستی که گاهی در مقابل استعمار پیر انگلیس از آستین خدا بیرون می آمد و گاهی مٌشت آهنینی می شد که مدافع خاطی اتلتیکو بیلبائو را شخصاً جریمه می کرد.
به هرحال او به فوتبال آمده بود که انتقام دوران رعیتی اش را از همه ارباب های دنیا بگیرد . انتقام روزگار سخت کودکی که در زاغه های حاشیه ی بوینس آیرس سپری کرده بود و به همراه پدر و دو برادرش در کارخانه های آجر پزی کار می کرد. انتقام یک عمر کودکی نا امن که دیه گو را وادار می کرد توپ فوتبال مورد علاقه اش را از ترس دزدیده شدت، شبها به هنگام خواب زیر پیراهنش پنهان کند.
روزگار البته برای مارادونا به تدریج تغییر کرد.کودک زاغه نشینِ دیروز به یکباره به تیتر، روزنامه ای ورزشی تبدیل شد که او را به عنوان یک استعداد درخشان معرفی می کرد.شوقی وصف ناشدنی برای دیگویی که البته در روزنامه نام خانوادگی به اشتباه "کارادونا" ذکر شده بود.
مرداب حاشیه
دیه گو پس از تیتر خاطره انگیز،سرعت پله های ترقی را طی کرد و در 21 سالگی موفق به پوشیدن پیراهن آبی اناری بارسلونا شد. انتقالی که در آن زمان گران ترین انتقال تاریخ فوتبال بود و این امکان را فراهم کرد که توانمندی های منحصر به فرد مارادونا مورد توجه قرار بگیرد.
توجهی که او را به "دست انتقام" مارادونا از روزگار تبدیل کرد. انتقام از روزگار ناخوشایندی که در کودکی تجربه کرده بود.انتقام از ناخوشی ها که به روش مارادونا با خوشگذرانی در کلوب های شبانه ممکن بود. شیرجه ای سرخوشانه به مرداب حاشیه، که باعث شد سران بارسلونا قید این ستاره ی نوظهور اما انتقام جو را بزنند و او را در لیست فروش قرار دهند.
البته مارادونا از این تصمیم خوشحال بود.او هرگز توان تحمل سیستم ارباب رعیتی حاکم بر ساختار مدیریت بارسلونا را نداشن.
خیزش جنوب علیه شمال
با قرار گرفتن نام مارادونا در لیست فروش بارسلونا، گمانه زنی در مورد انتخاب بعدی این ستاره ی جوان به موضوع اصلی مطبوعات ورزشی دنیا تبدیل شد.اما او در انتخابی شگفت انگیز همه ی معادلات مطبوعاتی را به هم ریخت و ناگهان تیم "ناپولی" ایتالیا را برای ادامه ی فوتبال انتخاب کرد.
تا پیش از حضور مارادونا در شهر ناپل، هیچ تیمی از جنوب ایتالیا موفق به فتح اسکودتو نشده بود، افتخاری که به دلیل تفاوت اقتصادی و فرهنگی حاکم بر شمال و جنوب، به طور مداوم نصیب شهرهای شمالی ایتالیا می شد و پیروزی و موفقیت را به رویای دست نیافتنی جنوبی ها تبدیل کرده بود.
تا اینکه ناگهان ورق برگشت و ناپولی با حضور مارادونا به دیگ جوشان فوتبال ایتالیا تبدیل شد. تیمی که دیگر به نماد قشر ضعیف جامعه ایتالیا تبدیل شده بود و دو قهرمانی در سری آ و یک قهرمانی در لیگ اروپا مهمترین دستاور ناپولی در دوران جدید بود.
افتخاراتی که مارادونا یک تنه برای ناپولی به دست آورده بود.درست همانند معجزه ای که به قهرمانی آرژانتین در جام جهانی 86 منجر شده و با پاهای توانمند مارادونا با کمک "دستِ خدا" توانسته بود آلبی سلسته را به قهرمانی جهان برساند.
