به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ مجله «نیچر» در مقالهای تحت عنوان «قرارداد اجتماعی جدید علم با جامعه» به بحث در مورد تکامل علم از یک دانش محض به دانشی پرداخته است که با هدف توانمندسازی جامعه تولید میشود.
براساس این مقاله، قراردادهای نانوشته بین علم و جامعه در گذشته این بود که علم دانش «موثق» تولید کند، به شرطی که اکتشافات خود را به جامعه نیز منتقل کند. اما تعامل علم و جامعه تغییر شکل داده است و امروزه باید دانش علمی از نظر اجتماعی قوی باشد و جامعه تولید آن را شفاف و مشارکتی ببیند.
علم مدرن تا حدودی به دلیل توافق باثبات و اساسی بین دانشمندان و بقیه جامعه شکوفا شده است. به عبارت دیگر در گذشته تعامل بین علم و جامعه کاملا یکطرفه بود و فقط انتظارات یک طرف برآورده میشد و در صورت برآورده نشدن این انتظارات، محدودیتها یا تحریمهایی اتخاذ میشد.
تعامل علم و جامعه هم اکنون از چندین عنصر تشکیل شده است که منعکس کننده قراردادهای گستردهتری بین دولت و جامعه، بین صنعت و جامعه و بین آموزش عالی و جامعه است. به عنوان مثال، قرارداد بین علم دانشگاه و جامعه به طور سنتی بر این درک استوار است که دانشگاهها در ازای بودجه عمومی و درجه نسبتا بالایی از استقلال نهادی، تحقیق و تدریس را ارائه میدهند. براساس این قرارداد، از دانشگاههایی که اغلب از طریق آژانسهای تحقیقات حمایت مالی میشوند، انتظار میرود که دانش بنیادی برای جامعه تولید کنند و نیروی انسانی بسیار واجد شرایط مورد نیاز یک جامعه صنعتی و پیشرفته را تربیت کند.
در مقابل، قرارداد با مراکز تحقیق و توسعه صنعتی (R&D) مبتنی بر این درک است که صنعت از طریق آزمایشگاههای خود اکتشافات علوم پایه را به نوآوریهای محصول و فرآیند منتقل میکند. علم دولتی نیز به منظور استفاده از موسسات تحقیقاتی برای پر کردن شکاف بین علم دانشگاهی و تحقیق و توسعه صنعتی بود. درک این بود که دولت مسئول مستقیم انجام تحقیقات مربوط به نیازهای ملی مثل امور دفاعی، انرژی، بهداشت عمومی و استانداردها بوده است.
در بیشتر قرن بیستم، دانشگاهها، مؤسسات تحقیقاتی دولتی و آزمایشگاههای صنعتی نسبتاً مستقل عمل میکردند و شیوههای تحقیقاتی و شیوههای رفتاری خود را توسعه میدادند. اما این نفوذناپذیری نهادی به تدریج متخلخلتر شده است. به عنوان مثال، سیاستهای خصوصیسازی، بسیاری از مؤسسات تحقیقاتی دولتی را وارد بازار کرده است. با کاهش جنگ سرد، دولتها اولویتهای خود را از اهداف امنیتی و نظامی به حفظ رقابت بینالمللی و ارتقای کیفیت زندگی تغییر دادهاند. و بسیاری از صنایع قدیمی غیرملی شدهاند، در حالی که در بسیاری از کشورها، شرکتهایی که قبلاً از طریق پروژههای فناوری نظامی در مراکز تحقیق و توسعه خود وابسته به دولت بودند، مجبور بودند این منابع را در جای دیگر یا با مشارکت دیگران برای رقابت در بازارهای بینالمللی بیابند.
در همین حال، گسترش آموزش عالی با فرهنگ پاسخگویی همراه بوده است که همین امر بر آموزش و پژوهش تاثیر گذاشته است. بسیاری از دانشگاهیان در پژوهشهای خود مجبور به پذیرش برنامههای تحقیقاتی هدفمحور بودند، اما در حال حاضر آژانسهای تامین مالی پژوهشی فراتر از تامین مالی پروژهها و برنامههای تحقیقاتی، به ابزاری برای دستیابی به اولویتهای ملی، فناوری، اقتصادی و اجتماعی تبدیل شدهاند و به طور فزایندهای مسئولیت حفظ علوم پایه در دانشگاهها را برعهده دارند.
