به گزارش گروه علم و فناوری باشگاه خبرنگاران دانشجویی(ایسکانیوز)ٰ؛ پیمان ناصرالدین موسوی متولد ۱۳۵۷ در ارومیه و بزرگشده تبریز است. از دبستان تا دبیرستان را در تبریز گذراند و با وجودی که پدرش همیشه دوست داشت که پزشک شود، رشته مهندسی مکانیک را در دانشگاه انتخاب کرد و در دانشگاه سراسری تبریز قبول شد. کارشناسی ارشدش را نیز در همین رشته و این دانشگاه و این بار با گرایش روباتیک ادامه داد. اما با صحبتهایی که با دانشجوهای دکتری داشت متوجه شد با وجودی که سطح دانشگاههای سراسری ایران در دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد به ویژه از لحاظ تئوریک خیلی بالاست، امکانات آزمایشگاهی و بودجه تحقیقاتی دوره دکتری با کمبود مواجه است. به همین دلیل تصمیم به مهاجرت گرفت و ابتدا به آلمان رفت. در آلمان دوره دکتریاش را در دانشگاه برمن و رشته مهندسی مکانیک شروع کرد، ولی همان سال اول منصرف شد و برای تحصیل و مهاجرت به آمریکا اقدام کرد. در سال 2008 از دانشگاه ویلانوا در فیلادلفیا- یکی از دانشگاههای برتر آمریکا- بورسیه گرفت و دکتریاش را در رشته مهندسی مکانیک گرایش دینامیک و کنترل شروع کرد. بعد از فارغالتحصیلی در سال ۲۰۱۲ در دانشگاه پردو استاد مدعو شد.
از آنجا که علاقه او بیشتر کارهای تحقیقاتی روباتیک بود، به دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سندیگو رفت و در آنجا تدریس و تحقیق را آغاز کرد. او از سال 2020 دانشیار دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سندیگو و مدیر لابراتوار «کنترل و سیستمهای دینامیکی» است.
علائق تحقیقاتی وی شامل شبکه توزیع جریان هوشمند، روباتیک، دینامیک غیرخطی، نظریه کنترل، بهینهسازی، بلبرینگ مغناطیسی و مدلسازی ریاضی است. او تاکنون دو جایزه معتبر دریافت کرده است. یکی جایزه «یادبود جان جی گالن» در سال 2021 که این جایزه معتبر از سال 1977 تاسیس شده و به فارغالتحصیلان جوان برجسته دانشکده مهندسی دانشگاه ویلانووا اهدا میشود. به غیر از این، مقاله دانشجوی دکتری او در سال ۲۰۲۰ در زمینه کنترل تطبیقی تجربی و تحلیلی غیرمتمرکز یک روبات، عنوان برنده بهترین مقاله دانشجویی را به خود اختصاص داد. او همچنین داور 20 مجله و ویراستار ارشد مقالات مجله ASME در سیستمهای پویا و کنترل و مجله ارتعاشات و کنترل است.
مصاحبه ما را با این محقق پرتلاش و خوش ذوق میخوانید:
تاکنون چند دستاورد یا کار پژوهشی داشتهاید؟ لطفا کمی در مورد آنها توضیح بدهید.
در دوره دکتری روی شیرهای هوشمند کار میکردم. فرض کنید در یک برج بسیار بلند هزاران متر لولهکشی آب وجود دارد که ممکن است در نقاطی بحرانی شوند. ما با تحقیق روی بحث دینامیک این لولهها سعی کردیم شیرهای آب را از لحاظ مصرف انرژی برای بسته و باز شدن آنها بهینه کنیم و از این رو، کنترلرهایی طراحی کردیم که شیر آب با کنترل بهینه با درجه خاصی بسته و باز شود. فاند این پروژه را استادم گرفته بود و از آنجا که اولین فردی بودم که روی این زمینه کار میکردم، خیلی مورد توجه قرار گرفت.
