به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ آرشام مستعانی در شهر اصفهان در سال ۱۳۶۶ متولد شده است. به شدت دانشآموز درسخوانی بود و بهخصوص در دوره راهنمایی، به دلیل جو حاکم بر مدرسه و همکلاسیهایش ساعتها درس میخواند. به قدری که برخی از روزها تا ۱۹ ساعت در روز مشغول درس خواندن بود، اما در دبیرستان متوجه شد که درس خواندن زیاد، خلاقیت و هوشمندی او را کاهش میدهد. بنابراین، روش دیگری را امتحان کرد. تصمیم گرفت کمتر درس بخواند و به جای آن، تمرکزش را روی دروسی مانند ریاضی و فیزیک بگذارد که شدیداً به آنها علاقه داشت. پولهای توجیبیاش را برای خرید کتابهای کمک درسی ریاضی و فیزیک صرف میکرد و به صورت عمیق آنها را میآموخت. طوری که در این دروس از همکلاسیهایش دو سال جلوتر بود، اما به دلیل توجه کمتر به دروس دیگر، معدل بالایی نداشت.
با اینکه میدانست رشتههای پزشکی و دندانپزشکی آینده شغلی بهتری دارند، اما به دلیل علاقه شدید به ریاضی و فیزیک و مطالعه بیشتری که در زمینههای مختلف انجام داده بود، تصمیم گرفت رشته برق را در دانشگاه انتخاب کند و در دانشگاه فنی اصفهان قبول شد. در دوران تحصیل در دانشگاه، متوجه شد که سیستم آموزشی به او بازخورد مناسبی نمیدهد. چون به دلیل تمرکز روی دروسی که علاقه داشت و توجه کمتر به دروس دیگر، معدل بالایی نمیآورد و این در حالی بود که شاخص دانشگاه برای قیاس دانشجوها فقط معدل بود و خلاقیت جایی نداشت.
بعد از کسب مدرک کارشناسی، به مدت ۲ سال در شرکت پدرش که در زمینه ساخت قطعات پل فعالیت میکرد، به کار مشغول شد. به دلیل اینکه سررشتهای در این زمینه نداشت، مطالعاتی روی آن انجام داد و توانست نرمافزاری را طراحی کند تا قطعات را به صورت بهینه تولید کند. این نرمافزار در حدی بود که با شرکتهای خارجی رقابت میکرد. سپس با سیستمهای پایش سلامت سازه که در زمینه مهندسی عمران کاربرد داشت، آشنا شد. برای توسعه فعالیت اقتصادی خود در این زمینه، تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و در همان دانشگاه اصفهان رشته مخابرات را انتخاب کرد.
بیشتر بخوانید:
دانشمند ایرانی دانشگاه پیتزبورگ: ارتباط بین دانشگاه و صنعت در آمریکا بر مبنای پول است / اکثر دانشجوهای ایرانی از نظر تئوری سطح بالایی دارند
با وجود تمام مطالعات علمی و تمام تلاشهایش برای گسترش فعالیت اقتصادی در زمینه ساخت قطعات پل، متوجه شد که شرکتهای خارجی خیلی راحتتر پروژههای مربوطه را در ایران به دست میگیرند. در نهایت، به این نتیجه رسید که تلاشها و اقداماتش در ایران خریداری ندارد و یک سال پس از اتمام مدرک کارشناسی ارشد، برای ادامه تحصیل در دوره دکتری خارج از کشور درخواست داد.
دانشگاه کینگز کالج لندن با درخواست او موافقت کرد و او به انگلیس مهاجرت و در زمینه کاربرد هوش مصنوعی در مخابرات شروع به تحقیق کرد. اما به دلیل هزینههای بالای زندگی قادر به ادامه نبود و دوباره برای دانشگاه دیگری اپلای کرد و این بار در دانشگاه لوکزامبورگ پذیرفته شد.
او هماکنون حدود پنج سال است که در سمت دستیار محقق در دانشگاه لوکزامبورگ مشغول به تحقیق است. هدف او از تحقیقات و فعالیت در زمینه کاربرد هوش مصنوعی در مخابرات، بهبود کیفیت و کارایی شبکههای ارتباطی برای ارائه خدمات بهتر به کاربران است. او با استفاده از الگوریتمهای هوش مصنوعی و یادگیری ماشین، سعی میکند روشهایی نوآورانه و هوشمندانه را در طراحی و بهرهبرداری از شبکههای مخابراتی پیادهسازی کند.