این روندها را میتوان در سطح بینالمللی مشاهده کرد، حتی اگر شکل دقیق و زمان بندی آنها بین کشورها متفاوت باشد. در مجموع، علم در طول جنگ جهانی دوم و پس از آن شکوفا شد و هم اکنون یک قرارداد اجتماعی جدید شکل گرفته است که نمیتوان صرفا با اصلاح چارچوب آن را به دست آورد، بلکه یک رویکرد جدید و عملا یک «بازنگری» کامل در رابطه علم با جامعه مورد نیاز است.
انعکاس پیچیدگی و تنوع
یکی از جنبههای قرارداد جدید علم و جامعه این است که باید پیچیدگی روزافزون جامعه مدرن را منعکس کند. به عنوان مثال، دیگر مرزهای مشخصی بین علوم دانشگاهی و علوم صنعتی، بین تحقیقات پایه، تحقیقات کاربردی و توسعه محصول، یا حتی بین مشاغل در دنیای دانشگاهی و صنعت وجود ندارد. در نتیجه، اکنون مرزهای سازمانی در حال از بین رفتن است، هویتهای حرفهای در حال محو شدن است و تنوع بیشتری در الگوهای شغلی وجود دارد.
اما قیمت این افزایش پیچیدگی یک عدم قطعیت فراگیر است. یکی از روشهای نگاه به این موضوع، فرسایش طبقهبندیهای پایدار جامعه یعنی دولت، بازار، فرهنگ و علم است. به این دلیل که هم از نظر طیف سازمانهایی که محققان با آنها همکاری میکنند، هم از نظر محققانی که با آنها همکاری میکنند و هم از نظر موضوعات جالبی که روی آن تحقیق میکنند یک تحول مشترک هم در علم و هم در جامعه ایجاد شده است. در واقع، علم اکنون در سیستمهای بازتر تولید میشود.
یکی از پیامدهای این تحول مشترک این است که هنجارها و شیوههای تحقیق در آزمایشگاههای دانشگاهی و صنعتی همگرا شدهاند. هنوز تفاوتهایی بین دانشگاه و صنعت وجود دارد، اما این تفاوتها باعث ایجاد عمل علمی صحیح نشده است. در واقع، علم و جامعه به طور کلی هر کدام به قلمرو دیگری تجاوز کرده و خطوطی که یکی را از دیگری مجزا میکند، عملا ناپدید کرده است. در نتیجه، نه تنها علم میتواند همانند ۲ قرن گذشته با جامعه صحبت کند، بلکه جامعه نیز هم اکنون میتواند با علم حرف بزند. در نتیجه تعامل فعلی علم و جامعه نه تنها براساس درجهای از جدایی بین این ۲ است، بلکه فرض میشود که مهمترین ارتباط از سمت علم به جامعه است.
بیشتر بخوانید:
دانشگاه، حیات خلوت زورگوهای علمی / 84 درصد از افراد دانشگاهی مورد قلدری علمی واقع شدهاند
علم از ابتدا به عنوان سرچشمه همه دانشهای جدید در نظر گرفته میشد و انتظار میرفت که اکتشافات خود را به جامعه منتقل کند. اما جامعه نیز به نوبه خود هر چه در توان داشت کوشید تا از طریق نهادهای دیگر -در درجه اول صنعت- نتایج علمی را به محصول و فرآیند جدید تبدیل کند.
علم در این حالت بسیار موفق بود و تا زمانی که محصولات را تحویل میداد، استقلالش به ندرت مورد بحث قرار میگرفت. ولی این موقعیت از قضا در تغییر رابطه آن با جامعه، کشاندن علم به طیف وسیعتر و متنوعتری از حوزههای چالشبرانگیز -که بسیاری از آنها خارج از مرزهای انضباطی سنتی قرار داشتند، موثر بود. در نیم قرن گذشته است که درگیر شدن روزافزودن علم در جامعه، شرایطی را ایجاد کرده که پیچیدگی و عدم اطمینان فراگیر را باعث شده است.