بعد از خدمت به عنوان استاد مدعو در دانشگاه پردو، به رشته قبلیام یعنی روباتیک برگشتم. از سوی دیگر، زمانی که در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا استادیار شدم باید از بنیاد ملی علوم فاند میگرفتم و از آنجا که بیشتر بودجههای تحقیقاتی در آمریکا به پژوهشهای روباتیک و هوش مصنوعی تعلق میگیرد، بیشتر روی تحقیقات روباتیک متمرکز شدم. در حال حاضر لابراتور من به این مشهور است که مقالات و پژوهشهایی را که در حد تئوری هستند، به واقعیت تبدیل میکند و در واقع پلی بین ریاضی محض و پیچیده کنترل و روباتهای واقعی به شمار میآید.
در سال 2019 شبکه ملی رادیوی آمریکا یا NPR در مورد کارهای پژوهشی در لابراتوارم با من مصاحبهای کرد، زیرا آن زمان توانسته بودم با کمک تیم تحقیقاتیام روباتی با هفت درجه آزادی را آنالیز و یک کنترلر تایمدیلی یا تاخیر زمانی برای آن طراحی کنم. برای اینکه از این کنترلر درک بهتری داشته باشید، تصور کنید که فردی سالمند یا مبتلا به پارکینسون است و چون سیگنالهای مغزی او با تاخیر زمانی به دست و انگشتانش میرسد، دستش با شیء مورد نظر برخورد میکند. کنترلرهایی را که طراحی کردیم این تاخیر زمانی را جبران میکنند.
ویدئوی این مصاحبه را میتوانید در ادامه ببینید:
به غیر از این، با همکاری یک استارتاپ به نام «ریتینک روباتیک» که سازنده روبات «بکستر» است، همکاری و «تئوری بازیهای نش» را روی آن پیاده کردیم. تئوری بازیهای نش مربوط به جان نش، ریاضیدان نابغه و برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد است. این نابغه به مدت بیش از سه دهه به بیماری روانگسیختگی (اسکیزوفرنی) از نوع پارانوئید مبتلا بود و در سال ۲۰۱۵ فوت شد. نظریه بازی با استفاده از مدلهای ریاضی به تحلیل روشهای همکاری یا رقابت موجودات منطقی و هوشمند میپردازد. نظریه بازی، شاخهای از ریاضیات کاربردی است که در علوم اجتماعی و به ویژه در اقتصاد، زیستشناسی، مهندسی، علوم سیاسی، روابط بینالملل، علوم کامپیوتر، بازاریابی و فلسفه مورد استفاده قرار میگیرد. نظریه بازی تلاش میکند رفتار ریاضی حاکم بر یک موقعیت راهبردی را مدلسازی کند.
ما برای اولین بار در دنیا تئوری بازیهای نش را روی روبات بکستر پیاده کردیم و مسیری را ایجاد کردیم تا هر کدام از اجزای دست روبات نه تنها بدون برخورد، بلکه به صورت کاملا بهینه در کنار هم حرکت کنند.
به طور کلی در این لابراتوار سعی داریم هر الگوریتم کنترلی که روی کاغذ بوده، روی روباتها پیاده کنیم.
برنامه آیندهتان برای تحقیقات چیست؟
در حال حاضر آینده روباتیک از حالت کلاسیک خارج شده و چون عصر، عصر فضاست و پیچیدگی سیستمهای روباتیک خیلی بالا رفته، روباتها به سمتی میروند که درجه آزادی آنها بیشتر و بیشتر و به بعد بینهایت نزدیک شوند؛ مثل روباتهای نرمی که هزاران درجه آزادی دارند. کنترلرهای کلاسیک از نظر محاسباتی روی روباتهای پیشرفته کارساز نیستند و سیستم را دچار تاخیر محاسباتی میکنند و در نتیجه آنها را از کار میاندازند. در اینجاست که بحث هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی به میان میآید. بخشی از فاندی که از بنیاد ملی علوم گرفتیم، مربوط به ساخت روبات مستقل از انسانی بود که لیوان شیر را تشخیص بدهد، به سمت آن برود و آن را بردارد. این آزمایش را با موفقیت انجام دادیم. بعد از آن باید کنترل بهینه (extremum seeking) را اجرا میکردیم به این شکل که روبات شیء را بردارد، از مانع رد شود و در جای اولیهاش بگذارد. این آزمایش هم با موفقیت انجام شد.