در ادامه مصاحبه ما را با این محقق جوان و پرتلاش میخوانید:
به نظر شما جو مدارس و کلا سیستم آموزش و پرورش چقدر در قرار گرفتن دانشآموزان در مسیر مورد علاقهشان نقش دارد؟
به طور کلی سیستم مدارس ایران، سیستم نخبهپروری است که در آن گروهی که به عنوان نخبه پنداشته یا معرفی میشوند، بقیه را محدود میکنند. گویا منابع محدودی مانند تشویق یا اعتماد وجود دارد که فقط عاید افراد نخبه یا شاگرد اولیهای مدرسه میشود. در نتیجه شاهد بیعدالتی در این سیستم هستم. خود من شخصا جزو افرادی بودم که از این منابع برخوردار شدم، ولی بقیه دانشآموزان را میدیدم که چطور سرکوب میشدند.
به نظر من، دوران دبیرستان بهترین فرصت است تا دانشآموزان با زیباییهای تمام رشتهها مثل علوم انسانی آشنا شوند، ولی به دلیل ضعف سیستم آموزشی ایران، دانشآموزان بدون هیچ پیشزمینه قبلی وارد مرحله انتخاب رشته میشوند. در واقع میتوانم بگویم که سیستم آموزشی ایران نسبت به مواد درسی نقش فیلترکننده دارد و متاثر از جهانبینی ماست. به طور مثال، جو حاکم بر مدارس به شکلی است که دانشآموزان را کمتر به رشته علوم انسانی سوق میدهد. در حالی که مشاهدات من در آلمان این است که بسیاری از دانشآموزان نخبه به سمت رشتههای علوم انسانی مثل مدیریت، مدیریت مالی و اقتصادی سوق پیدا میکنند. شاید اغراق نباشد، ولی فکر میکنم در سیستمهایی که نخبهپرور نیستند، به درسخوانها به چشم مدیر نگاه میکنند. چون این مدیران هستند که قرار است کشور را اداره کنند.
به نظر شما مشکل اساسی دانشگاههای ما یا سیستم آموزش عالی در ایران چیست؟
در دوره کارشناسی باز هم در ادامه دبیرستان، سعی کردم که فقط روی دروسی تمرکز کنم که دوست داشتم. ریاضی و فیزیک را در سطح خیلی بالایی یاد میگرفتم و به سراغ مسائلی میرفتم که اساتید سر کلاس یاد نمیدادند. ولی در نهایت متوجه شدم که در این سیستم پاداشی برای من وجود ندارد. به طور مثال، کسی که فقط جزوه استاد را میخواند و یاد میگرفت و حتی گاهی حفظ میکرد، نمره بالایی در آن درس میگرفت و برای من این سوال مطرح میشد که پس تکلیف دانشجوهای خلاق چه میشود؟ چون ما به غیر از دانشجوهای معمولی به دانشجوهایی نیاز داریم که بتوانند مسائل ریاضی و فیزیکی را حل کنند که تا به حال ندیدهاند.
از چه زمانی کار تحقیقاتی را شروع کردید؟
همانطور که گفتم در دوره کارشناسی، تلاشهای من در یادگیری مسائل مختلف دیده نمیشد. بنابراین با پیشنهاد پدرم با اساتیدم صحبت و از سال سوم دانشگاه شروع به فعالیت در پروژههای تحقیقاتی کردم و توانستم دو مقاله در مجلات علمی و ۲ مقاله برای کنفرانس در زمینه سیستمهای رادیویی شناختگر بنویسم.
در دهه گذشته، هر سیستم رادیویی مخابراتی باید برای کار کردن در پهنای باند خاصی مجوز میگرفت. به همین دلیل استفاده بهینه از پهنای باند امکانپذیر نبود، زیرا در هر زمانی بخشی از آن خالی میماند. در نتیجه سیستم جدیدی روی کار آمد که خودش تشخیص میدهد که چه بخشی از پهنای باند آزاد است تا در آن گستره ارتباط برقرار میکند. در اینجا رقابتی بین سیستمهایی پیش میآید که میخواهند از یک پهنای باند خاص استفاده کنند و زمانی که رقابت از یک حدی بالاتر برود، میتواند برای کل سیستمها اختلال ایجاد کند. ما در پروژه تحقیقاتی دوره کارشناسی، از تئوری بازیها استفاده کردیم که تحلیل بسیار مناسبی برای این نوع رقابت دارد.
