گروه فرهنگوهنر باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران (ایسکانیوز): گاهی یک اتفاق بهانهای میشود تا آدم در ذهن خودش مروری کند و ببیند نسبت مثلاً ادبیات و هنر و فرهنگ با آن موضوع چیست؟ خودکشی کارگر شرکت نفت (عمران روشنیمقدم) هم بهانهای شد تا در ذهن خودم مرور کنم ببینم در این سالها چه آثاری در زمینه ظلمستیزی و مبارزه با ظالم در فضای ادبی کشور منتشر شدهاست.
در این گزارش نگاهمان بیشتر به آثاری بوده که پس از انقلاب اسلامی به خصوص پس از پایان دفاعمقدس تولید و منتشر شده و کمتر نگاهمان به سمت آثار و نویسندههایی است که سالهای پیش از انقلاب اسلامی فعال بودهاند و منتشر شدهاند؛ زیرا موقعیت سالهای پیش از انقلاب اسلامی به دلیل داغ بودن تنور مبارزات و زیست نویسندگان و هنرمندان در این فضا موجب میشده که آنها نیز حضور فعالتری برای روایت ظلم داشته باشند. به همین خاطر در مرورمان به آنها اشاره نمیکنیم و بازه سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی را در نظر گرفتهایم:
***
در مرور آثار پس از انقلاب اسلامی شاهدیم که نسبتاً جز چند سال ابتدایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی که طبیعتاً مباحث انقلابی داغ بوده پس از آن از آثار ظلمستیز خبری نیست. آثاری که پس از آن (از بعد از جنگ به این سو) نیز منتشر شدهاند در همان حال و هوای سالهای پیروزی انقلاب با درونمایههای تبیینی تولید، حمایت و منتشر شدهاند. به عبارت دقیقتر در این زمینه عملاً اثری با توجه به نیاز و شرایط زمانه تولید نشدهاست. در حالی که در ادبیات جهان مصادیق و موارد بسیاری را میتوان نام برد که دست از فریاد زدن برنداشتهاند و همیشه موضع داشتهاند و بسیاری این رسالت را برای ادبیات و بهطور کلی هنر قائل هستند که باید آثاری بیدارگر باشند!
برای اینکه عینی و مصداقی سخن گفته باشیم باید بگوییم آثاری مانند «سیاهچمن» مرحوم امیرحسین فردی و مانند آن اغلب در راستای برملا کردن ظلم و جور اربابها نوشته شده بودند که به طرقی به شاه متصل بودند و معمولاً مأموران حکومتی با آنها همراه بودند؛ این اثر و آثار مشابه به دلیل اینکه در سالهای پیروزی انقلاب لازم بود تا مخاطبان در جریان برخی ظلمها و تبعیضها قرار بگیرند، تولید میشدند و چنین آثاری اصولاً با رویکرد تبیینی نوشته میشدند؛ تا جایی که نسلهای بعدی از وجود چنین آثاری بیاطلاع هستند و آن آثار در ظرف زمان متوقف شده و جلو نیامدهاند؛ زیرا نیازهای امروز در آنها دیده نمیشود و ساختاری که در داستان نقد شده نیز ساختار امروزی نیست و مبتنی بر ساختارهای همان زمان است. اگر این آثار را به نوعی آثار افشاگرانه بخوانیم و بدانیم که به ظلم و تبعیض ریشهدار در دوران طاغوت اشاره دارند در ادامه نیز به همان شکل نوشته شدند با این تفاوت که جغرافیا و شاید تا حدودی درونمایه دستخوش تغییر شدند در غیر اینصورت در کلیت باقی آثار به همان آثار اولیه شباهت دارند. آثاری که معمولاً از آنها به عنوان آثار انقلابی نام برده میشود بیشتر به ذکر ستم و ظلم رژیم پهلوی و موارد مصداقی این ظلم میپردازند و به همین خاطر در یک زمان مشخص محصور میشوند و حرکت رو به جلو ندارند. در حالی که ادبیات باید از ماهیت طاغوت و ابعاد آن و چهرههای این طاغوت پرده بردارد اما عملاً آثاری است که کارکردی تاریخی دارند و در زمان امروز به سختی قابل خوانش است. در واقع نویسندگان و هنرمندان در آثارشان به ظلم و عامل آن یعنی ظالم کاری ندارند بلکه مصداق ظالم را گرفته و آثار مختلفی تولید میکنند. در این زمینه آثار مختلفی را میتوان نام برد که نویسنده ظلم و تبعیض رواداشته شده از سوی دستگاه به مردم یک منطقه را دستمایه خلق اثری کردهاست.