بخشی از این پروژه، پیادهسازی «یادگیری تقویتی» یا Reinforcement learning روی روبات بود. یادگیری تقویتی یکی از گرایشهای یادگیری ماشینی است که از روانشناسی رفتارگرایی الهام میگیرد. روبات با کمک این فناوری میبایست زاویه شیء را تشخیص دهد و مچش را مطابق با آن زاویه بچرخاند و آنقدر این کار را تکرار کند تا از طریق آزمون و خطا یک الگو برای خود بسازد و سپس کارهای دیگر را براساس این الگو انجام دهد. در واقع روبات در این فرآیند خودش را هوشمند میکند.
به طور کلی، سعی دارم پروژههای لابراتوارم را از کاربرد کنترلرهای کلاسیک به سمت یادگیری تقویتی در روباتها پیش ببرم.
در اوقات فراغت معمولا به چه کارهایی میپردازید؟
من از مدتهاست که تقریبا به صورت حرفهای بسکتبال بازی میکنم. به طور کلی به ورزش اعتیاد دارم و پنج روز در هفته به غیر از تمرین در باشگاه، میدوم. گاهی اوقات هم شبها سریال یا فیلم تماشا میکنم که اکثرا علمی- تخیلی هستند، چون به من ایده میدهند.
چه فیلم یا کتابهایی میبینید و میخوانید و کدام یک از آنها را بیشتر از همه دوست داشتید؟
در آمریکا آنقدر بار کاری زیاد است و رشتههای مختلف مثل زنجیر بهم پیوستهاند که همواره باید در حال بهروز رسانی خودمان باشیم. به همین دلیل بیشتر کتابهای علمی میخوانم تا در مورد رشتههای مختلف اطلاعات جدید کسب کنم. با این حال اگر وقت داشته باشم، هفتهای ۱۰ صفحه از کتاب آدمهای موفق را میخوانم. مثل کتاب «مسیر پیش رو»، نوشته بیل گیتس که در آن توضیح میدهد چطور میتوان در سرزمین فرصتها از صفر شروع کرد و استارتاپی راه انداخت و در این مسیر چقدر محیط به انسان کمک میکند. این کتاب میگوید که برخلاف باور عموم، اولین رمز موفقیت آدمها فقط سختکوشی است و هوش هیچ نقشی ندارد. این موضوع را در سیستم آموزشی و شغلی آمریکا به خوبی درک کردم. زمانی جایزه جان جی گالن را که دریافت کردم، دیدم که روی لوح آن نوشته شده «تو بسیار سختیناپذیری»؛ ننوشته خیلی باهوشی! چون زمانی که باهوش باشی و تلاش نکنی به هیچ نتیجهای نمیرسی. آن چیزی که به نتیجه منتهی میشود تلاش است؛ آن هم نه یکی دو سال، بلکه باید ۲۰ تا ۳۰ سال با برنامهریزی مدون و بدون وقفه تلاش کنی. این چیزی است که سیستم آمریکا به من یاد داد.
همانطور که گفتم فیلمهای علمی-تخیلی زیاد تماشا میکنم تا دید و درک بهتری از دنیای آینده در مورد زمینه کاریام به من بدهد. زمانی که در ایران بودم، فیلم iRobot را دیدم و این فیلم روی من خیلی تاثیر گذاشت و یکی از دلایلی که من رشته روباتیک را ادامه دادم همین فیلم بود. بهترین فیلم علمی- تخیلی که دیدم «میانستارهای» بود که چندین بار آن را تماشا کردم و بارها به این نتیجه رسیدم که چقدر در این دنیای بزرگ ناچیزیم.