چه شد که برای ادامه تحصیل ابتدا به انگلیس رفتید و بعدا به لوکزامبورگ مهاجرت کردید؟
بورسی که دانشگاه کینگز لندن به من میداد، زیاد نبود و من برای امرار معاش نیاز به پول بیشتری داشتم. در آن زمان، هنوز پوند ۴ هزار تومان بود و از آنجا که بخشی از سهام شرکت پدرم را داشتم و از سوی دیگر در دانشگاه به عنوان استاد حل تمرین تدریس میکردم، میتوانستم هزینههایم را تا حدودی تامین کنم. اما به فاصله پنج ماه، ارزش ریال به پوند به یک پنجم رسید و دیگر امرار معاش برایم سخت شد.
به طور کلی، در سیستم آموزش انگلیس تبعیض وجود دارد؛ به این شکل که اگر شما اهل انگلیس یا اتحادیه اروپا نباشید، باید بخش زیادی از شهریه دانشگاه را خودتان متقبل شوید. در صورتی که اگر اهل همانجا باشید این شهریه تقریبا یک پنجم میشود.
از این رو، با استادم صحبت کردم و با اجازه او به دنبال دانشگاه دیگری گشتم. دوباره برای دانشگاههای دیگر درخواست فرستادم و در دانشگاه لوکزامبورگ پذیرفته شدم و ادامه کار تحقیقاتیام را تحت نظر استاد جدیدم شروع کردم. در این دانشگاه تمام هزینههای دانشگاه و زندگیام تامین میشود.
هماکنون موضوع تحقیقات شما چیست؟
ما از مخابرات برای کمک به هوش مصنوعی استفاده میکنیم. یکی از سیستمهایی که هماکنون هوش مصنوعی در آن کاربرد ویژهای دارد، سیستمهای چندعاملی نامیده میشود. سیستم چندعاملی سیستمی است که از چندین عامل هوشمند تعاملی تشکیل شده باشد. از این سیستمها میتوان برای مسائلی استفاده کرد که حل آن برای یک عامل منفرد یا یک سیستم یکپارچه مشکل یا غیرممکن است.
در واقع در این سیستمها به جای یک هوش مصنوعی چند هوش مصنوعی وجود دارد که بین آنها تعاملاتی صورت میگیرد و در اینجاست که مخابرات نقش ایفا میکند و این نوع سیستم مخابرات به لحاظ بنیادی کاملا منحصر بهفرد و متفاوت با مخابراتی است که در گذشته برای برقراری ارتباط تلفن همراه بین دو کاربر وجود داشت. در نتیجه، سعی داریم نظریههای کلاسیک مخابراتی را به شکلی بسط دهیم که در بستر جدید یعنی مخابرات بین هوش مصنوعی استفاده شوند.
با توجه به صحبتهای شما، قرار است که سیستمهای مخابراتی به چه شکلی درآیند؟
در سیستمهای مخابراتی کلاسیک، زمانی که ما با یکدیگر از طریق یک کانال مخابرات با هم ارتباط برقرار میکنیم یا مثلا به صورت تصویری با هم صحبت میکنیم، ایدهآل این است که تصویر و صدای من بدون خطا و تاخیر به شما برسد و تصویر و صدای شما بدون اغتشاش به دست من برسد. این در حالی است که در این کانال مخابراتی کلی عدم قطعیت و عواملی وجود دارد که میتواند ارتباطات را مخدوش کند و به همین دلیل ما سعی داریم این سیستمها را به شکلی مهندسی کنیم که همه این عدم قطعیتها اثری روی پایداری کانال نداشته باشد و تصویر و صدا بین من و شما با بهترین کیفیت رد و بدل شود.
زمانی که دو تا هوش مصنوعی با هم تعامل برقرار میکنند، ماجرا کاملا متفاوت است، زیرا برای ما انسانها کیفیت بالای تصویر و صدا اهمیت دارد. ولی برای هوش مصنوعی این مساله کمتر توجیهپذیر است. در واقع، هوش مصنوعی به عنوان گیرنده فقط نیاز به اطلاعاتی دارد تا بتواند از آنها برای تصمیمگیری استفاده کند. مثال بارز این سیستم، جراحی از راه دور و از طریق روبات است که بین دو یا چند هوش مصنوعی انجام میگیرد.