حضور 7 ساله مارادونا در ناپولی به بازیابی روحیه پیروزی طلبی جنوبی ها در ایتالیا منجر شد و او را بر جایگاه خداوندگاری نشاند که البته برای نهادهای متعدد قدرت در ایتالیا عذاب آور و تهدید آمیز بود.
موضوع از جایی حاد تر شد که مارادونا در نیمه نهایی جام جهانی رسماً از هواداران فوتبال در ناپولی و البته جنوب ایتالیا خواست که در رقابت میان ایتالیای میزبان و آرژانتین از تیم آرژانتین حمایت کنند و در مصاحبه ای تحریک آمیز گفت:
"من این واقعیت که همه حالا از ناپولیاییها میخواهند ایتالیایی باشند و از تیم ملی خود حمایت کنند، را دوست ندارم. ناپل همیشه از آرامش ایتالیا بیبهره بوده. این شهر همیشه از نژادپرستی ناعادلانه زجر کشیدهاست"
و به این ترتیب مارادونای آرژانتینی توانست بخشی از مردم ایتالیا را برای حمایت از آلبی سلسته در نیمه نهایی جام جهانی به ورزشگاه بکشاند و در پایان بازی مورد تشویق ایتالیایی های قرار بگیرد که تیمشان توسط مارادونای آرژانتین از رسیدن به فینال بازمانده بود.
گفتار مارادونا که حالا به نماد قدرتنمایی، جنوب ایتالیا تبدیل شده بود، از سوی برخی نهاد های قدرت در ایتالیا تفرقه انگیز تلقی شد و به این ترتیب او را پس از جام جهانی مجبور به دادن تست دوپینگی کردند که نتیجه اش مثبت بودن اعتیاد به کوکائین بود.
به این ترتیب مارادونا با حکم محرومیت از فوتبال رانده شد و این امکان را برای صاحبان قدرت در ایتالیا فراهم کرد که اسطوره محبوب ناپولی را برای همیشه از ایتالیا و هوادارانش در جنوب ایتالیا دور نمایند.و این پایان داستان عشق مردمی بود که با مارادونا سالها تحقیر و تبعیض را فراموش کرده بودند.
زندانی در شهرت
مارادونای رانده شده از ایتالیا راهی تیم سویا در اسپانیا شد. او قصد داشت یکبار دیگر ثابت کند که در فوتبال به چیزی جز انتقام نمی اندیشد.اما اینبار دست انتقام مارادونا توان همیشگی را نداشت. اوحصار شکنی بود که خودش از مدت ها قبل در " زندانی شهرت" گرفتار شده بود .و حالا این اعتیاد به مخدر و عیاشی "دستِ انتقام" آنهایی بود که مارادونا پیشتر از آنها انتقام گرفته بود.
او پس از سویا به آرژانتین بازگشت اما در روزگار پایانی فوتبالش هرگز فروغ همیشگی را به نمایش نگذاشت.او چند سالی فوتبال را بدون"دست انتقام" همیشگی اش دنبال کرد اما مارادونای اسیر اعتیاد هرگز به مرزهای ماردونای مبارز و انتقام جو نرسید.
حالا به نظر می رسید که اتحاد مافیای فوتبال و مافیای ایتالیا به نتیجه رسیده و اسطوره ی انتقام جوی ناپولی در دام اعتیاد و عیاشی به مرز انهدام رسیده است . به طوری که حتی برای دقایقی نشستن بر روی نیمکت مربی گری مجبور است پشت دیوار دفاعی دستیارانش مواد استعمال کند.
و عاقبت مارادونا این انتقام جوی رام نشدنی، در کنج زندان خودساخته ی شهرت رام شد و مرگ دست انتقام روزگاری شده بود که مارادونا چند بار از آن انتقام گرفته بود.
او اگرچه در شصت سالگی از دنیا رفت اما مرگ واقعی او درست در همان شبهایی اتفاق افتاد، که واسطه های ناشناسی دستان انتقام جوی او را در دستان کثیف مافیا در ایتالیا قرار دادند. و اینگونه "دست خدا" برای همیشه از روی سر مارادونا برداشته شد.
انتهای پیام/
نظر شما