فیلم دیگری که دیدنش باعث شد برای ادامه تحصیل تصمیم به مهاجرت به آمریکا بگیرم، «عنصر پنجم»، ساخته لوک بسون، است. در این فیلم که سال ۱۹۹۸ ساخته شده، ماشینهای خودران و مستقل از انسان به تصویر کشیده بود و به من ایده داد که به فکر ساخت سیستمهای مستقل و روباتیک بیفتم و با توجه به لزوم امکانات و بودجه به آمریکا سفر کردم.
شرایط قرنطینه به دلیل شیوع کرونا چه مزیتهایی برای شما داشته؟ آیا توانستهاید به کارهایی که قبلا نتوانسته بودید برسید؟
در آمریکا شرایط قرنطینه را کاملا جدی میگیرند و ما هم مدتی خانهنشین شدیم و کلاسهایمان هم آنلاین شد. همین باعث شد که وقت بسیاری پیدا کنم و به کارهای عقبافتادهام برسم و کیفیت تیم تحقیقاتیام را بالا بردم. در حالت کلی به یک آرامش نسبی رسیدم و دیدم به زندگی تغییر کرد و متوجه شدم که زندگی آنقدرها هم جدی نیست و باید بعدهای دیگر آن را هم مدنظر داشته باشم.
خاطرهای در مورد نحوه نگاه به زندگی تعریف میکنم؛ زمانی که دوره دکتریام را در آمریکا شروع کرده بودم، استادی داشتم که هماکنون همکارم شده است. زمانی که دانشجوهایش به آزمایشگاه میآمدند، از آنها میپرسید آیا از زندگی لذت میبری؟ این سوال برایم خیلی تعجبآور بود، چون با خودم فکر میکردم تحقیقات که لذتی ندارد. بعدها متوجه شدم که فلسفه زندگی او واقعا درست بود. انسان باید از هر کاری که انجام میدهد لذت ببرد و پاندمی کرونا هم این درس را داد که از لحظه لحظه زندگیمان لذت ببریم، چون مشخص نیست که فردایی وجود داشته باشد.
بعد از پاندمی کرونا جهان به سمت و سوی دیگری حرکت کرد. شما آینده بعد از کرونا را چطور میبینید؟
پاندمی خیلی از امور از جمله کلاسهای درس را به سمت آنلاین شدن پیش برد و از سوی دیگر هزینه برق و نگهداری مراکزی مثل دانشگاه پایین آمد و همه دنیا را به سمتی برد که لزومی ندارد همه سرکار بروند. در واقع تعریف کلاسیک کار در حال تغییر است.
هماکنون خیلی از کارهای من به شکل الکترونیک انجام میشود، حتی امضا کردن هم دیجیتال شده و به نظرم این روند درست است. زیرا دیگر لازم نیست وقت و بنزین صرف کنیم تا به مثلا به محل کار برویم و برگردیم. این کار باعث بهینه شدن مصرف انرژی هم میشود.
از نظر شما محققان ایرانی از نظر علوم و فناوری- به ویژه رشته تخصص شما- در چه سطحی هستند و چقدر با سطح جهانی فاصله دارند؟
از آنجا که ویراستار ارشد چند ژورنال علمی هستم و بسیاری از مقالات محققان ایرانی را میخوانم، میتوانم به جرات بگویم که در زمینه ریاضی و فیزیک و علوم پایه در سطح بالایی هستند و با فاصله زیاد از میانگین سطح سواد محققان آمریکایی بالاترند. اما مشکل اینجاست که اکثر مقالات مربوط به محققان ایرانی به دلیل کمبود امکانات و بودجه آزمایش نمیشوند و در نتیجه نقایص و کمبود آنها مشخص نمیشود. در کل شاید دو یا سه مورد را میبینم که محققان در کارهای پژوهشی خود آزمایش انجام میدهند. این پژوهشها وارد صنعت و واقعیت نمیشوند و به همین دلیل مشخص نیست که مقالاتشان درست از آب درمیآیند یا خیر.