این موضوع یکی از مهمترین موضوعات مخابراتی در جهان است و اتحادیه اروپا برای تحقیقات روی این حوزه نزدیک به ۱۰ میلیون یورو اختصاص داده و این مبلغ جدای بودجههایی است که شرکتهای وابسته به مخابرات در این زمینه در نظر میگیرند. و به نظر میرسد که این سیستمها، مخابرات نسل ششم را رقم خواهند زد.
با توجه به تحقیقاتی که در زمینه مخابرات انجام میدهید، آینده دنیای علم و فناوری را چطور ترسیم میکنید؟
در حال حاضر یک سری فناوری در دسترسمان هست که به بلوغ رسیدهاند، ولی هنوز وارد فرآیند تجاری نشدهاند و در چند سال آینده آنها را در مرحله عملیاتی خواهیم دید. مثلا سیستمهای مخابراتی خواهیم داشت که آنقدر قابل اتکا و بیخطا هستند که بدون تاخیر اطلاعات را رد و بدل میکنند. این سیستمها مناسب جراحیهای از راه دور هستند؛ یعنی زمانی که یک پزشک در گوشهای از دنیا، بیماری را در گوشه دیگر دنیا جراحی میکند. در این سیستمها یک صدم ثانیه از اهمیت بالایی برخوردار است. به نظرم، تا یکی دو سال آینده شاهد روی کار آمدن این سیستمها خواهیم بود.
علاوه براین، در آینده میتوان متاورسهای گوناگون را در بستر مخابرات راهاندازی کرد. پنج تا ۱۰ سال آینده متاورس یا دنیای دیجیتال در نسخههای ساده پیادهسازی خواهد شد که در آن به طور مثال جلسات آنلاین به جای اینکه فقط به شکل تصویر و صدا باشد، کاملا در فضایی سهبعدی و مجازی برگزار میشود و افراد یک نسخه سهبعدی از مخاطبشان را در کنار خود خواهند داشت.
ضمن اینکه به نظر میرسد که صنایع بیشتر از گذشته و اکنون، مبتنی بر داده خواهند شد و کل فرآیند تصمیمگیری از ابتدا تا انتهای تولید بر بستر سیستمهای مخابراتی به هم وصل میشوند و اجزای مختلف یک صنعت نسبت به اتفاقی که در شرف رخ دادن است، آگاه و به شکل اتوماتیک انجام خواهند شد.
چند ساعت در روز کار میکنید و معمولا در اوقات فراغت چه کارهایی انجام میدهید؟
معمولا از ۱۰ صبح تا هفت شب کار میکنم. در روز یک یا دو بار پیادهروی ۲۰ دقیقهای دارم تا فکرم باز شود. به غیر از این، عاشق سفرم و ماهی یکی دو بار مسافرت میروم.
معمولا چه کتابهایی میخوانید و چه فیلمهایی تماشا میکنید؟ چه فیلم و کتابهایی به ما پیشنهاد میکنید؟
بیشتر از اینکه کتاب بخوانم، به دیدن سخنرانیهای فیلسوفان و روانشناسانی مثل جردن پترسون، نویسنده کتاب «نقشههای معنا»، علاقه دارم و از میان روانشناسان ایرانی، به سخنرانیهای عبدالکریم سروش گوش میدهم. کتابی که در گذشته خواندم و به نظرم انسانهای امروزی باید آن را بخوانند، کتاب «کار عمیق»، نوشته کال نیوپورت است. بسیاری از ما، افرادی که چندین کار را به صورت همزمان انجام میدهند، تحسین میکنیم. دوست داریم خودمان هم با انجام همزمان و یا سریع چندین کار، بازدهیمان را بیشتر و در وقتمان صرفهجویی کنیم. اما مشکل بزرگی در این نگرش وجود دارد: هیچ نتیجه مهم و قابل افتخاری با این شیوه به دست نمیآید! کال نیوپورت در کتاب کار عمیق توضیح میدهد که «تمرکز» در دنیای پرآشوب امروز، حلقه مفقوده موفقیت است.
در اقتصاد فعلی، روز به روز به تمرکز و کار عمیق بیشتر نیاز پیدا میکنیم و همزمان، روز به روز داشتن تمرکز و کار عمیق سختتر و سختتر میشود. اینگونه است که داشتن مهارت کار عمیق، شما را به یکی از معدود افراد بسیار ارزشمند در کسبوکار و زندگی شخصیتان تبدیل میکند.