با این حال، اگر این موضوع را به رسمیت بشناسیم که علم در حال دگرگونی جامعه مدرن است، میتوانیم نتیجه گیری کنیم که جامعه هم در پاسخ علم را متحول میکند. این ارتباط معکوس باعث شده است که اصطلاح «زمینهسازی» و «دانش زمینهای» شکل بگیرد. زمانی که دانشآموزان در فرآیند یادگیری بتوانند برای آنچه آموزش داده میشود، دلیل و معنایی در محیط اطراف بیایند، این روش یادگیری زمینهای است که باعث میشود یادگیری برای دانشآموزان بسیار راحتتر شود. به عبارت دیگر، برای یادگیری لازم است که زمینه و بافت هر نکته آموزشی شناسایی و شناسانده شود تا یادگیرنده بتواند برای آنچه میآموزد دلیل و جایی در زندگی روزمره خود پیدا کند. همین موضوع در علم مدرن باعث شد که سازماندهی، تقسیم کار، روشهای زندگی روزمره و همچنین هسته معرفتشناختی تغییر شکل پیدا کند.
به طور مثال، تحقیقات انجام شده در آزمایشگاههای صنعتی و دولتی و همچنین سیاستهای تامین مالی آژانسهای تامین مالی تحقیقات باعث به وجود آمدن گستره وسیعی از تقاضاهای اجتماعی -اقتصادی شده و پیوند بین نهادها شده و در نتیجه، تعادل میان منابع مختلف بودجههای تحقیقات دانشگاهی به هم خورده است. بنابراین، جامعه در واکنش به علم خواهان نوآوری مختلفی مثل تعقیب اهداف ملی، مشارکت در سازمانهای نظارتی جدید و تائید تکثیر رابطهای کاربر-تولید کننده است.
در رابطه با بعد معرفتشناختی، اهمیت فزاینده «زمینهسازی» نیز موجب تغییر نسبتا سریعی در علم از جستوجوی «حقیقت» به هدف عملگرایانهتر شده است که درک موقتی از جهان تجربی -«که کار میکند»- ارائه میدهد.
جان زیمن، فیزیکدان و دانشمندی که سالها روی مطالعات اجتماعی علم کار کرده بود، علم را شکلی از «دانش قابل اعتماد» توصیف میکند که نه براساس مفهوم انتزاعی از عینیت، بلکه به طور مشخص از نظر تکرارپذیری تحقیق تثبیت میشود. بنابراین دانش قابل اعتماد به این دلیل تعریف میشود که «کار میکند».
اما آنچه «کار میکند» اکنون بعد دیگری پیدا کرده است که به بهترین شکل میتوان آن را تغییر از «دانش قابل اعتماد» به «دانش توانمندساز جامعه» تعریف کرد. توصیف دوم در پذیرش فرآیند زمینه سازی در نظر گرفته شده است، زیرا دانش توانمندساز جامعه سه جنبه دارد. اول اینکه نه تنها در داخل آزمایشگاه، بلکه در خارج از آزمایشگاه نیز معتبر است. دوم، این اعتبار زمانی به دست میآید که گروه گستردهتری از متخصصان از جمله متخصصان غیر حرفهای درگیر میشوند. و سوم، از آنجا که جامعه در پیدایش آن علم مشارکت داشته، چنین دانشی نسبت به دانشی که صرفا «موثق» است، کمتر محل بحث و مناقشه میشود.
دانشی که جامعه را توانمند میکند
همانطور که گفته شد، در حال حاضر شاهد تغییر قابل توجهی از دانش «موثق» به دانشی هستیم که جامعه را توانمند میکند. هر جنبهای از دانش قابل اعتماد را که نگاه کنید به دانش توانمندساز جامعه منتقل میشود و با وجودی که دانش ناقص باقی میماند، اما در نهایت علم برتر جایگزین آن میشود. گاهی ممکن است که علمی به شدت مورد مناقشه قرار گیرد و در همان فضای کنترل شده دانشمندان باقی بماند. در این صورت، مذاکره مجدد و تفسیر دوباره مرزهای علمی ضروری است. با این حال، از آنجا که علم همچنان قوی است، اکنون باید به طیف وسیعتری از پیامدها و مشکلات اجتماعی حساس باشد.
یک مثال، بحث پیرامون موجودات اصلاح شده ژنتیکی یا GMOهاست. در این موضوع نه تنها دانشمندان کل جهان، بلکه مصرفکنندگان عادی نیز انتقاد کرده و اعلام کردهاند که فرآیند تحقیق در این زمینه شفافیت لازم را ندارد و باید شفافسازی انجام شود. در اینجا، دانش پیامدهای بهداشتی موجودات اصلاح شده ژنتیکی ممکن است به معنای علمی «قابل اعتماد» باشد، اما از نظر اجتماعی توانمندساز نیست و تا زمانی که همه گروهها دیدگاهها و نگرانیهای خود را مطرح نکنند، چنین نخواهد شد.
انتهای پیام/
نظر شما