به نظر شما نظام آموزش عالی ایران در مقایسه با آمریکا چه مزایا یا معایب و نقصهایی دارد؟
در حوزه مهندسی میتوانم نظر بدهم؛ سیستم آموزش عالی ایران از نظر تئوری دانشجوها را قوی بار میآورد و دانشجویانی که کارشناسیشان را از یکی از دانشگاههای سراسری ایران گرفته باشند، تا سال دوم دکتری از نظر تئوری تامین هستند.
یکی از نقصهای نظام آموزش عالی ایران این است که سازماندهی سواد ندارد. به این معنا که با حجم زیاد درسی که در دانشگاه میخوانیم کلی سواد پیدا میکنیم، ولی کاربرد آنها را نمیدانیم. ما فقط یاد میگیریم و زمانی که به کشورهای دیگر میرویم تازه متوجه میشویم که این درسها به چه دردی میخورند. واژه «آزمایشگاه» برای ما پیش پا افتاده و بیهوده است و اغلب حتی از آزمایشگاه میترسیم یا بدمان میآید. این در حالی است که در کشورهای فروشنده علم مقاله اعتباری ندارد و مهم این است که مقاله عملی میشود یا خیر.
برخلاف تصور همه، سیستم آموزش عالی آمریکا کاملا درست عمل نمیکند و بیشتر براساس آزمون و خطا پیش میرود. ولی موضوع اینجاست که آمریکاییها برعکس ما از اشتباه کردن نمیترسند. به همین دلیل به نظرم باید فرهنگ مسخره کردن کسی که اشتباه میکند را تغییر دهیم.
نقطه ضعف دانشجوهای ایرانی در خارج از کشور چیست؟
نقطه ضعف دانشجویان ایرانی تفاوت فرهنگی است. به شخصه زمانی که برای گذراندن دوره دکتری به آمریکا مهاجرت کردم، با این دیدگاه رفتم که ما ایرانیها باهوشترین آدمهای دنیا هستیم و فکر میکردم که باید همه چیز را بلد باشم. در صورتی که در آمریکا مهم نیست که همه چیز را بلد باشی؛ باید چند چیز را خیلی خوب و عمیق بلد باشی. همانطور که قبلا هم گفتم باهوش بودن در کارهای تحقیقاتی مهم نیست، پشتکار و سختکاری است که مهم است.
دانشجوهای ایرانی زمانی که وارد دانشگاههای آمریکا میشوند، بدون استثنا شروع به زیر سوال بردن سیستم میکنند. در صورتی که آنها هستند که از سیستم پذیرش گرفتهاند و باید خودشان را با شرایط وفق بدهند و تغییر کنند.
به نظرتان اساتید ایرانی چه فرقی با اساتید آمریکایی دارند؟ اساتید آمریکایی چطور باعث رشد دانشجوها میشوند؟
اساتید آمریکایی خلاقیت را در دانشجوها ایجاد و آن را پرورش میدهند؛ در حالی که در ایران فقط یک روتین وجود دارد که دانشجو باید درس بخواند و نهایتا آن درس را پاس کند.
در آمریکا خلاقیت حتی به مقدار بسیار کوچک اهمیت بالایی دارد و دانشجو باید به غیر از درسی که یاد میگیرد، همه چیز را در آزمایشگاه آزمایش کند؛ آن هم نه به صورت سرسری. چون قرار است از درسها و تجربیات خود در صنعت استفاده کند. در آمریکا، دانشجوها بعد از چهار سال کارشناسی، باید پایان نامه بگذرانند و همه دانشجوهای رشته مهندسی باید یک دستگاه را بسازند و آن را ارائه دهند. در واقع اساتید دانشجوها را عملگرا بار میآورند تا زمانی که وارد صنعت میشوند، آماده کار باشند.