در مورد بخش دوم سوالتان باید بگویم که بیشتر سریال تماشا میکنم تا فیلم. سریال «وایکینگها» یکی از سریالهایی است که از آن بسیار لذت بردم و پیشنهادش میکنم. به غیر از این، فیلمهایی که برایم تاثیرگذار بودند «میانسیارهای» و «شوالیه تاریکی» با کارگردانی کریستوفر نولان و همچنین مجموعه «پدرخوانده» هستند.
شما به عنوان محقق چه نگرانیها و دغدغههایی دارید؟ به تازگی مجله «نیچر» مقالهای مبنی بر «بحران سلامت روان میان افراد آکادمیک در جهان» منتشر کرده که بسیار جنجالبرانگیز بود. خود شما چه تجربهای در زندگی آکادمیک خودتان داشتهاید؟
ما محققان در دنیای امروزی پیوسته از جنبههای مختلف تحت فشار هستیم. یکی از اهداف ما این است که اثرگذاری خود را افزایش دهیم. این امر کار سادهای نیست، ولی موضوع اینجاست که رسیدن به اثرگذاری بالا همواره از راههای منصفانه عبور نمیکند. زیرا اصلیترین راه رسیدن به تاثیرگذاری بالا این است که محقق یافتههای جالب و جذاب در حوزههایی داشته باشد که بسیار نو است، هنوز پتانسیل بالایی در جامعه علمی دارد و در آینده مورد توجه بسیاری قرار میگیرد. اما کسی آینده را ندیده است و اینکه یک حوزه تحقیقاتی مورد توجه قرار بگیرد یا خیر، ریسکی است که محقق باید به آن تن بدهد. گاهی از این نظر، کار پژوهشی را با کار در بازار بورس مقایسه میکنند.
حال تصور کنید که چندین گروه تحقیقاتی در سرتاسر جهان وجود دارند که روی یک حوزه تحقیقاتی جدید کار میکنند. رقابت شدیدی بین آنها به شکل میگیرد که کدامیک زودتر مقالهاش را در مجلهای معتبر به چاپ برساند. از اینجا به بعد مسائلی که پیش میآید منصفانه نیستند، چون چاپ کردن مقالات خوب در مجلات خوب در موضوعاتی که در سطوح بالا رقابت شدیدی بر سر آن وجود دارد، بعضا درگیر سیاست و روابط میشود.
اما حالا تصور کنید، دستاورد تحقیقاتی یک محقق خیلی چشمگیر نیست و عنوانش هم خیلی کلی نیست. این محقق برای چاپ مقالهاش در همان مجلات با چالشهای کمتری روبهروست.
مساله دیگر این است که محققان بعد از اتمام دوره دکتری راحتتر میتوانند پوزیشنهای آکادمیک بگیرند، ولی در رشتههای مهندسی این پوزیشنها به راحتی به دست نمیآیند و گاهی محققان مجبورند که چندین دوره پستدکتری بگذرانند. در این صورت، قراردادهای ۲ ساله دارند و باید به طور مرتب این قراردادها را با دانشگاههای مختلف تمدید کنند. این جابهجاییها بهویژه برای محققانی که متاهلند، واقعا دردسرساز است. ضمن اینکه همین فرآیند جابهجایی مستلزم این است که محققان پیوسته دنبال کار باشند و مرتبا اساتید مختلفی را برای کار تحقیقاتی راضی کنند. تازه گاهی موضوع تحقیقاتی محقق از تب و تاب میافتد و مجبور میشود که کلا موضوع پستدکتریاش را تغییر دهد.
این را هم اضافه کنم که دانشجویان دکتری و پستدکتری همه جا حقوق یکسانی ندارند و خیلی اوقات حقوقشان به حدی است که به سختی میتوانند زندگیشان را اداره کنند.
محققان بعد از گذراندن چند دوره پستدکتری تازه باید به دنبال گرفتن پوزیشن استادی باشند و این در حالی است که نسبت دانشجوهای دکتری که در یک حوزه فارغالتحصیل میشوند به تعداد اساتیدی که در آن حوزه تدریس میکنند، یک به ۱۰ است. پس رقابت سنگینی هم در این مرحله وجود دارد. مجموعا تمام این نکاتی که گفتم، زندگی یک محقق را بسیار چالشبرانگیز میکند. اما کسی که در مسیر تحقیقات گام برمیدارد، به دنبال پولدار شدن و یک زندگی عادی نیست و درک و کشف دنیای جدید برای او لذتبخشترین کار دنیا به شمار میآید.
