به گزارش خبرنگار استانی ایسکانیوز از هرمزگان، ساعت نزدیک ۱۲ ظهر بود و وقت رفتن به جلسهی پرسش و پاسخ با رئیس دانشگاه آزاد واحد بندرعباس بود، جلسهای که خیلی مشتاق برگزار شدنش بودم؛ زیرا قرار بر این بود که دانشجویان رو در رو مطالبات خود را از شخص رئیس پیگیری کنند. مکان برگزاری جلسه، سالن پرفسور حسابی واقع در طبقه اول ساختمان پژوهش بود. وقتی به طبقه اول رسیدم حدود پنجاه نفر از دانشجویان را دم درب سالن دیدم که هر لحظه تعداد آنها بیشتر و بیشتر می شد.
اول با خودم فکر کردم که لابد انقدر تعداد مراجعین زیاد بوده که تعدادی از آنها به دلیل عدم ظرفیت کافی سالن پشت در ماندهاند، منتها جلوتر که رفتم با دیدن دانشجویانی که مسئول برگزاری این نشست دوستانه بودند تعجبم چند برابر شد. هرکس از راه می رسید متعجب می شد و سوالهایی را بر زبان می آورد: «چرا نمیریم داخل؟ مگه چی شده؟» بالاخره مسئولین برگزاری نشست شروع به توضیح دادن کردند.
چشمتان روز بد نبیند، یک سالن و دو برنامهی همزمان! به همین علت بود که ما پشت در مانده بودیم، ماجرا وقتی جالبتر میشد که دانشجویان حاضر در سالن از دانشگاه پیام نور بودند و دانشجوهای ترم اولی دانشگاه خودمان به علت نداشتن شناخت از رئیس دانشگاه به اشتباه پای سخنان شخص دیگری نشسته بودند؛ استرس در چهرهی دانشجویانی که مسئول برگزاری نشست بودند کاملا مشهود بود. از حق نگذریم اوضاع بدی بود و فکر این را داشتند که جلوی این همه دانشجو و رئیس آبرو ریزی نشود.
دانشجو ها حسابی سردر گم شده بودند و مدام از یکدیگر سوال هایی میپرسیدند: «الان چند دقیقه گذشته چرا نمیریم داخل؟ یعنی برگزار نمیشه؟ ما بریم؟ » و چند نفر از خیر جلسه گذشتند و مکان را ترک کردند و این استرس عوامل برگزاری نشست را بیشتر میکرد. در همان حین که همه کاسهی چه کنم چه کنم دست گرفته بودند، رئیس دانشگاه از راه رسید و قدری متعجب شد ولی به سرعت برای اینکه دانشجوها اذیت نشوند مکان جلسه را تغییر داده و سالن روابط عمومی واقع در طبقه پنجم ساختمان اداری را برای برگزاری مراسم اعلام کردند.
به این ترتیب همه با هم تقریبا حدود هفتاد هشتاد نفر از ساختمان پژوهش به سمت ساختمان اداری حرکت کردیم، از حق نگذریم وضعیت جالب و خنده داری پیش آمده بود و هیچکس از این مسئله ناراضی نبود. وقتی همه با هم به ساختمان اداری رسیدیم با معضل جدیدی به نام آسانسور مواجه شدیم، این همه آدم و دو آسانسور! یا به عبارتی یک سر و هزار سودا؛ بعضیها با پله و بعضی هم با آسانسور به هر ضرب و زوری که بود خود را به سالن رساندیم و قاری قرائت قرآن را شروع کرد. جالبتر از همه شخصی بود که سعی داشت بنر جلسه را زودتر از همه به سالن برساند و از قضا آخر از همه رسید.
در همین حین برگههای a۴ که دیگر انگار تبدیل به a۱۰ شده بود را بین حاضرین پخش کردند تا اگر انتقادی نسبت به دانشگاه دارند را بنویسند تا به آنها رسیدگی شود و تاکید زیادی شد تا همه افراد صادقانه و منتقدانه و بدون هیچ واهمه ای درخواست خود را بیان کنند.
بالاخره مجری برنامه را به صورت رسمی آغاز و از رئیس دانشگاه دعوت به صحبت کرد، رئیس نیز ضمن قدردانی از حضور دانشجویان در جلسه، مقداری از فضای دانشگاه و دستاورد هایی که تاکنون داشته است را توضیح داده و دانشجویان با خوشحالی مشغول فیلم و عکس گرفتن از مراسم شدند.
کم کم نوبت به صحبت دانشجو ها رسید و یکی یکی نقدهایشان را نسبت به دانشگاه به زبان آوردند. تقریبا اواسط نشست بودیم که زمزمهها بلند و بلندتر می شد، همه برای اینکه صدایشان را به گوش رئیس دانشگاه برسانند عجله داشتند و بعضی ها هم بعد از گفتن نقدهایشان جلسه را ترک میکردند و باعث ازدحام میشد. هر نقد به جا و درستی که میشد دانشجوها از شدت رضایت دست میزدند و انگار هم تیمیشان را تشویق می کردند.
رئیس دانشگاه نیز با درایت و نهایت رئوفت پاسخ دانشجویان را میداد و مسائلی که در لحظه قابل حل بود تلفن میزد و جلوی همه دستورش را صادر می کرد و همهی اینها باعث دلگرمی افرد حاضر در جمع میشد؛ موقعی که رئیس هر تلفنی را قطع میکرد شوق چشمان دانشجویان مثال زدنی بود.
زمان مثل برق و باد میگذشت و حرفهای دانشجویان تمامی نداشت، مجری نیز برای اینکه حرفهای هیچکس ناگفته نماند مدام از دانشجویان خواهش میکرد سریعتر صحبتهای خود را به اتمام برسانند ولی گویا زیاد کارساز نبود و جلسه هی بیشتر و بیشتر به درازا کشیده می شد؛ بالاخره بعد از اینکه تمام دانشجوها حرف هایشان را زدند جلسه را تمام شده اعلام کردند ولی بودند کسانی که تا نیم ساعت بعد از نشست هم اجازهی خروج به رئیس دانشگاه ندادند و همچنان از او درخواستهایی داشتند.
خبرنگار: نسیم اسپید
انتهای پیام/
نظر شما