اگر بخواهیم شما را به عنوان یک استاد دانشگاه در آمریکا با یک مهندس در این کشور مقایسه کنیم، این شغل چه مزایا و معایبی دارد؟ میزان حقوق شما نسبت به درآمد افراد متوسط جامعه آمریکا چقدر است؟
میزان حقوق یک استاد دانشگاه در آمریکا بستگی به ایالتی که تدریس میکند و همچنین سطح خود دانشگاه دارد. به غیر از این، بستگی دارد که استاد تحقیقاتی است یا استاد تدریس. با این حال من به شخصه دغدغه ذهنی در مورد مسائل مالی ندارم و راحت زندگی میکنم. در نتیجه تمام تمرکزم روی کارم است.
اگر بخواهم حقوقم را با یک مهندس شاغل در یک شرکت مقایسه کنم، او حقوقش از من بالاتر است، اما آزادی عمل من را ندارد. من رئیس خودم هستم و زمانم دست خودم است. در حالی که آن مهندس باید ساعتش را پر کند و تازه زمانی هم که به خانه میرود، باید در دسترس شرکت باشد.
با این حال اساتید در یک سیستم رقابتی شدید باید وارد شوند و تنها زمانی میتوانند عنوان استادیار را بگیرند که از بنیاد ملی علوم گرنت بگیرند. ولی از سوی دیگر سیستم پاداشدهنده است به این معنا که هر چقدر گرنت و فاند بگیری، حقوق بیشتری میگیری.
شما برای اینکه پروژه تحقیقاتی تعریف کنید، باید یک سوال اساسی مطرح کنید. این سوال از کجا میآید؟ از صنعت یا دانشگاه؟
پروپوزالهایی که تعریف میشوند و برای بنیاد ملی علوم فرستاده میشوند، دو دسته هستند. یا incremental هستند که در آن ترکیب چند ابزار با هم مطرح میشود. این پروپوزالها در جا توسط داوران رد میشوند. دسته دوم اضافه کردن یا contribution هستند که در واقع باعث نوآوری افزایش علم و پیشرفت یک حوزه میشود حتی به اندازه یک گام.
ما برای نوشتن پروپوزالها به مقالات تمام محققان دانشگاههای دیگر رجوع میکنیم تا ببینیم آنها چه کار پژوهشیای انجام دادهاند و ما چه چیزی میتوانیم به آنها اضافه کنیم.
آیا از زندگی کردن در آمریکا راضی هستید؟ معمولا دلتنگ چه چیزی در ایران میشوید؟
زمانی که شما به کشور دیگری مثل آمریکا مهاجرت میکنید، باید یک منهای ۱۰ جلوی زندگیتان بگذارید؛ به این معنا که به طور میانگین ۱۰ سال طول میکشد که تازه به زندگی صفر برسید و فشار خیلی زیادی را باید تحمل کنید. اما بعد از اینکه این سختیها را تحمل کردید، از هر نظر –رفاه اجتماعی و آکادمیک- به آرامش و یک زندگی بیدغدغه میرسید. در اینجا ملیت، رنگ پوست و مذهب اهمیتی ندارد و به ایدهها و آنچه در مغزت پرورش میدهی توجه میکنند.
به طور کلی، سیستم کاری آمریکا از اول به شکلی تعریف شده که فشار کاری بسیار بالاست و باید هر روز خودت را بهروز نگه داری و تلاش کنی تا در سیستم پیشرفت کنی. من بعد از این سالها به این سیستم عادت کردهام و راضیام.