در کل میتوانم بگویم بسته به کشور و دانشگاهی که یک محقق انتخاب میکند، میتواند شرایط زندگی و تحصیلش متفاوت باشد. به طور مثال، آمریکا و انگلیس تقریبا کمترین حقوق را برای دانشجوهای دکتری و محققان تازهکار در نظر میگیرند.
به نظر شما در ایران برای اینکه ارتباط بین صنعت و دانشگاه برقرار شود، چه راهکارهایی وجود دارد؟
با توجه به اینکه در ایران چند سالی کار میکردم و مستقیما با صنعت در ارتباط بودم، متوجه شدم که مشکلات مورد نیاز صنعت، مسائلی هستند که سالها قبل در دانشگاه حل شدهاند. زیرا صنعت ما صنعت پیشرویی نیست و با مسائلی دست و پنجه نرم میکند که مسائل روز نیستند. اگرچه که صنعتگر با رجوع به دانشگاه میتواند به جواب مسائلش برسد، اما این موضوع در کل چیزی نیست که برای دانشگاههای ما در سطح بینالمللی اعتبار ایجاد کند.
در واقع میتوانم بگویم که دانشگاهها درون خودشان مسائلی ندارند که بخواهند در صدد رفع یا جواب دادن آن برآیند و اگر بخواهند مسائل مورد نیاز صنعت را جواب بدهند، به چاپ مقاله منجر نمیشود تا اعتبار کسب کنند و از سوی دیگر، اگر بخواهند مقاله چاپ کنند، نمیتوانند به دغدغههای صنعت پاسخ دهند. در نتیجه دانشگاه و صنعت کمک حال هم نیستند. همین مساله باعث شده که اثرگذاری علمی ایران در سطح جهان کاهش پیدا کند؛ در صورتی که میتواند یک موتور پیشران برای صنعت کشورمان باشد.
به نظر من، برونرفت از این قضیه مستلزم توجه دانشگاه به مشکلات صنعت است و در این راستا، باید ۸۰ درصد از منابع دانشگاه به مسائل صنعت اختصاص داده شود؛ به جای اینکه خروجی دانشگاه مقالاتی باشد که الزاما هیچ مشکلی از کشور را حل نمیکند.
زمانی که وارد دانشگاه انگلیس و لوکزامبورگ شدید، اولین تفاوتی که با دانشگاه ایران دیدید، چه بود؟
در خارج از کشور، مسائلی که از طریق اساتید انتخاب میشود، خیلی هوشمندانهتر، با بینش عمیقتر و آگاهی بیشتر از فناوریهای روز و خلائی است که فناوریهای روز با آن دست و پنجه نرم میکنند یا مسائلی که فناوریهای آینده به وجود میآورند. این در حالی است که در ایران، اساتید بیشتر مسائلی را برای تعریف پروژههای پژوهشی انتخاب میکنند که به مسائل داغ و محبوب دنیا تبدیل شدهاند. و به این مساله توجه ندارند که این حوزهها توسط محققان لیدر در سرتاسر جهان از سالها پیش مورد تحقیق قرار گرفتهاند و به نوعی به حد اشباع رسیدهاند. و دیگر نکتهای برای پژوهش بیشتر باقی نمانده است. یعنی در کل، محققان ایرانی دنبالهروی محققان خارج از کشور میشوند و با پژوهش روی آن موضوعات بیشتر اعتبار محققان خارجی را بالا میبرند.
پس بهتر است که اساتید و محققان بینش بیشتری در مورد مسیر پیشرفت فناوری داشته باشند و بر این اساس، حوزههای اثرگذار را انتخاب و روی آن سرمایهگذاری کنند. ما محققان خوشفکر و بااستعدادی در ایران داریم و اینکه چرا نمیتوانند در تعریف پروژههای علمی موفق باشند، شاید به این مساله برمیگردد که نمیدانند در صنعت چه اتفاقی رخ میدهد و نمیتوانند به درستی نیازهای آینده فناوری را پیشبینی کنند. این در حالی است که تحقیقات قرار است پاسخگوی مشکلات آینده صنعت باشد.