نباید از این موضوع چشم پوشید که انقلاب اسلامی طلیعه مبارزه جهانی با ظلم بوده و شاید دلیل اصلی کمکاری نویسندگان در روایت زندگی امروز مردمان جامعه خویش همین باشد که این تصور در ناخودآگاه جمعی هنرمند و حتی مخاطب شکل گرفته که در این عصر قرار نیست مصادیق ظلم را شاهد باشیم پس ضرورتی نیز وجود ندارد که بخواهیم از آن سخن بگوییم! به همین خاطر شاهدیم که آثار در زمینههای مختلف تولید میشود ولی در زمینه افشاکردن چهره ظلم با کمتر اثری روبهرو میشویم.
در مرور آثاری که از سالهای پایانی جنگ به بعد نوشته شده شاهد این هستیم که چه در آثار نویسندگان اصطلاحاً انقلابی و چه در آثار نویسندگان اصطلاحاً متعلق به جریانهای روشنفکری خبری از روایت دردها نیست. نویسندگان انقلابی، تاریخ و آشکار کردن ستمهای قبل انقلاب را محور آثار خود قرار دادند و کمتر به امروز جامعه خود نگریستند و از آن سو نویسندگان شبهروشنفکر نیز غرق درگیریهای ذهنی خود شدند و از مردم و جامعه فاصله گرفتند. نتیجه این اتفاق این است که وقتی میخواهیم اثری که در آن از ظلم و ماهیت آن حرف زده شده را معرفی کنیم چارهای جز ارجاع به تکآثار پیشین نداریم.
در واقع نویسنده امروز نسبتی با جامعه و زیست آن ندارد و در دنیایی متفاوت از دنیایی که شهروندان همین جامعه در آن نفس میکشند، تنفس میکند و انگار دغدغهها و مسائل اهل قلم چیزی سوا از مسائل شهروندان است و علاقهای به بازتاب دادن صدای مخاطبان خود ندارند. حتی نویسندههایی که دست به خلق آثار مذهبی و دینی میزنند نیز یا مشغول برشمردن فضایل هستند یا تاریخ اهل بیت را بستر روایت عاشقانه خود کردهاند یا در بالاترین حالت نوعی ادبیات بیخطر و عرفانی تولید کردهاند که در همان نیز خبری از ماهیت ظلمستیز بودن سیره اهلبیت (ع) نیست. برای هرکدام از این موارد میتوان مصادیقی برشمرد که برای پرهیز از طولانی شدن مطلب یافتن مصادیق را بر عهده مخاطب میگذاریم.
هرچند تکآثاری با محوریت فساد در کشور تولید شده که آنها ارتباط چندانی با ماجرای ظلم و مبارزه ندارد؛ اما میتوان به همانها دلخوش کرد. مخاطب امروز نمیتواند چهره ظلم که در لایههای زندگی او رسوخ کرده را از دریچه ادبیات به تماشا بنشیند. در حالی که تاریخ ادبیات ما بستر مبارزه با ظلم بودهاست. به عبارتی در روزگار کنونی ظالم از دست ادبیات راحت است و آسوده خوابیدهاست و مظلوم نیز همچنان مظلوم است….
نظر شما