با این حال به نظرم برای کسانی مثل من که تازه بعد از دوره کارشناسی ارشد به آمریکا میروند و شخصیت اجتماعیام کاملا شکل گرفته است، زندگی کردن و وفق دادن با محیط و فضا خیلی کار سختی است. اما مثلا برای کسی که ۱۵ ساله است، زندگی کردن و سازگار شدن با محیط کار راحتتری است.
دلم برای پدر و مادر و کسانی که همزبانم هستند، تنگ میشود. همزبان بودن خیلی مهم است و هیچ چیز به اندازه یک همزبان حال آدم را خوب نمیکند. زمانی که به ایران میآیم انگار که دوباره زاییده شدهام. صحبت و خنده با دوستان و خانواده لذتی دارد که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
چه توصیهای به جوانان ایرانی دارید؟ در شرایط و وضعیت موجود، چه کار کنند تا پیشرفت کنند؟
فارغ از شرایط اجتماعی حاکم، سختکوشی کنند. به نظر من جوانهایی که غر میزنند و از شرایط شکایت میکنند، بهانهجویی میکنند. همین که میتوانند در دانشگاههای دولتی رایگان درس بخوانند، فرصتی است که هیچ جای دنیا وجود ندارد. در آمریکا همه دانشگاهها شهریهای هستند و هر چقدر که رده آنها بالاتر میرود، شهریهها هم افزایش مییابد. به طور مثال کسی که میخواهد در دانشگاه MIT درس بخواند باید سالانه ۴۵ هزار دلار به دانشگاه شهریه بدهد.
یک شبه نمیتوان به جایی رسید، باید وقت و هزینه و انرژی سرمایهگذاری کنید و برنامهریزی مدونی داشته باشید تا ۱۵ یا ۲۰ سال دیگر، جزیره آرامش خود به خود به سمت شما بیاید. به نظر من شانس همینطوری وجود ندارد و این تلاش است که شانس را به وجود میآورد.
عامل موفقیت را در چه میدانید؟
به نظر من عامل موفقیت این است که انسان چندبعدی باشد. چون آرمانگرا هستم دوست ندارم فقط دانشمند باشم یا فقط درس بدهم یا فقط ورزشکار باشم. به نظر من کسی که استاد دانشگاه است باید ورزش هم بکند، زبان خارجه بلد باشد، مدیریت خوبی داشته باشد و اینها باعث میشود توجهش روی تمام ابعاد زندگیاش باشد.
شما از پیامرسانها مثل تلگرام و واتسآپ استفاده میکنید. به نظر شما این پیامرسانها چه تاثیری روی ما گذاشتهاند؟
این پیامرسانها باعث شده که با دانشجوهایم در ارتباط باشم و کارهایمان را با هم پیش ببریم. همچنین با محققان دیگر در ارتباط هستم تا با همکاری هم پروژهای تعریف کنیم. به غیر از این، باعث شده که ۲۴ ساعته با خانوادهام در ایران در تماس باشم.
بزرگترین آرزویتان برای خودتان و برای دنیا چیست؟ آرزوی پدر و مادرتان برای شما چه بوده؟ آیا به آرزوی آنها رسیدهاید؟
بزرگترین آرزویم برای خودم آرامش و لذت بردن از زندگی است. به نظرم هدف زندگی یعنی به دست آوردن آرامش. برای مردم دنیا هم همین آرزو را دارم.
همیشه سعی کردهام که به آرزوی پدر و مادرم برسم. هنوز کاملا نرسیدهام، چون اگر بگویم رسیدهام در این صورت یعنی درجا میزنم و توقف کردهام. اعتقاد دارم زمانی که فردی میگوید بلدم، یعنی دیگر تلاشی برای یادگیری بیشتر نمیکند.
در ادامه میتوانید ویدئویی که این محقق برای ما فرستاده و در مورد دستاوردهای روباتیکش توضیح داده، تماشا کنید:
نظر شما