کشورمان چطور میتواند در شرایط کنونی پیشرفت کند؟
در دنیای امروز همانطور که در طبیعت اکوسیستمی داریم که در بالای زنجیره آن یک سری حیوانات شکارچی وجود دارند که فقط شکار میکنند و طعمه نمیشوند، اقتصادها هم اکوسیستم دارند. به این شکل که اقتصادهای شکارچی، گرانترین و پرسودترین کالاها را تولید میکنند و میفروشند و کشورهای طعمه آنها را خریداری میکنند و بیشترین سود را به این اقتصادها میدهند.
کشور ما ایران برای اینکه بتواند به سمت اقتصاد شکارچی برود، باید فناوریهایی تولید کند که با سودهای کلان در سطح جهان به فروش بروند و در جهان پیشرو شود. تنها شرط پیشرو بودن در این مسیر استعداد و تلاش بسیار است. در ایران افراد بااستعداد بسیاری داریم؛ کمااینکه میبینیم دنیای امروز به لحاظ نیروی انسانی از ایران، هند و چین تامین میشود. پس برای اینکه ایران به کشورهایی مانند ژاپن و آلمان تبدیل شود، تلاش خیلی زیاد با حقوق نه چندان زیاد لازم است. سیاستگذاران نیز باید مدیریت بهتری داشته باشند و استعدادها را در جایگاه مناسب قرار دهند.
فکر میکنید اگر در ایران مانده بودید، الان چه کاره بودید؟
فکر میکنم مانند قبل، در بیزینس پدرم مشغول به کار بودم.
آیا ازدواج کردهاید؟ فرزندی دارید؟ شخص شما برای ایجاد تعادل بین کار و زندگی شخصیتان چه کار میکنید؟
ازدواج کردهام، ولی فرزندی ندارم. به نظرم برای ایجاد این تعادل، خیلی مهم است که آیا هر دو طرف بیرون از خانه کار میکنند یا خیر. زمانی که یکی از دو طرف در خانه باشد، ایجاد تعادل خیلی راحتتر است. با این حال، من و همسرم که هر دو بیرون از خانه کار میکنیم، سعی میکنیم که راس یک ساعتی خانه باشیم و بقیه وقتمان را با هم بگذرانیم.
در اینجا دوست دارم از وحید صندوقدار نقل قول کنم که استاد موسسه ماکس پلانک آلمان است و جایگاه بالایی از نظر علمی دارد. او در مورد ایجاد تعادل بین کار و زندگی و لذت از زندگی میگوید: همه اینها بستگی به هدفگذاری زندگی و تعریف ما از لذت دارد. اگر لذت ما بیرون از محل کارمان تعریف میشود، ناخودآگاه از حجم کارمان کم می کنیم و از فضا و شرایط بیرون از محل کار لذت میبریم. ولی اگر به کارمان علاقه زیادی داریم و از آن لذت میبریم، ناخودآگاه آن کار را به گونهای ادامه میدهیم که منجر به پیشرفتمان شود و با ذوق پیشرفت در آن مسیر گام برمیداریم. برای شخصی که لذت را در کار خود مییابد، ایجاد تعادل میان کار و زندگی معنای چندانی ندارد.
آیا حرف دیگری دارید؟
ما به عنوان ایرانی چه داخل ایران باشیم و چه خارج از ایران، همواره با بخشی از مسائل ایران درگیریم. ما سعی داریم که آینده کشورمان را به هر شکل ممکن ارتقا دهیم و زمانی که اسم کشورمان بالا قرار بگیرد و اعتبار بیشتری داشته باشد، موقعی است که مشکلات ما هم حل میشود. در واقع به نظر من، مهاجرت همه مشکلات ما را حل نمیکند.
امیدوارم که طی سالهای آینده وضعیت کشورمان ارتقا پیدا کند و روحیهای ایجاد شود که بتوانیم در حوزه فناوری کار تراز اول انجام دهیم و در بخشهایی فناوری را رهبری کنیم. البته تا آن نقطه راه درازی داریم، ولی با کمی هوشمندی میتوانیم به آن مرحله برسیم. به طور مثال، با کمک استعدادهای علمی و انگیزههایی که در کشورمان داریم، در حوزههای جوانی که کشورهای دیگر روی آن پژوهش میکنند، وارد شویم .و حرف برای گفتن داشته باشیم؛ حوزههایی مثل انرژیهای نوین، سلولهای خورشیدی و هوش مصنوعی.
به نظر من، سرمایهگذاری در این حوزهها به سرعت میتواند ما را در زمره کشورهای پیشرفته قرار دهد.
انتهای پیام/
نظر شما